-
پیشنهاد
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1391 16:58
باید برویم میتی کمان استخدام کنیم شاید سیستم میتی کمانی کمی بدرد این آشفته بازار بخورد البته به همراه برادر کایکو و تسوکه و همچنین زمبه و سگارو
-
آرزو
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 15:08
بچه که بودم دوست داشتم اسب داشته باشم سوارش بشم و بتازم یک بار سوار قاطر شدم و مهر باطل شد رو آرزوم زدم
-
سکندر پادشاه
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1391 15:32
مامان برام ماجرای سکندر پادشاهو تعریف کرد سکندر پادشاه وصیت کرده بود که وقتی مرد دستشو از تابوت بیرون بزارن هرجا دستش رفت تو تابوت همونجا دفنش کنند سربازان بیچاره تابوتو گرفتن رو دوششونو شروع کردن به دور دادن تا ببینند بالاخره کجا دست آقای پادشاه میره تو تابوت پیرزنی از سربازا پرسید قضیه چیه؟ و اونام ضمن تعریف کردن...
-
آرزو
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 16:33
امروز باز دلم خواست طبیب بودم ولی نیستم دیگه...
-
مسیر انحرافی
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 09:55
یعنی انقدر بیچاره شدیم که فیلم سخیفی مثل مسیر انحرافی رو از شبکه ملی پخش می کنند؟ این چه وضعشه دیگه! حالم بهم خورد
-
نوروز ۹۱
جمعه 4 فروردینماه سال 1391 11:57
هیچی بدتر از این نیست که چند دقیقه قبل از ساعت تحویل بزنی شبکه دو و چشمت بیافته به خانم نامداری و اندازه تمام عمرت برا خودت و مملکت متاسف بشی که تو جشن باستانی ایرانی یکی رو آوردن که به بدترین شیوه ممکنه فارسی رو کثیف حرف میزنه و درمورد المانهای سفره هفت سین از مهمان برنامه توضیح میخواد! ما فهمیدیم شما انگلیش اسپیک...
-
آدمها
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 20:37
روحت شاد بنتام!
-
فریدون
جمعه 2 دیماه سال 1390 20:31
ضحاک از دماوند گریخته است
-
مکاره
شنبه 21 آبانماه سال 1390 14:05
این روزها گربه نره ها و روباه مکارها بازرشان داغ داغ است همچون بازار مکاره در قدیم الایام طمع هر روز خلق می کند پینوکیوهای بسیار
-
فتوا
شنبه 21 آبانماه سال 1390 13:42
هر آدم شکم گنده ای که ملبس به لباس روحانیت است باید خلع لباس بشود
-
انتظار
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 14:55
همه منتظر بودند که بیاید و با خودش ببرد روحی را که اقامت درجسم نیمه جانی برایش بسی سخت بود حالا او رفته است شده است نو رفته ی نو منزل
-
گوگل
یکشنبه 1 آبانماه سال 1390 19:36
اون موقع ها که یه خورده بیکارتر بودم و هنوز حس خانم مارپلیم پررنگ بود یه سر زدم به موجودی خارق العاده به نام گوگل و با چند کلمه حدسی مرتبط با چند تا سرنخ دم دستی اسم یه نفرو درآوردم اما الان هرچی فکر کردم فامیلیش یادم نیومد به ذهنم فشار نیاوردم گوگل در خدمت شماست
-
خواب
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 20:35
داشت از کنارم رد می شد برگشت و بهم خندید خدایا این کی بود؟ چقدر قیافش آشنا بود سه روز فکر کردم تا بالاخره درحالیکه نشسته بودمو کتاب می خوندم یهو یادم اومدم اونی که تو خواب بهم لبخند میزد زهره بود هم اتاقی دوستم بهش پیامک زدم از زهره چه خبر داری؟ گفت هیچ خبر خیلی مرموزانه تلفنشو جواب نمیده!
-
دیگران
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 20:32
امروز برق سه فاز بهم وصل کردن اگه هنوز زندم بابت پوست کلفتم که تو خوابگاه به این حد از ضخامت رسیده مرد بی عار شنیده بودم ندیده بودم امروز دیدم هر روز میره تفریح خرجشم زنش میده! به خانوم گفتم: طبق قوانین اسلام نفقه زن و مخارج خانه و خانواده با مرد شما این وسط چه کاره ای؟ خانومه می گه: وقتی شوهرم بیکاره من چی کار کنم...
-
موضوع جدا تکراری از سر بیکاری
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 20:28
یه وقتایی یاد هاکل برفین می افتم چه زندگی ای داشت آزاد و رها روی کرجی تازه با جیمی هم دوست بود اگرچه بابای خوبی نداشت ولی به هر جال باباش بود هر چی کارتون دیدیم تو بچگی همه همین جوری بود بچه های بی پدر ومادر مثل نل یا بچه های دور از خانواده مثل حنا و هاج یا بچه های تک والدی مثل پسر شجاع و رفقاش که هیچ کدوم والدین...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 20:14
آها این کوچه علی چپ است که اینچنین شلوغ است آن هم درب بی خیالی است که آنقدر بهش زده اند زیوارش در رفته است
-
خاطره
شنبه 23 مهرماه سال 1390 11:28
پدرشان مرگ را چشید و رفت حال آنها مانده اند و کلی خاطره از آغاز درد تا رهایی
-
آنها
سهشنبه 19 مهرماه سال 1390 13:20
بدجوری زیر پای جنسیتشان له شده اند!
