-
گذر
جمعه 8 آبانماه سال 1388 19:24
هشت هشت هشتاد و هشت هم تموم شد همونجور که هفت هفت هفتادو هفت تموم شد و چشم بهم زدن ده سالم اومد روش یادش بخیر ف ف و مو قشنگ و مهمونای برنامه و آش ما هم جلوی تلویزیون دراز به دراز نه نه نود و نه هم میاد ما که مثل لاستی ها تو جزیره زندگی نمی کنیم یا ماشین زمان هم که نداریم تا بتونیم تو زمان جابه جا بشیم باید بسازیم دیگه...
-
داغ
جمعه 8 آبانماه سال 1388 19:21
پشت دست داغ کردن یعنی چی؟ تا حالا دو نفرو دیدم که پشت دستشونو داغ کردن وووی دلم ریش ریش شد خودشونو مارکدار کردن می دونید که یعنی چی کار کردن دیگه جفتشون یه زمانی عاشق بودن یعنی اون کارو کرده بودن که دیگه سراغ عشقشون نرن؟ تو صدسال تنهایی هم دختره هست که دستشو کلا میزاره تو شومینه انگار یه جورایی خواستن خودشونو تنبیه...
-
عیدانه
پنجشنبه 7 آبانماه سال 1388 23:48
نیومدم نغ بزنم آخه شب تولد که آدم نغ نمیزنه حالا هرچی که گرفته باشه و آمپر نغ خونش بالا باشه اینوگفتم برا آدمایی که نمی دونن آدم میتونه با کنترل نغ خونش از زهر شدن لحظات شیرین زندگیش پیشگیری کنه این توانایی رو نادیده نگیرید نزارید هرز بره ازش استفاده کنید تمام و کمال
-
خوابگاه
چهارشنبه 6 آبانماه سال 1388 17:14
خواب+گاه=خوابگاه فکر نکن که یعی جای خواب نه اشتباه نکن اونجا حتی نمی تونی خوب بخوابی همیشه یه چیزی هست که آرامشتو بهم بزنه همیشه خوابگاه یعنی جایی که تازه می فهمی گفتگوی فرهنگ ها چه عبارت بی معنایی می تونه باشه تازه می فهمی فرهنگ یعنی چی چه مملکت ازنظر فرهنگی متنوعی داریم مدیریت این مملکت خیلی سخته
-
یه دست و هندونه ها
چهارشنبه 6 آبانماه سال 1388 17:11
تو دفتر دادگاه نشسته بودیم که یهو موبالش زنگ زد یکی یه دونه پسرش مریض شده بود مامانشو می خواست به دو رفت که مرخصی بگیره بره خونه رییس موافقت نکرد آخه جناب رییس حالیت نمیشه این خانوم قبل از اینکه کارمند شما باشه یه مادر! منتها برا مادر بودنش کسی بهش پول نمی ده درست نزاشتید بره ولی حواسش به امورات دفترم نبود من که دوست...
-
تغییر
دوشنبه 4 آبانماه سال 1388 17:28
نیست اینجا رطوبت هوا خیلی بالاست ظاهرا نغ خون منم نم کشیده به هرحال آدم آب به آب میشه دیگه تا بیام با تغییرات احداث شده در جاده زندگیم آشنا شم کمی طول میکشه فقط یه خورده یه کوچولو تازه فهمیدم نه تنها تغییر کار ساده ای نیست خوگرفتن به تغییر هم دردسرساز قابل توجه بعضی ها منظورم اوباما بودا
-
سلام
دوشنبه 4 آبانماه سال 1388 17:14
یه سلام گرم به گرمی جمع خانواده تقدیم به همه دوستان پس از وداع از یاران راهی خونه شدم الان خونم آره خونه مامان بابا داداشی آبجی گلی من خانواده
-
وداع
جمعه 1 آبانماه سال 1388 11:07
با قلبی مالامال از دلتنگی از خدمت جمیع خواهران و دوستان خوابگاهی مرخص میشوم چون دفاع کرده و به مبارکی انشالا فارغ التحصیل محسوب شویم الطاف بی دریغتان را فراموشی نشاید و همدردی های بی پایانتان راسپاسگزارم قدردان محبت های بی امانتان هستم به یادتان خواهم بود که راه گریزی از خاطره خوش دوستان نیست مرا از دعای خیرتان محروم...
