از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

خموش


اینکه دختری در هفده سالگی ازدواج کرده است

و شما که در چهل سالگی در شرف سینگل به گوری هستی این ازدواج را برنمی تابی

هر چه که بگویی دلیل می‌شود بر حسادت یا ناآگاهی و جهالت

پس لطفا خموش


بچه ی طلاق

در ۱۶ سالگی به این نتیجه رسیده که اگر نباشه ظاهرا پدر و مادرش راحت تر زندگی می کنند

مادر که دنبال شوهر جدیدش هست

پدر هم دنبال اینکه بچه رو بفرسته خونه ی عمه و دوست و فامیل تا راحت باشه


جالب اینجاست که بچه هم تربیت نکردن که کسی دوست داشته باشه اون بیاد خونشون

حتی از سر دلسوزی

یا ترحم

یا رضایت خدا


این میشه که هر از چند گاهی  برای جلب توجه 

یک مشت قرص میخوره تا مثلا بمیره 

ولی به اندازه لازم نمیخوره که بمیره

و چون این کارش تکراری شده

دیگه جلب توجه هم نمی کنه

میبرنش تحویل بیمارستان میدن و بعد هم خودش مرخص میشه


قصه ی پر غصه ی طلاق و بچه هایش





گفت و گو

عروس به مادرشوهر:

مامان خیلی وقته مشهد نرفتم میتونین بیست و چهارساعت بچه ها رو نگهداری من برم پابوس آقا و برگردم؟


مادرشوهر: بله


عروس:

چقدر بی شعورِ مادرشوهرم، نمیگه این بچه هاتم تابه حال زیارت نرفتن بردار ببرشون ی زیارتی کنن!!!


جل الخالق!



زیبا رو

تلاش قابل توجهی کرد که با وی ازدواج کند


اما حالا

او را در رستوران منتظر می گذارد و با همکارانش به کافی شاپ می رود؟




چرا؟


از همان ابتدا فهمیده بود که دو دنیای متفاوت دارند

اما

دوست داشت وقتی در کنار آن زیبا رو راه می رود

همه به او نگاه کنند

و حسرت بخورند


( جدایی در کمینشان است)

