از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

سیل

سیل

می ایدو

میشوردو

میبرد

مراهم برد

به سالهای قبل

به لب رودخانه ی دز و سبزه قبا

به اردوی راهیان نور

ان روز دز ارام بود

همه دستی بر اب

و برخی تنی بر اب زدیم

و ناهاری که لب دز خوردیم

و پرتقالی که به من نرسید

و ام جی که همان حوالی زندگی میکرد

و شاید هم میکند هنوز

و اعظم که در خرم اباد ساکن بود

و من خبری از او ندارم

و الهی که همه به سلامت باشند

نظرات 2 + ارسال نظر
کامیاب یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 05:59 ب.ظ http://cafe-shadow.blogsky.com

شیراز نام دیگر من بود،
و تو نارنجستان عطر
بادام تر
غزل باغهای دور
غزل من..


همین.

باز شیراز انگار وضعش خوبه یکی بیاد خوزستانو نجات بده

کامیاب یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 12:57 ب.ظ http://cafe-shadow.blogsky.com

نکنه آسیه هم مثل من با هر حادثه ای کله پا میشه توی گذشتش؟

من پوچ نیستم، گاهی خستگیهامو توی کافه میذارمو نقابمو به چحهره میزنمو میرم توی دنیای واقعی.

هراسان مسیحیست که راه صومعه گم کرده باشد...

ذهن ناخوداگاه میره درگذشته ها سیروسلوک، اما جدیدا گذشته ها کمرنگ شدن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد