-
همسر
شنبه 18 مهرماه سال 1388 14:28
می گه شوهر نمی خوام! جواب میشنوه: آره شما دخترا همتون همین حرفو می زنید ولی... باقیشو نگفت...همون خوب که نگفت... گفت:شوهر انرژی منفی می ده به آدم... وقتی آدم می شنودش یا به زبون میاردش... بیشتر یاد آقا بالا سر می افته... ولی وقتی بگی همسر... ببین چقدر لطیف... یعنی سایه سر... بعدش خودت می شی تاج سر... استغفرالله...امان...
-
شکست
شنبه 18 مهرماه سال 1388 09:21
نورتا نشکنه نمیشه رنگین کمان دل چی؟ وقتی دل بشکنه می شه چی؟
-
رنگین کمان
جمعه 17 مهرماه سال 1388 18:21
برای دومین بار تو عمرم امروز رنگین کمان دیدم اونم سه تا! داشتم نگاش میکردم پرسید منتظر چی هستی؟ گفتم منتظر خرسای مهربون که بیان رو رنگین کمون سر بخورن! خوب حالا از این یکی راضیم چه حسی از این رضایت من به شما منتقل میشه ؟ یه لذت چند دقیقه ای بود که تموم شد یه حس هیجان که زود فرو نشست زیبایی طبیعت همه جا هست زیبایی آدما...
-
کلاه
پنجشنبه 16 مهرماه سال 1388 19:19
دارم به خودم دروغ میگم سر خودمم کلاه میزارم که آره حالم خوبه اصلا برام مهم نیست بزار هرجور راحته رفتار کنه ولی نمیشه تا سرم خلوت میشه فکرش میاد و آزارم میده من فقط وایستادم تماشا کردم همه کاسه کوزه ها شکست سرمن آخ سرم... بقیه مبری بقیه متوقع بقیه مدعی بقیه طلبکار
-
کاراگاه
پنجشنبه 16 مهرماه سال 1388 17:22
دریم دریم دریم دریم (آهنگ پلنگ صورتی) وای که چقدر عاشق کاراگاهی و کاراگاه بازیم فضول نیستما...تجسس هم نمی کنم ولی آدم یه وقتایی به یه نکته هایی توجه می کنه بعد وسط یه ماجرای هم چین مبهمو درهم برهم ذهنت کلیک می کنه رو اون نکته ههههههههه ای جانمی جان اونوقت یه چیزایی رو می فهمی که بقیه نوفهمنو حالشو میبریییییییییییی آی...
-
آرامش
چهارشنبه 15 مهرماه سال 1388 15:18
امروز رفتیم دانشگاه تربیت مدرس یه نیمکتی تو حیاطش هست که من خیلی دوست دارم روش بشینم نشستن رو اون نیمکت تو اون فضا یه حس خوب بهم می ده بخصوص تو یه روز بهاری اونم اول صبح می شه اونجا نشست و آرامشو بلعید این دفعه یه آقایی روش نشسته بود بنابراین دوتانیمکت اون طرف تر نشستیمو آب پرتقال خوردیم با همه نارضایتی که با خودم حمل...
-
باب جدید
سهشنبه 14 مهرماه سال 1388 22:07
باید یه باب جدید باز کنم اندر احوالات اساتید یکمم نغ به جون این استادا بزنم بس که عصا قورت داده و از ما بهتران هستن
-
ذوق مرگ
سهشنبه 14 مهرماه سال 1388 22:06
با یه غروری زدن تو ذوقش که بچم اشک تو چشاش جمع شد حیوونی خیلی بهش برخورده بود آدمو ذوق مرگ می کنند این اساتید از دماغ فیل افتاده
-
نغ
سهشنبه 14 مهرماه سال 1388 14:38
آنقدر غمگین و فسرده هستم که حتی نمی توانم نغ بزنم نغ زدن هم نعمتی است برای خودش
-
رفاقت
یکشنبه 12 مهرماه سال 1388 11:43
چند وقت پیش بر سر اختلافات و وقایع روزگار با یکی از دوستان شکر ها را آب کرده و بر سر رفاقتمان ریختیم طبق معمول فقط و فقط چون من بزرگترم محکوم به منت کشی هم بودم سه تا پیامک زدم دو تا آف گذاشتم یه بارم که هردومون آن بودیم پی ام دادم ملکه الیزابت جواب نفرمودن ما هم دیگر یقین حاصل کردیم که تکلیف شرعی از گردنمان ساقط شده...