زن به سبک خودش زندگی می کند

و این مرد از نقش بازی کردن و سرکوب خواسته های خودش خسته شده

و سبک زندگی خودش را در پیش گرفته است

سبکی کاملا متناقض با سبک زندگی آن زیبا رو


مرد مقصر است بخاطر صادق نبودنش

و زن تنبیه می‌شود بخاطر دلبری با قیافه اش


اگر زیبایی ها را پوشیده نگه میداشت

اول شخصیتش دیده میشد

نه زیبایی دلفریبش


و حالا باید طعم جدایی را بچشد

و از همه بدتر حس خیانتی که به او شده است او را له خواهد کرد

لعنتی

چه کرده اند این زنها با مردان

که مردان بسیاری را میبینم

گریزان از ازدواج

اما

نشسته بانتظار روزی

که سیندرلای زندگیشان

با کفش تق تقی و لباس پرنسس

سر راهشان سبز شود

سیم سیم

و غار دزدان بروی علی بابا گشوده شود

هم پولدار شوند

هم صاحب سیندرلا

و شاید همه ی اینها تاثیرات زمانه باشد نه زنان

همین زمانه که به ادمها تلقین میکند همه جای بدنشان باید سفید باشد

وگرنه باید خجالت زده باشند و شرمگین

همین زمانه که برسرانگشتان کفرسیستماتیک می چرخد

کفری که ازسیاهی رنگ پوست سیاه پوستان گذر کرده است و

اینک به لایه های زیرین لباس من و تو رسیده است

به ما تلقین می کند باید سفید باشی

سفید نیستی؟غصه نخور

ما پول میگیریم سفیدت می کنیم

پول به جهنم 

وقتت را هم میگیریم

عمرت را هدر می دهیم

پول نداری؟

پس بشین غصه بخور و شرمگین باش

یا دزدی کن و سفید بشو

لعنتی

هربازی که راه می اندازد دو سربرد است


مرد نماها

اندر مردان بی خاصیت این روزگار

سخن گفتن هست بسی بسیار

اما خلاصه اش اینکه

با زن چه کرده است

این وجود سراسر احساس و عاطفه را

مبدل کرده است به کوه سنگی سرد و بی وجدان

که رو از طفل معصومش برمیگرداند

مامان گفتنهای نازک و ظریف اورا نمی شنود

واو را در راهروی دادگستری رها ساخته و

بدنبال سرنوشت می دود


خسته نباشید مرد نماهای گرامی


بارتکلیف

فرهنگ و رسوم ما

بار گذاشتن اولین گام برای آغاز زندگی مشترک و

تشکیل خانواده

 یعنی همسرگزینی را بر عهده ی مردان گذاشت

اما

مردها از پس آن خوب برنیامدند

بدرستی عمل نکردند

برخی با عجله

برخی با سهل انگاری

برخی با وسواس

برخی با ملاکهای غلط

پیش رفتند 

تا رسیدیم به اینجا که هستیم

جایی که هر زنی باید بدنبال منبع درامدی برای فردای خویش باشد

چون احتمال اینکه زیر چتر حمایت مردی قراربگیرد

کم و کمتر میشود

هر زنی باید بکوشد تا بخشی از زن بودنش را حذف کند

چون احتمال اینکه بتواند مادر و همسری دایمی باشد هرروز کم و کمتر میشود

دوست دختر بودن چیزی جز لکه دارشدن و له شدن نیست

مثل همان قورباغه ی ارام پز

امروز به این دل ببند

فردا به ان یکی 

چه دل بستنی؟

بی ثمر


قیافه

تیپ

ثروت

شغل

کلاس اجتماعی

پرستیژ


اینم از مرغهای باغ ملکوت که

چندروزی قفسی ساختند از بدنشان

تبدیل شدند به این

حوری بهشتی میجویند برای ازدواج





وحشتناک

ازخودش میترسد

میترسد اگر بگوید چنین و چنان است

جواب رد بشنود


تو که انقدر ترسناکی

خودت از خودت میترسی

یکی دیگه با این من ترسناک شما

چه جور کنار بیاد؟


خوب نمیتونه

طلاق میخواد

بعد امار طلاق میره بالا


خوب خودتو افشا کن درست

شاید ی شیردلی پیدا شد

زنت بشه


از این جماعت بدم میاد

دیگرانو بدبخت خودخواهی خودشون میکنن


بنده خدا


زنی زیبا 

که به هوو مبتلا شد و

با وجود شش بچه

راهی جز ماندن نداشت

این را ما از پشت اکواریوم زندگی اش تماشا میکنیم

حقیقت درونش را نمیدانیم

مثل امروز

که رفتنش را نظاره گریم

و بیخبرانه برای مرگ نابهنگامش چرایی میکنیم

مگر مریض بود؟

چیزیش نبود بنده خدا

و شویش ماند و هوویش

ای چه جالب

یاد چرخ زاپاس ماشین افتادم

حالا شوهرش تنها نیست

چون از قبل بفکر بوده

اگر الان با این سن و سال و شش بچه ای که تبدیل شده اند به دوازده نفر منهای بچه هایشان

و ورشکستگی و اینجور مسایل

قصد زن گرفتن میکرد

هیچکس زنش نمیشد.

