اینو تو ی وبلاگ خوندم:
م با فامبلش فرق داره....همه خانواده اش ( حتی زنش ) تقریبا به حالت متعصب مذهبی هستند ( من اعتراضی ندارم ها)
نه اینکه م مذهبی نباشه...نه...اون هم هست...ولی به طرز فکر من خیلی نزدیکتره....م نماز می خونه ولی صورتش رو کامل اصلاح می کنه ...عمداً پیراهن مردانه سفید نمی پوشه....تو مثلث سفر خارجی سوریه – کربلا – مکه جا نمی گیره و نیز مناطق جنگی – قم – مشهد....از موسیقی خوب و آرامش بخش لذت می بره و....و بالاتر از همه اینها فکر نمی کنه فقط مسلمان ها و اونهم شیعه هستند که رستگارند و نکته ای که من رو مجذوب خودش کرد این بود که بلعکس این مساله رو فکر می کنه ....یعنی همیشه میگه که غربی ها دارن مسلمانی می کنند و برای همین هم هست که بیشتر در رفاه هستند....
البته بنده خدا – جز من – با کسی در این مورد حرف نمی زنه....( یعنی ترجیح می ده که ساکت بمونه و تبعید نشه) خانم های خانواده اش – چه تحصیل کرده ها و چه معمولی – کاملا محجبه اند و آقایان هم همه مسجد برو و ...( که محمد نمیره)
من منظورم این نیست که کدوم خوبه و کدوم بد ...منظورم تفاوت محمد با اقوامشه و نیز اینکه من کلی از این فکرهای داغش خوشم اومد.
خیلی وقت پیش بود که این حرفا مد بود و نشانه روشنفکری
نویسنده مطلب انگار خیلی دیر به دورون رسیده
آره! دوران! یاد ۱۸ سالگی افتادم!