از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

عزیزا

این چند روز مهلت عن قریب بسر اید

و ما را خواهی نخواهی خواهند برد،

پس اگر با اختیار بروی روح و ریحان است وکرامات خدا

اگر با زور و سختی ببرند

نزع است و صعق است و فشار است و ظلمت و کدورت


نویسنده اش کی میتونه باشه؟

امام خمینی

دم


با جبروتش که دو عالم کم است

 اول ما اخر ما یک دم است

بوی خواب

اگرچه ترس برادر مرگ است

اما

خواب مرگ کوچک است

یا شاید بهتر باشد بگوییم

مرگ سا مثل مهسا

انوقت ما 

اسم اتاقهای خانه مان را میگذاریم

اتاق خواب!!!یا اتاق مرگ سا!!!

 ما که در فضای بین هال و اتاق و دستشویی

گیرافتاده ایم

 بیشتر از نیمی از فضا را هدر

تیرو تخته و تخت مرگ سا میکنیم

مرگ سا برایمان عزیز است

و چقدر از امکانات حداقلیمان را بخود اختصاص داده است

اما

مرگ دلچسب نیست

یک متر پارچه و یک وجب جا


خواب بو دارد

بویی مثل مرده

مرده هم تخت دارد

تخت مرده شوی خانه

مثل تخت اتاق خواب

کمی مرتفع تر


و این یادداشت نهصدمین پست این وبلاگ است


دی اند

بارو بندیلمان را جمع کردیم

راه افتادیم

رفتیم تا رسیدیم

به سرجای اولمان

سفر تمام شد

سفر که تمام میشود

دیگر تمام شده است

مثل عمر ادمی

وقتی تمام شود

دیگر تمام شده است

کاری نمیشود کرد

راه رفتنی را باید رفت

در سفر کارهای زیادی میکنیم تا راحت باشیم

خوش باشیم

مفرح باشیم

جا رزرو میکنیم

رستوران خوب سرچ میکنیم

اماکن دیدنی را لیست میکنیم

مایو میبریم برای موجهای ابی و....

کفش راحت

لباس گرم

بفکر اخرتمان نیستیم اما

چه کنیم انجا هم خوش باشیم؟

از اسمان

پرکشید و رفت

به اسمانها

فرزندی نداشت

چون مردی او را به همسری انتخاب نکرد

شاید چون نابینا بود

چشم نداشت تا مرد از سر تا پا عیبی را بپسندد

هی

روزگار است دیگر

کاری نمیشود کرد

بی سروصدا رفت

در سکوت مطلق

فقط یک بیب ممتد

بیییییییییب

حالا از اسمان همه را میبیند


اسفناج

اسفناج اسفناج

گاری دستی داشت

با یک تکه زمین

و هنجره ای فولادی

اسفناج میکاشت و

با گاری دستی اش میفروخت

توی کوچه و خیابان 

داد میکشید

اسفناق اسفناق

و صورتش سرخ میشد

وگلوی من درد میگرفت

دراوردن نان حلال راحت نیست

واسه نون واسه نون

کاش بلندگوی بنزینی هم وجود داشت

مثل اره موتوری بنزینی

خدابیامرز

اکنون در گور ارام گرفته است

لازم نیست برای پاسخ دادن به نکیر و منکر داد بکشد

هرکه به روزی کم راضی باشد

 خدا به عمل کم او راضی میشود

فکر کنم اسفناجی از همینها باشد


دیدگاه

او مرده است

اما

لباسهایش در تن زندگان زندگی میکنند

لباس مرده را چه باید کرد؟

میتوان ان را پوشید

میتوان ان را اتش زد

میتوان ان را داد تا دیگری بپوشد

لباس لباس است

اگرچه برازنده ی صاحبش است

اما هرکسی میتواند صاحب ان بشود

زمین که نیست تا سند منگوله دار داشته باشد

اری

دلق کهن ساتر تن بس تو را

اگرچه تاحدودی ب و آ را درک کردم وقتی دیدم

لباس مادر خدابیامرزشان را پوشیده اند

اما نمیفهمم

ع چگونه توانست لباسهای زن خدابیامرزه اول شوهرش را بپوشد؟

یعنی لباسهای هووی مرده؟

هووو همه جوره هووو است

مرده و زنده اش فرق نمیکند

الان یک حس بد نسبت به ع دارم

پوشیدن لباس هوووی مرده یعنی چه؟

اگرچه ع جوانتر است و سالم و...

هزار اما و اگر دیگر

اما

اینها همه اش از دیدگاه من هست

من که یک زنم

من از دیدگاه یک مرد زن مرده نمیتوانم اظهار نظر کنم

اما

دلم برای سید تنگ شده است

رفت برای خودش آلمان

بیخبر

بی خداحافظی

سید عالم خودش را دارد

حالا خوب است تکنولوژی پیشرفت کرده است

واتس اپ هست تا حالش رابپرسمو احوالش را

چطور من به این تکه از زمین دوخته شده ام؟؟؟


بانو

بانو را بردند

برای خواندن نماز میت

و از انجا برای تدفین

و اقوامش بازگشتند برای مراسم ترحیم

بانوها میروند یکی پس از دیگری

انگار باید کوچه را بنامیم

مردان بیوه ی تنها

یا

مردان بیوه در شرف ازدواج