اماالان مشکل تنهایی ندارد

تاحالا به زن دوم از این دید نگاه نکرده بودم

و زنی که میتواند به همه شکلی دربیاید

و هر نقشی را بپذیرد

مثل اب



تحقیق

دوست دارم ی تحقیقی کنم

راجع به

نقش موقعیت اجتماعی زنان در ازدواج موفق و تداوم زندگی مشترک

فصل اول از نظر اقایان

فصل دوم از نظر خانم ها

تعریف موقعیت اجتماعی هم مهم هست

بیشتر به شغل برمیگرده

شاید هم فعالیتهای خیریه یا فعال محیط زیستی

ثروت خانوادگی

موقعیت والدین یا یکی از اقوام درجه یک

زیبایی ظاهری

تیپ روز داشتن و نداشتن

طلاقیها

ادم میماند چه کند؟

داشتم در تلگرام طلایی غور میخوردم

که چشمم افتاد به عروسهای طلاقی فامیل

نه اینکه چون فامیل شوهر هستم ها

نه

بعنوان فرد منصف بیطرف میگویم

اگرچه در ابتدا همسران خوبی بودند

اما

ناگهان

تغییر روش داده و تبدیل به اژدها شدند

البته نه در روابطشان با من یا افراد فامیل

بلکه در مهمترین و مبنایی ترین رابطه 

یعنی

رابطه ی همسری

همسرانشان را تبدیل به همسنگری

در راستای خواسته هایشان نمودند و 

وقتی این همسنگر از پا درامد

از رویش با تانک رد شدند و رفتند

بی محابا

بدون درنگ

و نمیدانستند این همسنگر له شده

میماند انطرف پلهایی که پشت سرشان خراب میشود

و 

دیگر دست یافتنی نیست

عشق جز جاذبه و کشش بین دو جنس نیست

یعنی

زیاد قابل اعتماد نیست

محکم نیست

همین طلاقی دوم

که اینک در کشاکش دادگستری رفتن است

شوهری مجنون داشت

که بخاطر رسیدن بهمین طلاقی

کارها کرد فرهاد افکن

و بعد از ازدواج چقدر خوش بودند و

چه سختیهایی را باصبوری تحمل کردند

تا زندگی دو نفره شان جان گرفت

شکوفا شد

من هنوزم در بهت و ناباوری

به این کشاکش تلخ مینگرم


ادم از این جهت میماند که نمیداند با این طلاقیها

رابطه داشته باشد یا نداشته باشد

اگر بخواهی نداشته باشی که معقول نیست

چون با شوهرش مشکل داره نه با من

اما

من هم فامیل همان شوهر هستم

که

فعلا بد است

رابطه داشتن بدتر از نداشتن است

چون

.. 

چونش را نمیتوانم در قالب کلمات دربیاورم

فقط باید بود و دید و چشید


طلاق

 

«طلاق وسیله مجازات نیست ریسمان رهایی است ...

 

هنگامی که امساک زن به معروف امکان ندارد، چاره ای جز آزاد کردن او به احسان باقی نمی ماند...»

بله برون

شنیده بودم که 

 قبلا رسم بوده 

و هنوزم بعضی جاها رسم 

که دامادو قبل عروسی میبردن حموم 

ولی نشنیده بودم که 

شب بله برون 

داماد و ببرن استخر؟!  

اصلا فکر نکنید که میخواستن احیانا توانایی و مهارت شازده رو  

در شیرجه و شنا تست کننا  

ابدا

اصلنم قصد نداشتن پز استخر خونشونو به فامیل داماد بدنا  

نه 

نوچ 

بحث فنیست دادا (با لهجه اصفهانی بخونید) 

وظیفه

تو جلسه خواستگاری....

همچین می گن پسر ما پاک

 لب به هیچی نمی زنه...حتی سیگار

که انگار حاج آقا بمب هسته ای ساخته

منتشم سر خانواده دخترست

که انگار دختره هرزه ی همه کارست

خوب دختر ما هم پاکه لب به هیچی نمی زنه

یعنی چی؟

همه اون آقا رو تحسین می کنند چون پاکه

ولی دختره بدبخت وظیفش که پاک باشه

هیچ کی هم افتخار نمی کنه

انجام وظیفه کردی دختر جون

انجام وظیفه...وظیفه

سازش

این چه زندگیه مشترکی هست

که اکثر خانوم ها فکر می کنند:

 با شوهرانشان می سازند،به قیمت نادیده گرفتن خودشان!!!

باید بسازی وگرنه نمیشه زندگی کرد

سوختنوساختن

بسوزو بساز

البته با توجه به خیل عظیم طلاق های امروزی

این قانون رو به زوال است

هر چی زودتر بهتر

یعنی اگه در طی قرن ها زنان ایرانی سازش کار نبودن

الان نسل ایرانی ور افتاده بود!        

بس که هر مرد ایرانی یک ناصرالدین خان قاجاری بوده(شاید هنوزم هست) برا خودش

شایدم رضاخان میر پنج

خیر باشه

از طبقه سوم رفتم تا زیر زمین 

تو هر پاگردی دو نفر داشتن با هم حرف میزدن 

همین طور تو لابی هر طبقه 

و دم پنجره ته راهرو 

چه خبره...  

به قول دکتر آموخته خیر باشه 

انگار داره مشکل ازدواج جوانان هم حل میشه 

بچمم افسردگی گرفته 

میگه تو خوابگاه همه برا خودشون یکیو دارن 

رضا هم عقد کرده 

موندیم منو جواد 

بس که شما دونفر مغرور تشریف دارید حاج آقا! 

نشستید الغوث الغوث میزنید 

که خدا از بهشت براتون یه حوریه کادو پیچ شده بفرسته دم در! 

نچ! از این خبرا نیست. 

چه خوبه آدم یکی رو داشته باشه که همیشه براش وقت داشته باشه. مگه نه؟ 

همسر

می گه شوهر نمی خوام! 

