مثل یک مجسمه سنگی
نشسته بود در ردیف سیاه پوشان
پدرش را بردند
پدری که میراثی نداشت
و او ماند
با پنجاه سال سن
و شغل نداشته و
شوی نداشته
و حالا برود تحت سرپرستی چه کسی؟
باید سر پنجاه سالگی دنبال کسب روزی باشد؟؟؟
اینها توی سر من چرخ میخورند
به کجا میروی ای خاله قزی
چادرت یزدی کفشات قرمزی
میروم بر همدان
شو کنم با رمضان
شو کنم شوهر کنم
نون گندم بخورم
منت مردم نکشم
ل
بعد از سی سال زندگی مشترک و
عروس و داماد و نوه
شوهر مذهبیش
شیطان پرست شده
ط
بعد از سی سال زندگی مشترک و
عروس و داماد و نوه
شوهرحاجی بازاری مذهبیش
رفته یک زن سی ساله گرفته
د
درطول سی سال زندگی مشترک
هیچ وقت نفهمید درآمد بالای شوهرش کجا تموم میشه
که هیچوقت به خونه نمیرسه
خودش کار کردو چرخ زندگی لنگان لنگان چرخید
حالا هم شوهر مقروض بازنشسته اش خونه رو جهنم کرده برای فروش ارثیه پدری د
م
بعد از چهل سال زندگی مشترک
شوهرش ضربه مغزی شده و الان زندگی نباتی داره
تو خونه از شوهرش مراقبت میکنه
خیلی سخته
گ بخاطر خوردن قرص اعصاب چاق و چاق تر میشه
و
ط تحت فشار روانی به شدت لاغر شده
و
د مجبوره کار کنه و خرج بچه هاشو بده
کی از حال اون یکی خبر داره؟
مدت زمان زیادی از تاریخ خلقت آدم و حوا میگذرد
اما هنوز آدمای زیادی احساس میکنند
به خانمی که جنین دختر در شکم دارد
باید دلداری بدهند!!!
بچه ها دارن تو حیاط وسط بازی می کنند
جیغم میزنند
یا
جیغ میکشن
ظاهرا جزء لاینفک زندگی زنانه است
جیغو می گم
و اینکه همه ی مردا ازش متنفرباشن
یه خصوصیت مشترک بین جنس مذکر
چرا از جیغ بدتون میاد؟
بیشتر اوقات یه عکس العمل غیر اردای
اینم مثل بقیه
منظورم باقی خصایص زنانست
مثل گریه کردن که مردا همش مسخره می کنند و می گن گاز اشک آور
مثل مادر بودن
که همیشه مسخرش کردن
مثل...
مثل...
آره خیلی چیزای دیگه...
قاضی دادگاه خانواده: خسته شدم بس که به درد دل های این زنها گوش سپردم
خانم وکیل: بس که شما مردها بدجنس هستید و آزار و اذیت سر مشق هرروزتان است
قاضی: اشتباه نکنید. زنها از زن بودنشان می نالند!!!
تذکره: این سخن بسی تامل برانگیز است.
خانه داری
ی جنگ فرسایشی
که نه آتش بسی در کار
نه پایانی داره
نه تعطیلی
نه هیچ افتخاری
نه هیچ شان اجتماعی
نه هیچ درآمد مستقیم یا غیر مستقیم
نه پس انداز
نه بیمه
نه بازنشستگی
نه حتی هیچ قدرت تصمیم گیری
هیچی
یک عمر تلاش کن
آخرش هیچی نداشته باش
هیچی
چقدر فجیع
چقدر ظالمانه
کدوم خلی حاضر میشه بره سر همچین کاری؟
با عقل سلیم جور درنمیاد آخه
آدم بره خونه دار خونه مردم بشه
ی پولی میزارن کف دستش
تازه بعد شوهرت میمیره
بچه هات از خونه پدریشون میندازنت بیرون
گند بزنن به این قانون
اصلا می خوام فحش بدم
آقایون نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی
حقوق میلیونی که از بیت المال میگرید
ی تلسکوپ لیزری بخرید
شاید تونستید زن را در جامعه اسلامی رصد کنید
اصلا زنو نمی بینن
ی ماده واحده بنویسید:
بگید بعد از مرگ هر یک از همسران، در صورتی که همسر متوفی(یعنی کسی که همسرش مرده) مالک ملک مورد سکونتی نباشد، منافع ملک مورد سکونت زوجین تا پایان عمر به وی تعلق خواهد داشت بدون حق فروش یا واگذاری منافع مگر با اجازه ورثه.(البته مشخص که متوفی باید خودش مالک باشه مثلا اگه مستاجر باشن که نمیشه در این صورت هم باید پول رهن خونه به همسر متوفی برسه)
چه کار داره ؟
ها؟
یه ماجرایی رو برام تعریف کرد
که فلفل نخورده سوختم، آتیش گرفتم
نتیجه داستان: طبیعت هم به زنان ظلم میکنه!