-
نارضایتی
جمعه 1 آبانماه سال 1388 09:38
میشه نارضایتی درونی رو نادیده گرفت و بروزش نداد؟ نمیشه. اصلا نمیشه. من که نمیتونم من اگه ناراضی باشم از قیافم میباره که ناراضی ام دروغ گفتنم فایده نداره اصلا چشام یه جور دیگه میشه نمیتونم خودمو راضی جلوه بدم حس خوش رضایتمندی کجا حس بغرنج نارضایتی کجا خیلی از هم فاصله دارن شکاف بینشونم انقدر زیاد هست که با هیچ چیزی پر...
-
جوگیر
پنجشنبه 30 مهرماه سال 1388 14:18
آدما چرا جوگیر می شن آخه رفقا یه پاور فرستاده بودن در مورد مضرات موبایل منم داشتم همین طور می خوندم که دیدم ای دل غافل گوشیم که ور دلم از همون جا(پشت میز) چنان پرتش کردم رو تخت که خورد به دیوارو رفت زیر تخت (از قدیم گفتن دفع خطر احتمالی عقلا واجب است حوب منم خواستم به حکم عقل عمل کنم ) دلم سوخت براش حتما دردش اومده...
-
سرقت
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1388 23:36
آی آی خانم دکتر آش با جاش؟ بی مروت چای می خواستی یه لیوان بریز ببر بخور فلاکسو کجا بردی؟ آه از خواب بیدار شدیم به امید چای ولی خبری نبود فلاکس چای سرقت شده بود خانم دکتر دزدی جرم گناه داره پسش بیار تا نیومدم اونجا خالی نه ها پرباید باشه چای می خواااااااااااممممممم مامممممممممممممماننننننننن دخترتو کشتن
-
بیاب
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1388 18:02
متوقع و مغرور و خودستای یه نگاهی دوروبرتون کنید زیادم لازم نیست دور برید همین نزدیکی ها بسه پیداش کردین؟ خوب نگاش کن؟ دیدیش؟ آها شناختیش یکم شبیه آدمیزاد نیست؟
-
کافه پیانو
سهشنبه 28 مهرماه سال 1388 21:43
کافه پیانو خوندمش از یکی از رفقا امانت گرفتم نخریدمش حیف پول آره موجش مال سالای قبل بود ولی خوب الان رسید به من زیاد جالب نبود نه اونقدر که بخواد موج ایجاد کنه بعضی عبارتاش خوب بود اما نه اونقدر که به اخلاقیات جامعه ی با اخلاق ما چیزی اضافه کنه ظاهرا از اولشم قرار نبوده همچین اتفاقی بیفته اصلا قرار نبوده اتفاقی بیفته...
-
روز دختر؟
سهشنبه 28 مهرماه سال 1388 19:59
کی برداشت امروزو کرد روز ملی دختران؟ چه بی معنی من هیچ قشنگی ای توش نمی بینم من ناراضی ام اصلا یعنی چی؟ مگه روز پسر داریم؟ یاد پینوکیو می افتم وقتی تو شهر بازی بود و گوشاش دراز شده بود نمی خواد روز خدا رو حروم اسم گذاری اینجوری کنید به عمل حرف برآید به نام گذاری نیست
-
نامربوط
سهشنبه 28 مهرماه سال 1388 16:12
استاد سر کلاس خطابه فرمودن که شما دخترا چرا شوهر نمی کنید؟ نکنه قصد دارید سر سفره عقد عاقد بگه: دوشیزه محترمه مکرمه یائسه! باقیشو دیگه نتونست بگه چون به همراه آقایون کلاس از خنده ضعف رفته بودن به چیش خندیدن من نمیدونم کجای این حرف بی معنی خنده داره؟ آخه حاج آقا شما دکترا داری مثلا استادی حداقل پرستیژ آکادمیکتو حفظ کن...