جواب میشنوه: آره شما دخترا همتون همین حرفو می زنید ولی... 

باقیشو نگفت...همون خوب که نگفت... 

گفت:شوهر انرژی منفی می ده به آدم... 

وقتی آدم می شنودش یا به زبون میاردش... 

بیشتر یاد آقا بالا سر می افته... 

ولی وقتی بگی همسر... 

ببین چقدر لطیف... 

یعنی سایه سر... 

بعدش خودت می شی تاج سر... 

استغفرالله...امان از این دخترای ننر

سؤال!

آدم مگه چقدر زندست ؟؟؟

عمر مفید ما مگه چقدره؟؟؟

که سه روزشو تلف خریدن یه حلقه کنیم؟؟؟

اونم برا چی؟

برا ازدواجی که ...

معلوم نیست عاقبت به کجا میرسه!!!

باربی

حاج آقا یه باربی می خواستن

گشت و گشت و گشت

گشتنو گشتنو گشتن

تا باربی پیدا شد

عقد کنون بر پاشد

اما چه فایده!

بعدش حاج آقا گذاشتو رفت

کجا؟

سفر آخرت

باربی موند رو زمین

فی امان الله خواجه برو

مامان اینا!

زنگیدم بهش

گفتم بابا ما لباس خریدیم

آماده ایم دعوت شیم برا عقدکنون

پس چی شد؟

گقت هیچی جواب منفی دادم

پرسیدم چرا؟

جواب:

...

مثل یه توده شن روی هم انباشته بود که مامانش و خواهر جونش مثل جریان آب توش جریان داشتن...

شاید می شد لحظه های عشقولانه ی خوبی رو با ایشون متصور شد اما به هیچ چیزش نمی ارزید به این که هی تنم بلرزه که الان مامانش بهش چی دستور میده الان مامانش چی ازش می خواد از اینکه زندگیم مال خودم نباشه...

مثل روز روشن ومبرهن بود که حاج آقا تحت سلطه و نفوذ مستقیم مامان جونشون و البته خواهر جونشون هستن

نفوذی که وقتی می گفت دوست دارم اصلا مطمئن نبودم که بعد ازدواج که خیالش راحت شد مال اونمو هیچ جور از دستش خلاص نمی تونم بشم تحت نفوذ همونا منو بدبختو از اوشینم بدتر نکنه

آره مثل ریوزو بود، قبل ازدواج دوست دارم بعدش تا دست از پا خطا می کردم می گفت از اول حق با مامانم بود اشتباه کردم دوست داشتم،

 من که نمی تونم رو حرف مامانم حرف بزنم باید تحمل کنی...

 نمی فهمید که بزرگ شده دیگه چقدر هی مامانم اینا مامانم اینا

....

گفتم خیر باشه انشالا اما به هرحال باید خسارت از مد افتادن لباس ما رو بدی...

گفت باشه بزار به حساب بی معرفتیه خودت که از حال رفیقت بی خبری...

من:چوب کاری می فرمایید...بچه که زدن نداره...

طلاق

طلاق

طلاق

طلاق

یا به عبارتی عدم امکان سازش

اصلا از این عبارت بالا مشخص می شه

که سنگ بنای زندگی مشترک تو کشور ما کج نهاده شده

سازش مال یه جایی که یه دعوایی باشه بعد طرفین صلح و سازش کنند

وقتی می گن عدم امکان سازش

یعنی درحقیقت زندگی مشترک یه جنگ بالقوه است

که چون به سازش ختم نمی شه پس

باید با یه آتش بس مادام العمر به نام طلاق

خاتمه پیدا کنه

فاتحه

بریم سر جنگ بعدی

حمله!

یعنی دیگه باید زورو که چه عرض کنم...  

بشم سوپرمن عنکبوتی آرسن لوپن...  

حمله کنم به صدا و سیما...  

قلع و قمع کنم...

هر آنچه و هر آنکه با ساز کوک نشده...

می نوازد برای همگان...

اون از مسخره بازار جومونگو رستگاران...

اون از تبلیغ رب گوجه فرنگی برا روز مادر...

حالام جدیدا این تبلیغ مسخره برا ازدواج...

هی هیچی نگفتیم...

شورشو درآوردن...

آقا جمش کنید...

می خوای فرهنگ ازدواجو درست کنی؟

مال این حرفا نیستی..

حالا همه مشکل ازدواج شده توقع خانوما.؟؟؟

آره؟؟؟     

آره؟؟؟

طول لیست توقعات آقایون که والا از دیوار چینم پیشی گرفته...

