از نظر من اسفند ماه را نباید جزء عمر آدمی حساب کنند بویژه برای خانم ها.نمی دونم استرس حول حالنا شدن است یا افسردگی ناشی از گذر عمر که این جوری می شیم: همه در بازار! خرید و خرید و خرید...
اوه مگه چه خبره؟
تو خیابان نمی شه راه رفت.انگار همه لخت ماندن مجبورن بخرن که ساتری برای تنشان فراهم آورند!(دلق کهن ساتر تن بس تو را)
چه پدیده ای برا خودش این عید نوروز.بسی عجیبا غریبا.
چی بوده حالا چی شده! یک موضوع مناسبی است برای پایان نامه نوشتن.
چون من خودم متولد ماه اسفندم کاملا با حرفت مخالفم...تازه شدن که انقد سختی نداره که گفتی دوست جون!!!
دست شما درد نکنه نسیم جون خیلی وقت بود کسی بهم نگفته بود دوست جون.
چرا دیگه تازه شدن کار خیلی سخته دست برداشتن از عادت ها کار سخت تریه.
اتفاقا دیروز عصر داشتم همینو به داداشم می گفتم اونقدر آدم ریخته بود تو 4 شنبه بازار و بازارچه بهاره که خیابون بند اومده بود فقط موندم که اینهمه آدم از کجا پیداشون شد 22 بهمن اینقدر آدم ندیده بودم!
خوب دیگه ادم ها بیشتر به دنبال رفع نیازهایشان هستند تا بیان احساسات و خواسته ها.
نری گیلر : انسان بزرگتر از یک جهان و بزرگتر از مجموعۀ جهانهاست ، در اتحاد جان با تن رازی بیش از راز آفرینش جهان نهفته استبه
به روزم با گذر عمر و منتظر حضور شما.
فکر کنم این عبارت دیگه ی به وبلاگ ما سر بزنید است.
بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی
بوی تند ماهی دودی وسط سفره ی نو
بوی یاس جانماز ترمه ی مادر بزرگ
با اینا زمستون و سر می کنم
با اینا خستگی مو در می کنم
قشنگ بود.