مثل یک مجسمه سنگی
نشسته بود در ردیف سیاه پوشان
پدرش را بردند
پدری که میراثی نداشت
و او ماند
با پنجاه سال سن
و شغل نداشته و
شوی نداشته
و حالا برود تحت سرپرستی چه کسی؟
باید سر پنجاه سالگی دنبال کسب روزی باشد؟؟؟
اینها توی سر من چرخ میخورند
به کجا میروی ای خاله قزی
چادرت یزدی کفشات قرمزی
میروم بر همدان
شو کنم با رمضان
شو کنم شوهر کنم
نون گندم بخورم
منت مردم نکشم