-
التماس دعا
سهشنبه 19 مهرماه سال 1390 13:19
دکتر آزمون زبان داره جمیعا براش دعا کنید که نمره بیاره
-
برخی
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 15:54
برخی ها در ماه رمضان از سحر تا افطار و از افطار تا سحر نخوردندو نیاشامیدند و اکنون لاغر شده و بهره اش را می برند و حسرت حاملان چربی های اضافه را هم بر انگیخته اند هدف ما از خوردن چیست؟ برخی شعار پیشگیری بهتر است را پیشه خود کرده و می خورند تا گرسنه نشوند برخی می خورند تا رفع گرسنگی نمایند برخی می خورند تا وقتشان را پر...
-
دوست بد
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 15:48
اینجا هیچ دوست خوبی ندارم میترسم کم کم خودم هم تبدیل بشوم به یک دوست بد یک آدم معتاد معتاد تکرارها و تکرارهای ملال آور همیشگی زندگی خاله خاله بازی بدون ذره ای رشد معنوی و شخصیتی بدون کسب دانش یا مهارتی جدید
-
سعید
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 15:45
با سعید آشنا شدم کارگر روزمزد شهرداری بعد تصادفی که کرده دیگه نمیتونه کارای سنگین و سخت انجام بده بنابراین پرچم تکون میده باجدیت هرچه تمام تر دیگه لازم نیست کسی رباط خلق کنه چون اونجوری سعید بیکار میشه
-
مشغله
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 21:16
ساختمان پزشکان دور سرش می چرخید فلانی متخصص فلان متخصص بهمدان از فلان جا از اینجا از آنجا و سر همه شان به اندازه ای شلوغ هست که آدم فکر می کند همه مردم شهر اینجا جمعند صدای فریاد بچه ای می آمد آدم های جورواجور به رنگ ناخوشی خانمی که داشت بالا می آورد کاشکی معماری پیدا شود ساختمانی مخصوص ساختمان پزشکان طراحی کند بیمار...
-
علاقه
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 13:35
نمیدونم چرا این امیرحسین همسایه علیرغم مخالفتهای شدید والدینش به تو کوچه بودن علاقه شدیدی داره اونم این کوچه! هیچ بچه دیگه ای غیر از امیرحسین نداره! لابدا من مو میبینمو امیرحسین پیچش مو من ابرو او اشارت های ابرو! شایدهم باشد اندر پرده بازیهای پنهان!
-
رباط
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1390 21:37
آخر نمی شود یک رباط اختراع کرد که بایستد سر جاده و خیابان پرچم تکان دهد که رانندگان بفهمند کارگران مشغول کار هستند یا جاده در دست تعمیر است یا قرار است بلوکهای کنار خیابان یا خط سفید وسط آن یا ...برای هزارمین بار رنگ شود یعنی یک آدم باید بایستد و پرچم تکان دهد تا هزاران ماشین رنگاوارنگ متوجه خطر شوند و هزارتا وضعیت...
-
ریشه
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1390 15:08
اینها برخاسته از ایمان نیست برخاسته از شخصیت خود فرد است که بطور ناآگاهانه و تظاهرگرایانه ای به خدا وصل میشه کاشکی حداقل ناشی از معرفتو دانایی بود
-
بیش و کم
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1390 15:06
آیا باید به حداقل اکتفا کرد وقتی که حداکثر ممکن نباشه؟ چه هزینه هایی برای این اکتفای حداقلی خواهیم پرداخت؟ حداقلی که شاید هیچ گاه حداکثر نشود یا هزینه فایده حداکثری شدنش مطلوب نباشد.
-
نمیدونم
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 14:54
یعنی چی میشه؟
-
یکی
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 14:10
یک آدم ظاهرالصلاحیه که بیا و ببین ولی آتش حسد تو وجودش آنچنان زبانه می کشد که یک روز خوش هم نه برا خودش نه برا اطرافیانش باقی نزاشته است البته حس برتری جوییش به اینجا رسوندتش بطرز دیوانه واری علاقه داره که همیشه از همه از همه لحاظ جلوتر باشه فقط کافیه ببینه یکی از یک جهتی که شاید اصلا به اون هم هیچ ارتباطی نداشته باشه...
-
آه و دم
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 13:55
آدم دل ضعفه می گیرد وقتی یک چیزهایی را می شنود وقتی بعضی چیزها را می بیند و وقتی مجموعه اعمالی را مجبور است که انجام دهد جسم که سنگین شد روح هم کسل می شود خمار و نعشه