از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

بیبو بیبو

همسایه برای چندمین بار راهی بیمارستان شد

صدای اژیر امبولانس را که میشنوم

حالم بد میشود

استرس می اید توی رگهایم میرقصد

شاید اگر شوهرش انقدر زود بدرود حیات نگفته بود

الان زنش انقدر مریض نبود

خروار خروار غصه وارد قلبش شد

در کشاکش تقسیم میراث

و حالا باید برود امبولانس سواری و

پوشک بخرد برای خودش

انهم با پول نداشته

همسایه ی دیگر مان اما

دو مرغ عشقند

که همدم و مونس همند

با همه ی بی مهری هایی که میبینند

خدایا برای هم حفظشان کن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد