از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

نون خ

رفته بودم‌مراسم ختم

دختر متوفی بشدت گریه می کرد

و آنقدر داد زده بود که صداش گرفته بود

داد می‌کشید می‌گفت من پدر ندارم


بعد من یاد پسرعموی نورالدین خانزاده می افتادم

که میگه من مادر ندارم


ولی خندم نمی‌گرفت

خیلی تلخ بود



علی آقا

طبق معمول هرروز

صبح زود کرکره ی مغازه را بالا داد

چند دقیقه بعد اولین مشتری برای خرید یک قالب پنیر وارد مغازه شد

علی آقا را ندید

چند بار صدا زد

اما جواب نیامد

تنها یک ردپا به جا

مانده بود اون دور و برها

بله 

البته ردپایی نبود

مشتری قصد داشت مغازه را ترک کند که از پشت دخل صدای زنگ خوردن موبایلی را شنید

خودش را به پشت دخل رساند

و پیکر بی جان علی آقا را دید


علی آقای مهربان

محافظ بچه های محله

و مامور گذراندن آنها از خیابان

بدنبال سکته قلبی

درگذشت.( الان میگن بخاطر واکسن بوده)


حالا بچه های کوچه یک جورهایی بی مراقب شدند


برای ما درک کردن مرگ و یهویی بودن آن هنوز جانیفتاده است.


خداوند علی آقا را بیامرزد.

مرد مهربانی بود.



درخت کشی

همسایه کار خودش را کرد

دوست دارم بروم با همان تیشه و اره ای که افتاده به جان درخت آلو

یکی به پاهای خودش و یکی هم به سرش بزنم


رفت و آمد و از برگهای درخت آلو شکایت کرد

معتقد بود کوچه باید تمیز باشد.

آنقدر گفت که پدر را بیچاره کرد

گفت برو آن درخت را بزن

 بزن و من را خلاص کن

از نگاه های طعنه آمیز 

و سلام های معنادار.


همین دیگر

حالم بد است

عروس کوچه را کشتند

حالا ما از کجا بفهمیم بهار شده است

بهار با بوی شکوفه های آلو معنا می‌شود

هرچند چندسالی است که در بهمن شکوفه می داد

ولی مرا تا عمق سرخوشی می برد

نگاه کردن به شکوفه هایش

و عطر دلپذیرش.


خدایا من دوستش داشتم

و اکنون دیگر او را ندارم.

راحت و بی سروصدا

وقتی در خواب بود رفت






درد کمر

زانوهایم م درد می کند

مانند کمر ف

البته درگذشته

گذشته ای نه چندان دور

یعنی دقیقا دقایق و لحظه های قبل از شب جمعه

دقیق ترش میشود تا قبل از نیمه شب جمعه که عزراییل سر برسد

"دکتر گفته بود عمل کردن پنجاه پنجاه هست

پس با چه عقلی خودش را به تیغ جراح سپرد؟"

این را همه می گویند

همه ی بیرون گود نشینان طعنه زن

که نمی دانند دکتر دقیق چه گفت و منظورش چه بود

دکتر گفته بود پنجاه درصد احتمال بهبودی هست و   پنجاه درصد احتمال عدم تغییر 

نه اینکه پنجاه درصد زنده می مانی و پنجاه درصد زنده نمی مانی!

اصلا درد کمر به مرگ چه ربطی دارد؟

مگر اینجا غزه است که همه ی دردها به مرگ ربط داشته باشد چون اسراییل بیمارستان ها را هدف قرار میدهد؟


و برخی خیلی آهسته آه می کشند و می گویند کاش عمل نمی کرد.

این هم حرف درستی نمی تواند باشد

ما نمی دانیم درد ف را چقدر پیچانده بود

و او را به اینجا رساند که خود را بسپارد به تیغ جراحی


بعضی وقت ها آدم با خودش می گوید

 بگذار بروم

دیگر نای ماندن ندارم

یا رومی روم یا زنگی زنگ

تحمل این درد

زنده بودن با این درد

لذتی برای بودن هم باقی نمی گذارد

چه برسد به زندگی کردن

عشق ورزیدن

مادر بودن

همسر بودن


ف رفت

همسرش بیوه شد

و من هنوز درست نفهمیدم ف چرا مرد؟

واقعا جراحی کمر باعث مرگ میشود؟

چگونه؟



محو

امروز هم مراسم ختم بودم

چهارمین مراسم ختم درپانزده روز اخیر

چهار نفر از صحنه ی نمایش زندگی من حذف شدند

چون زنجیری که حلقه هایش از هم می گسلد

با مرگ هر کدام روابط فامیلی کمرنگتر می‌شود

آدم ها از هم دور تر

چون حلقه ی میانی از دست رفته است


جوان بود

تصادف کرد و به ابدیت پیوست

شماره ام را داشت

گهگاهی زنگ میزد


چه راحت محو می‌شویم

Shift+delet


خسته ام آقا

به علمدار بطلب


زینب

برادر او هم رفت

اسمش زینب است،

او را می گویم.


جوان بود

حالش خوب،

زندگی اش در جریان.

نمی دانست به آخر خط نزدیک شده است

نزدیک و نزدیک و نزدیک تر

و تمام

به آخر خط رسید.

اشک ها سرازیر و آه ها برخاسته


آهی که از نهاد زینب برمی‌خیزد

سوز جانسوزی دارد 

خانه خراب کن

یغماگر


نگاهش

جان از تنت می‌رباید

سیلاب درد

هجوم می آورد و چنگ می اندازد

گلویت را می فشارد

راه نفس را می بندد

آه

نفس زینب رفته است

آه

اشک جوابگو نیست

این حجم غم را

باید فریاد زد

تا تلمبار نشود

تا پشته پشته روی هم نماند

تا درد دو تا نشود



درد چشیدنی است

درد صبوری می خواهد

صبر به توان صبر

صبر روی صبر


سلام بر کوه صبر زینب کبرا



و امان از دل زینب

نمی دانم چگونه شامیان و کوفیان  از آه زینب آب نشدند

دود نشدند

دغ نکردند

درجا نمردند









اجل

منتظرم

بیاید

در را باز کنم

آماده نیستم

اما چاره ای نیست

باید رفت

رفت و عذاب هیچ بودن را چشید



در خود فرو رفته اند

در خود فرو رفته ام

غم با آدم چه می کند؟

جان را برای چه باید خرج کرد؟

جانی که ماندنی نیست


روح در جا میزند

او رفت

زندگی ما هم تعطیل شد

کارمان شده است

مرور و مرور و مرور

چه شد

اجل پیشش کرد



غم

سلسله پیام های خبری مرگ ادامه دارد

تازه از مراسم ختم جوان ناکام برگشته بودیم

که خبر مرگ جوان ناکام دیگر ی از راه رسید

چوب خط من پر شده است



تا کنون در مراسم ختم  جوانی شرکت کرده اید؟

آن هم به سبک ایرانی

سراسر جیغ و شیون و از حال رفتن

آه

امان از دل زینب

من تازه فهمیدم که ما علیرغم این همه روضه های باز و صریح 

هنوز نتوانسته ایم آن داغ جگرسوز عاشورا را ذره ای درک کنیم

امروز فهمیدم

امروز که داغ آن جوان خوش اخلاق پاک سیرت

جگر همه ی اهالی و دوست و آشنا را سوزاند