مثل کبک سرتون کردین زیر برف...


برابری!

می بینم که تعداد مردانی که مجبور میشن زناشونو طلاق بدن چون بهشون خیانت کردن رو به افزایشه!

البته تعدادشون در مقابل تعداد پرونده های طلاقی که حالت عکس داره یعنی بخاطره خیانت مردا در جریانه انگشت شماره...

اما کاچی به از هیچی

حالا دیگه این فقط زنان نیستن که مجبورن تمام وقت نگران خیانت آقایون باشن

مردان هم تو این استرس شریک شدن

به این می گن برابری!

برابری در داشتن یه استرس مشترک

دندان در مقابل دندان

اتفاقا بدم نیست مردا هم یکم طعم خیانتو بچشن

راستی چه مزه ایه؟

می بینید برابری همیشه هم مثبت نیست!

گامی به سوی برابری به قیمت متزلزل شدن بنیاد خانواده!

اعتیاد

جناب آقای معتاد ...

کرک می کشید نوش جان...

چرا میای خواستگاری دختر مردم؟

می خوای تو این چاهی که با دست خودت کندی

تنها نمونی؟

آره؟

هیچی ندارم بهت بگم...

چون اگه آدم بودی...

معتاد نمی شدی...

بهانه بنی اسراییلی

آقاهه می بینه خانومش از هر جهت بهش سر...می خواد عیب دربیاره رو به خانوم کرده و می گن: شما یک نواخت می رقصید... 

مگه زن گرفتید که براتون برقصن؟ 

می گه: رقصیدن هم جزو هنر هایی است که یک خانوم خوب(و لابد پدیده) باید بلد باشن... 

هنر؟؟؟ 

اگه رقصیدن هنر...بهتر بدونید که هنر یه امر ذاتیه...هر کسی استعداد هنرمند شدنو نداره...هر کس در حد توان خودش... نه همه سیبی به دو نصف جنیفر لوپز

اگه هنر نباشه و اکتسابی باشه...بفرمایید تراولا رو از جیب مبارک دربیارید تا خانونمتون برن کلاس رقص...بلکم از یکنواختی در بیان...آقا... تازه خیلی بلدی بفرما آموزش بده...

می فرماین: در منزل پدری چه می کردند پس...؟؟؟ 

گفتم:اطلاعیه بدید...تا پدر و مادرا بفهمن که آموزش رقص غیر یکنواختو جزو اصول تربیتی شون اضافه کنند...البته الان دیگه نوع حرفه ایش اضافه شده... آیندگان نگران نباشند... 

ازدواج(۶)

آقاهه رفته بود خواستگاری...

از دختر خانوم خوششون نیومد...

گفتن چشه؟

گفت سبیل داره!!!

من که رفتم دندونپزشکی فکمو جا بندازه...

این یکی رو که شنیدم از تعجب دهنم اونقدر باز موند که آخرش دررفت...

عقل کل...خوشت نیومده....

مثل بقیه حضرات بگو پدیده می خواستم...

ملوسک می خوام...چرا حرف بیخود میزنی...

 حاج آقا شما تحصیل کرده ای مثلا!!!

مامان می گه: ملاکای ازدواج عوض شده...

خودتو نکش...

آخه مامان...ترقیات عالم رو به بالاست....ما از بالا به پایین می ترقیم....

ازدواج ۵

این یکی رو داشته باشید چه امری فرمودن آقا... 

بروید جایی خواستگاری که حق ولایی رو قبول داشته باشه؟ 

جان! 

چی؟ 

ما هی با خودمون فکر می کنیم...سیاست و به ازدواج چه؟ 

هی نمی فهمیم... 

گفتیم لابدا از باب تفاهم و هم کفو بودنو این جور چیزا این جوری امر فرمودن...  

فکر کن... 

منظور ایشون این بوده :

حق ولایت مرد بر خانمش!  

نه ولایت فقیه(آنچه که ما می پنداشتیم)

داشته باشید... 

مگه می خوای برده بگیری حاج آقا!

ازدواج(۴)

بالاخره آقا تصمیم گرفتن دست از سر دنیای تجرد بردارن... 

همه فامیل آستین بالا زده و یا علی گویان بدنبال یه  خانم خوب برا شازده پسر... 

البته قبلش حضرت سلطان فرموده بودن... 

یه پدیده می خوان... !!!

داشته باشید... 

یه پدیده... 

