منتظرم
بیاید
در را باز کنم
آماده نیستم
اما چاره ای نیست
باید رفت
رفت و عذاب هیچ بودن را چشید
در خود فرو رفته اند
در خود فرو رفته ام
غم با آدم چه می کند؟
جان را برای چه باید خرج کرد؟
جانی که ماندنی نیست
روح در جا میزند
او رفت
زندگی ما هم تعطیل شد
کارمان شده است
مرور و مرور و مرور
چه شد
اجل پیشش کرد