-
پیام
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 21:15
از مری به مرتی از مری به مرتی مرتی به گوشم جواب بده بی چشمو رو حیا کن پاشو بیا تا ننداختنت بیرون در دیزی بازه حیای گربه کجا رفته شخصیت داشته باش مرتی آخه تو که اینجوری نبودی بیا همه منتظرتن مرتی بیا تا قبل رفتن ببینمت دلمون تنگشده بابا
-
سرگرمی
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 18:56
درینگ درینگ جواب نداد درینگ درینگ جواب نداد بار سوم برداشتو گفت انتن نمی ده صدا نمیاد درس دارم قطع کرد و دیگه جواب نداد گفتم کی بود؟ سهیل نچ ابراهیم؟ نچ کاوه؟ نج پویا؟ نچ شهروز؟ نچ پس کی؟ این یکی اسمش محمد! حق نداری روی خوش به کسی نشون بدی اگه قرار بعدش بی محلی باشه و سر کاری تازه اینا همشون تریپ خواستگارین! حق نداری...
-
اکتشاف
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 10:41
اکتشف یکتشف اکتشاف آی که امروز یکی از فرضیاتم اثبات شد نه اینکهه قبلا اثبات نشده بودا نه امروز استحکام یافتو دیگه مطمئن شدم صدر در صد درست فهمیده بودم خوشا به حالت ای روستایی چه شادو خرم چه با صفایی در شهر ما هست همه چیز جالا کنارشم دود و ماشین هست
-
استقلال
یکشنبه 26 مهرماه سال 1388 21:08
می گن یک کلام ختم کلام شما هم اگه واقعا فکر می کنید که تصمیم نهاییو رو گرفتید لطفا با قاطعیت یه اعلام عمومی کنید که دیگه کسی بر طبل مخالفت نکوبه این که نمی شه از یه طرف دست به کار می شید که تصمیمو اجرا کنید از طرف دیگه به مخالفان می گید باشه فکر می کنم!!! مگه آدما بازیچه ی شمان؟ حالا خدا عنایت کرده یه موقعیت به شما...
-
آویرا
یکشنبه 26 مهرماه سال 1388 14:53
یه آویرا نصب کرده رو لپ تاپش خودشم وایستاده جنب دستگاه با هر یه صوتی که آنتی ویروس میزنه یه قر میده بابا با انصاف خوبه بچه نداری وگرنه ویروسا همون روزای اول کشته بودنش سر درد گرفتیم هممون یه دوساعتی برا خودش صدا تولید میکرد دیگه داشتم میرفتم اون لبی رو از پنجره پرت کنم بیرون که بالاخره تموم شد... خوبه آدم یکم در...
-
چندش
شنبه 25 مهرماه سال 1388 22:00
تو لابی دانشکده نشسته بودم طبق معمول کشیک میدادم تا استاد ارجمند تشریف بیاورند خودمم خجالت میکشم دیگه برم تو لابی بشینم سیبی به دو نصف شدم جوونای علاف سر چهارراه فقط یه تسبیح بگبرم دستم بچرخونم تکمیل میشه اون روز بس که نگاه کرده بودم به در و آدمای جورواجور دیدم اسی اومدو رفت من ندیدمش تا یکی از رفقا ندا داد آییییی...