گفتم: همتون سر کارید...تشریف ببرن ایالات متحده با ملکه زیبایی مزدوج شون دیگه... 

وگرنه پدیده از کجا بیاریم...برا حاج آقا

ازدواج(۳)

آقاهه رفته بود خواستگاری... 

با دختر خانوم حرف زدن... 

بازم حرف زدن... 

تا به توافق رسیدن... 

آقاهه گفت: شما ۷۰٪ از ویژگی های همسر مورد علاقه منو دارید... 

خانومه گفت: اون ۳۰٪ باقیش چیه؟ 

آقاهه با وقاهت تمام جواب می ده: شما اون ملوسکی که من می خواستم نیستی!!! 

آخه من چی بگم؟... 

 چاقالو...خودت چی هستی مگه...آینه بدم خدمتتون... بی شرم...

ازدواج(۲)

اگه خانوما  از درآمد آقایون بپرسن... 

داد آقایون میره هوا...  

که خانوما پر توقعن...

اما وقتی آقایون همش از قیافه خانوم می پرسن... 

صدای هیچ کی در نمیاد... 

چقدر شما آقایون کم توقعید... 

آخه بیچاره... 

هیچی بابا... 

  

ازدواج(۱)

دوست دارم در مورد ازدواج هم بنویسم... 

عجب مقوله ای است برای خودش... 

اگر درست تصمیم نگیری... 

گند زدی به زندگیت تا آخر عمر... 

هیچ راه برگشتی هم نداری... 

بخصوص اگه زن باشی... 

دیگه کارت تمومه... 

جامعه با فرهنگ ایرانی... 

خوردت می کنه... 

 لهت می کنه...

 قورتت می ده... 

خوب خانومای عزیز... 

غذای ما آمادست... 

کوبیده با گوشت آدمیزاد... 

با اسانس احساس سرکوب شده و... 

دسر بدبختی...

غذا سوخت

غذا سوخت و

غر و لند آن بر دهان مبارک همسر مهربان خشکید

اما خجلت آن بر چهره ی بانوی خانه همچنان باقی

آخه آقای محترم

یعنی موقعیت استراتژیک شکم  اونقدر زیاد

که بخاطر شکم

حاضری همسرتو

سایه سرتو

شرمگین ببینی

کارد بخوره تو اون شکم

ای امان(۱)

رفته بودم توی یه سایتی دیدم جزو لینکاش یه لینک داره: کمک به خرید جهیزیه برای دختران دم بخت. منم که اعصاب درست و حسابی ندارم....باز اعصابم ریخت بهم...من نمی دونم کدوم خدا خیر نداده ای اومد و مد کرد برا خودش که دختر باید جهیزیه بده...حالا هم به جای اینکه گاماس گاماس برن تا این رسم بی معنیو براندازی کنند هی تو آتیشش هیزم میزارن اونم الوار الوار...شما اگه قصدت خیر لینک بزار : کمک برای تهیه اسباب اولیه زندگی برای زوج های جوان...اصلا پول جمع کن برو آپارتمان بساز این جوری که فایدش بیشتر...خونه باشه...رو پلاس هم بتوان در کنار هم زیستن نمود...ای امان.

چه می کردید؟

اگر برادرتون می رفت با اون دختری که شما دوستش دارین ازدواج می کرد...چه کار می کردین؟ 

مثل قابیل ...آدم می کشتید؟ 

یا ...خلاصه چه می کردید؟

عزیزم!

چند روز پیشتر یه آقایی داشت با تلفن همراهش در یک مکان عمومی صحبت می کرد حالا چی می گفت؟گفتن که چه عرض کنم.داد میزد :آخه عزیزم من که بهت گفته بودم(حالا این جمله را با فریاد بخوانید) 

اگه داری با عزیزت حرف میزنی که دیگه داد زدنت چیه؟ آدم که سر عزیزش داد نمی زنه! 

مشکل این جاست که آقاهه دیده بقیه بهم میگن عزیزم اینم گفته منم بگم بدون هیچ فهمی از اینکه بار معنایی کلمه چیست.هممون همین جور هستیم ها. 

عزیزم یعنی فداکاری یک طرفه بدون هیچ چشمداشتی برای عزیزت.مثل مادرها که تمام وجودشان را نثار قرزندانشان می کنند. 

چند وقت پیش تو yahoo نوشته بود از بس مردم بهم گفتن I love you دیگه این جمله آن بار عاطفی مثبت پر طمطراق را ندارد.این هم از اون سر دنیا.