پرکشید و رفت
به اسمانها
فرزندی نداشت
چون مردی او را به همسری انتخاب نکرد
شاید چون نابینا بود
چشم نداشت تا مرد از سر تا پا عیبی را بپسندد
هی
روزگار است دیگر
کاری نمیشود کرد
بی سروصدا رفت
در سکوت مطلق
فقط یک بیب ممتد
بیییییییییب
حالا از اسمان همه را میبیند