خونم غلیظ شده است
کرونا مرا فریز کرده است و منجمد
تمام پروژه ها تعطیل
تا وقتی کرونا برود
حتی کتابهایی که با دردسر خریدم و گذاشتم توی صف خواندن،
تعطیل.
اصلا برایم مهم نیست که هستند
فایلهایی در صف شنیده شدن
ماندن و ماندن و ماندن در خانه
بشدت مرا تنبل کرده است
یک شبه ره صدساله ی پست مدرن شدن را رفته ایم
تبدیل شدیم به انسانهایی تنها
بدور از خانواده و دورهمی
و فقط بفکر منافع خویش
میخواهم بروم دکتر
این بچه نیازمند دریافت خدمات پزشکی است
هی امروز و فردااااااا
هر روز بهانه ای هست برای نرفتن
چقدر تنبل شده ام
تا لنگ ظهر بخواب و
یکناهار فکستنی بپزو
تی وی ببینو
همین
دوست دارم ی چیزی بسازم
یک چیز دنباله دار
هی بسازم و تمام نشود
هوا سرد شده است
بشدت
کاپشن رااز گنجه دراوردم که بپوشم
دستکش را دیدم توی جیبش!!!
خیلی تعجب کردم
گفتم من برای چه دستکش یکبار مصرف داشته ام؟؟؟
بعد یادم امد بخاطر کرونا
یکسال میشود این منحوس
و ما همچنان خودمان را تحت الشعاع او قرار داده ایم
من که هنوز در حال و هوای اسفند نودوهشتم
همانجا درجا میزنم
منتظرم اخر اسفند شود و برویم سفر
انگار نود و نه نیامده است هنوز
بسته های پستی که قراره برسه بدستم
لیست کردم زدم رو در یخچال
خیلی خرید اینترنتی کردم این چند ماهی
و بدین ترتیب هم ادامه خواهد داشت؟؟؟
برم بخوابم
خواب دارم