-
افشا
شنبه 25 مهرماه سال 1388 12:50
فکر میکرد باهاش راحته پس هر چی حرف داشتو نداشت هرچی تو دلش بودو نبود براش گفت خودزنی کرد در حقیقت آدم باید تا یه حدی برا دیگران افشا شه نه اینکه بیای دل و ذهن خودتو سفره کنی روی میز سلف سرویس هر کی هر چی خواست برداره حالا که بندو به آب داده نشسته زار زار گریه میکنه به قول استادX ای بدبخت ای بیچاره
-
فیل
جمعه 24 مهرماه سال 1388 16:43
چایی بعد ناهار و جمع دوستان گفتیم حالا یه کلیپی هم ببینیم کلیپ زایمان فیل یا تولد یه فیل دیگه شاید دیده باشینش اون آخر فیلم که میرسه آقاهه میاد میگه فست...ن اسکریمینگ...ن بازر...وری وری سیمپل آره جون خودت براشما که تماشاچی بودی وری وری سیمپل والا برا ما که وری وری سیمپل نبود کلی ما آه و ناله سر دادیم تا بی بی دنیا...
-
زلیخا
چهارشنبه 22 مهرماه سال 1388 21:53
خوبه ما هم به شما بگیم چرا تا حالا عاشق نشدی ؟ میدونی این حرف مثل اینکه به یه یتیم بگی برو باباتو بیار شما حق نداری این حرفو به من بزنی نه اینکه چون منم چون یه زنم نمیدونستی زنان حق ندارن عاشق شن برا حقی هم که ندارن نباید توبیخ شن زلیخا رو دیدی چه عزیز بود چه ذلیل شد زلیخا تو قرآن فقط یکیه فقط یکی یعنی همون یکی به...
-
توشه
چهارشنبه 22 مهرماه سال 1388 10:01
کیفم رو دوشم. در حد خفه شدن پر.کیف که نیست بگید خورجین دو تا رساله دکتری که از استاد امانت گرفتم هر کدوم ۴۰۰ صفحه(خیلی سنگینن) به دست چپم دیگه کیفم جایی برا اینا نداشت یه نیم کیلو شیرینی که استاد برا بچه های کوی فرستاده تو همون دستم پالتو چون سرما خوردمو شب موقع برگشتن هوا سرد میشه ولی نپوشیدمش که! گرفته بودمش دستم تا...
-
فیثاغورث!
سهشنبه 21 مهرماه سال 1388 13:37
بدلایلی ترجیح دادم این پست دیگه نباشه سلطان و حوضش انشالا به عشقش برسه
-
نماز
دوشنبه 20 مهرماه سال 1388 21:58
خسته و گرسنه از راه رسید می گه یعنی من حالا باید نمازم بخونم! شنید: خوب نخون! گفتم: نه گول نخوری! گفت: نمیشه پول بدم تو جام بخونی چطور برا مرده ها میشه! اصلا کاش یه کاغذ کربن میزاشتی زیر جانمازت تا کپیش بشه برا من! اصلا با این همه خستگی حالیم نمیشه چی می خونم که! کلی هم نق و نوق دیگه... خدربیگ اصلا نخون منو تو گور...
-
عرضه۲
دوشنبه 20 مهرماه سال 1388 16:45
می گه در درگاه الهی خیلی بی عرضه ام! نمیدونم خدا که از آدما زیاد توقع نداره! داره؟ خوب بودن که کاری نداره! داره؟
-
عرضه
یکشنبه 19 مهرماه سال 1388 21:43
دوست دارم برم بخوابم بدون اینکه مسواک بزنم شنیدم:خوب نزن نمیشه اون وقت دچار عذاب وجدان میشم روز قیامت بهم میگن نتونستی از چارتا دندون مراقبت کنی!بی عرضه!
-
خیر باشه
شنبه 18 مهرماه سال 1388 23:46
از طبقه سوم رفتم تا زیر زمین تو هر پاگردی دو نفر داشتن با هم حرف میزدن همین طور تو لابی هر طبقه و دم پنجره ته راهرو چه خبره... به قول دکتر آموخته خیر باشه انگار داره مشکل ازدواج جوانان هم حل میشه بچمم افسردگی گرفته میگه تو خوابگاه همه برا خودشون یکیو دارن رضا هم عقد کرده موندیم منو جواد بس که شما دونفر مغرور تشریف...