خانوم محترم ...آره باشمام...
مگه شما مسئول سرگرم کردن آقایون هستی...
که این جوری میای سربه سرشون میزاری و هرهرو کرکرتون به راهه...
نگاه کن تو آینه به خودت...
شدی چی؟ ملیجک دربار آقایون...
برو یکم خجالت بکش...
یه خورده ای هم متین باشی بد نیست..
گفت : کاش خدا زنان را همانند مردان قوی می آفرید عضلانی با ماهیچه های قوی که دیگر هیچ مردی جرات نکند بر روی هیچ کسی دست بلند کند.
تا دیگر هیچ زنی بازیچه ی امیال هیچ مردی نگردد...
تا هر زنی بتواند به عنوان یک زن زندگی کند....
تا هیچ زنی سرخورده و کتک خورده در جستجوی مرگ آه نکشد....
تا هیچ پیام بازرگانی پخش نشود که درآن به پاس زحمات مادری رب گوجه فرنگی خریداری شود یا زنی را نگران لکه های گل لباس کودکان نشان دهد....
تا دیگر هیچ زنی مجبور نباشد از حقش بگذرد فقط به این دلیل که مرد نیست....
گفتم: مطمئنی با قوی شدن زنان اونم از نظرجسمی این همه مشکل حل می شد؟؟؟
گفت:...حالا...ممکن است...شاید...احتمالا...نمی دونم...دست بردار تو هم....
در چهارچوب بسته ی دیوارهای حیاط محدود
نه جایی که بدویی
نه جایی که با دو تا آدم مثل آدم حرف بزنی
نه حتی آدمی که بهش محبت کنی
نه حتی یه کنج یه گوشه یه چه می دونم یه جهنمی
که با خودت خلوت کنی
گریه کنی
کسی باهات کار نداشته باشه
هرجا میری باید یه نگهبان همرات باشه
مامانم میگه: بابات حق داره آخه مردا جنس خودشونو بهتر میشناسن!
زندگی در قفس
زندگی در جهان بسته ی زنانه
چه کسی این جهان را بنا نموده
مردان؟
زنان؟
طبیعت؟
این اعتماد بنفس آقایون منو کشته، به همین مناسبت مراسم یادبودی برای این شهیده ی کشته شده بر اثر زهر تلخ حقیقت در اذهان عمومی برگزار می گردد.
آخه پسر...فکر کردی کی هستی که بلند شدی رفتی خواستگاری ملکه الیزابت دوم! حالام که نه شنیدی به درو دیوار بدوبیراه می گی و اعصاب همه رو کردی تو قوطی...بعدشم تازه می گه مگه من چم؟ هیچی.نیست پرنس چارلز باید بیاد پیشت لنگ بندازه! دست بردار دیگه.
برم برم به فکر کفن باشم که این تو بمیری ها از اون تو بمیری ها نیست.
بهش گفتم: زحمت نکش الکی کالری نسوزون، هرچند شما مردا تو مخ زدن تبحر انکار ناشدنی ای دارید.امــــــــــا من خیلی وقته که استعداد خر شدنمو از دست دادم...
خدایا
این همه احساس و عاطفه و محبت را در وجود زن به ودیعه نهادی که چه شود؟
پس چرا زن را آنقدر ضعیف آفریدی که از پس حراست آن ودیعه بر نیاید؟
و این گنج به تاراج رفته را چگونه پاسخگو باشد؟
محبتی که در روابط نامناسب هرز می رود و گلی نمی شکفاند.
ناشناخته ترین موجود تاریخ بشریت!
آنقدر دردانه پسر نازپرورده شان آزارش داد که :
گفت : نادان باشد آنکه در انتظار داشتن پسری ضجه بزند.
گفتم: مگر نمی دانید که پسر داشتن ارزویی است به قدمت تاریخ بشریت.
گفتم: مگر نمی دانید که چه خانه هایی در آتش عطش پسر داشتن سوخته و چه خاندان هایی مقطوع النسل گشته اند چون پسری نداشته اند.
