از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

علی آقا

طبق معمول هرروز

صبح زود کرکره ی مغازه را بالا داد

چند دقیقه بعد اولین مشتری برای خرید یک قالب پنیر وارد مغازه شد

علی آقا را ندید

چند بار صدا زد

اما جواب نیامد

تنها یک ردپا به جا

مانده بود اون دور و برها

بله 

البته ردپایی نبود

مشتری قصد داشت مغازه را ترک کند که از پشت دخل صدای زنگ خوردن موبایلی را شنید

خودش را به پشت دخل رساند

و پیکر بی جان علی آقا را دید


علی آقای مهربان

محافظ بچه های محله

و مامور گذراندن آنها از خیابان

بدنبال سکته قلبی

درگذشت.( الان میگن بخاطر واکسن بوده)


حالا بچه های کوچه یک جورهایی بی مراقب شدند


برای ما درک کردن مرگ و یهویی بودن آن هنوز جانیفتاده است.


خداوند علی آقا را بیامرزد.

مرد مهربانی بود.



نظرات 1 + ارسال نظر
من یکشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 05:05 ق.ظ

شد یک بار ما این‌ وبلاگ ‌رو‌ باز کنیم و خبر مرگ و میر نخونیم؟

مرگ دیگه
چیز عجیبی که نیست
جزو روزمره های زندگی هست
اونجا دوروبر شما کسی نمیمیره؟

ممنون که میاین سر می‌زنید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد