قلب زندگی چی هست؟
خوابیده بود
ولی
صدای امواج استرس و نگرانی ای که درونش را متلاطم کرده بود
فضا را می خراشید و پیش میرفت
نمی دانم چه چیزی بیشتر او را آشوب می کرد
ترس از عمل
یا
ترس بعد از عمل
اشک در چشمان اطرافیان جاخوش کرده بود و پایین نمیلغزید
همانجا سفت خودش را گرفته بود
تا دایره ی امیدواری تنگ تر نشود
تا دست و پای خنده های مصنوعی را نبندد
تا اجازه دهد
همان صدای خفه شده در گلو
راهی بیابد و خودش را آزاد کند و
بگوید خدا بزرگ است.
اینجور جاها خدا رقیبی بنام تقدیر دارد
ترس از سرنوشت جای خدا را تنگ می کند
ذهن هم به کمک سرنوشت می آید
و بدترین حوادث را بتصویر می کشد
و استرس کشنده تر از مرگ متولد میشود