گفتم: مگر نمی دانید چه زنانی بختشان سیه گشت چون پسری بدنیا نیاوردند.
گفتم: مگر از تعداد مردان در عزا نشسته از نداشتن پسر اگاه نیستید؟
گفتم: مگر همیشه اذعان نمی کنید که بهترین خاطراتتان باز می گردد به زمان تولد پسرتان.
گفت: چیزی نگفت.خندید.
با خودم گفتم: این است حاصل زیستن در دنیای پر از جهالت یا اختیارهای جاه طلبانه.
ما(زنان) در جهان مردانی زندگی می کنیم که خود پرورش داده ایم.
به غفلت به مردانی اعتماد می نماییم که همگی ما(زنان) را به وعده ی غذایی پندارند.( که البته غذای تکراری مطبوع نخواهد بود.)
انقدر دنیای مردان پست شده است که حق مادر بودن را نیز از ما(زنان) ربوده اند.
از فرط جوانمردی مردان اکنون کار ما(زنان) به جایی رسیده که گواهی نامه ی پایه یک می گیریم. فردا بیل می زنیم و آجر پرتاب می کنیم.
ما(زنان)خسته شدیم بس که به جان شوهرانمان دعا نمودیم که مبادا ناگهان سایه ی سرمان کم شود و ما در دنیای نامردان مرد نما تنها و بی یاور بمانیم چون بره ای در میان گله ی گرگ.
ما(زنان)به ستوه آمده ایم که برای رفع نیازهایمان چشم به دستان شما باشیم.از اینکه اگر زنده ایم نه به لطف کردگار که به همت شما مردان بوده است اگر لقمه نانی با منت می خوریم نه اینکه روزی ما بوده است نه هرگز. لطف شما مردان کم نشود که چون شود چه بشود.
ما(زنان )هر کاری می کنیم تا از سلطه ی مردان رهایی یابیم حتی خودفروشی.چه تناقضی! چه دور باطلی! برای رهایی از چنگال استعمار گر خود را در چنگالش گرفتار می نماییم.
برای دستیابی به استقلال مردان مجبورمان کردند ما(زنان) با خودشان هم ذات پنداری کنیم بشویم آنچه آنها خواسته اند.همیشه دردسترس،متنوع ،رنگارنگ و البته کم قیمت.درست همانند فست فود.
ما(زنان) را نیز مانند خودشان نامرد کردند.خالی از هرگونه احساس و تهی از حس وفاداری.مانند مردان از یکرنگی در آمدیم و رنگارنگ شدیم هر لحظه به یکرنگ ولی افسوس به آن رنگی که شما مردان خواسته اید.
ما(زنان) مشهور خواهیم شد اگر ماشین سنگین برانیم، مکانیک خوبی باشیم و کلا کارهای مردانه را به خوبی انجام دهیم، نه اینکه مادر خوبی باشیم.هیچ زن خانه داری در دنیای مردان پر توقع نمونه شناخته نخواهدشد.هیچ زنی حق ندارد وقتش را با کودکانش سپری کند.
برای بدست آوردن امنیت و شان و مقام و منزلت در جهان مردانه و صد البته در دنیای زناشویی ما(زنان)مجبوریم کار کنیم هر کاری تا درآمدی داشته باشیم و پولی از خود داشته باشیم وشبه مرد باشیم.بیشتر از مردان کالری بسوزانیم و کمتر دریافت کنیم چون ما(زنان) را مرد نمی خوانند.
ما(زنان)نمی خواستیم که براساس درجه ی سفیدی و بلندی قد و زیبیایی چشم و ابروهزارچیز دیگر که خود بهتر می دانید چون تولیدات کارخانه درجه بندی شویم.اما اکنون می شویم و ظاهرا همه(زنان) در بالا بردن کیفیت و درجه شان و کسب نشان استاندارد مورد پسند مردان بودن گوی سبقت از هم ربوده اند.پولی که به قیمت مرد شدن کسب می کنیم در راه جلب رضایت مردان صرف می کنیم.لعنت به این موجودیتی که هیچ گاه قرار نیست به زندگی کردن منتهی شود.
برای رهایی بهای گزافی پرداخته ایم اما هنوز آن را در آغوش نگرفته ایم.
چنان در دام صیاد افتاده ایم که خود از آن بی خبریم.
خودمان (زن بودن )را چنان به تاراج بردند که گرد و غباری از آن بر جای نمانده.
همچنان در پرانتز زندگی مردان درجا میزنیم.