-
تصمیم کبری
جمعه 10 مهرماه سال 1388 21:44
بدترین حس دنیا اومده سراغم چی؟ حس بد مغبون بودن فریفته شدن فریب داده شدن ناخواسته نردبام تمایلات دیگری بودن نهایت دورویی آدمی را به تماشا نشستن و دم نزدن ازش بیزارم دیگه نمی خوام باهاش حرف بزنم و نمی زنم بامن دیگه حرف نزن که صداتو نمیشنوم منودیدی از سر راهم برو کنار چون من نمیبینمت زنگ نزن که جواب نمیدم پیامک نزن با...
-
روستا
جمعه 10 مهرماه سال 1388 13:33
تو یه روستایی بچه سوار موتور شد که بره نون بخره تو راه با یه موتور دیگه شاخ به شاخ شدن جفتشون رفتن اون دنیا تو همون آبادی یه بچه دیگه سوار موتور شد بره شهر مرغ بخره نمی دونم چی کار کرد به چی زد که چهار نفر راهی بیمارستان شدن سوالی که باید جواب داده بشه اینه که مگه روستا محل تولید نیست؟ پس چرا باید آدمای روستا هم مثل...
-
معاون کلانتر۲
پنجشنبه 9 مهرماه سال 1388 14:12
ادامه کارتون معاون کلانتر بزودی از صدا و سیما پخش میشه یعنی بچه های امروزی خوششون میاد؟
-
عمق نگاه
پنجشنبه 9 مهرماه سال 1388 14:11
نشسته بودم جومونگ نگاه میکردم اونم به اصرار پسر خاله نیست همسن و سالیم باهم هروقت میرم خونشون فکر میکنه رفتم اونجا که باهاش بازی کنم منتها موقع جومونگ باید بشینم کنارش با هم جومونگ ببینیم وسط فیلم گفتم خاله می بینی این سوسونو دو تا بچه دنیا آورده آب از آب تکون نخورده همچنان شادابو با طراوت حالا زنان ایرانی همون زایمان...
-
مصاحبه
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 20:05
می گه رفته بودم مصاحبه ازم پرسیدن مارک ریش تراشت چیه؟!! جواب: موزر ساخت کجاست؟ جواب: آلمان این یکی دیگه خیلی جدید بود حداقل برا من! مگه از آقایون این چیزا رو هم می پرسن؟ها؟ یه بار از من پرسیدن چت می کنی یا نه؟ این نامربوط ترین سوالی بود که تا حالا تو مصاحبه از من پرسیدن
-
توضیح
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 19:56
چند وقته سرم بدجوری شلوغ شده یه جاهایی رو هم دو در کردم که باید بعدا برم جواب بدم احتمالا تا هفته بعد همین جور سرم شلوغه ولی دیگه عقده ای شدم گفتم بیام یکم بنویسمو برم ولی سر میزنم به وبلاگم چون اینترنت دم دستم... شاید از این به بعد از آنچه راضیم هم رو بنویسم البته فقط چیزایی که خیلی قشنگن یه حس خوب به آدم منتقل می...
-
یه حس جدید
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 19:41
یه حس جدید؟ چی؟ مادر بودن مادر شدن حس قشنگ مادری می گفت: شاید بشه با عالم تجرد یه جورایی ساخت اما از حس مادر بودن نمی شه همین جوری گذشت! یه چیزیه که نمی شه براحتی از کنارش رد شد و رفت یه نیم نگاه جواب نمی ده باید تمام وجودت بشه شعور تا درکش کنی پسرش بزودی دنیا میاد از این یکی راضیم!
-
طبیعت
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 19:37
یه ماجرایی رو برام تعریف کرد که فلفل نخورده سوختم، آتیش گرفتم نتیجه داستان: طبیعت هم به زنان ظلم میکنه!
-
سؤال!
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 19:35
آدم مگه چقدر زندست ؟؟؟ عمر مفید ما مگه چقدره؟؟؟ که سه روزشو تلف خریدن یه حلقه کنیم؟؟؟ اونم برا چی؟ برا ازدواجی که ... معلوم نیست عاقبت به کجا میرسه!!!
-
اجبار
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 19:30
بایدها و نبایدهایی که چون یک زن هستی باید به اجبار بپذیری یا حداقل تحملشون کنی خیلی بیشتر از بایدها و نبایدهایی است که چون یک مردی مجبوری بپذیری!
-
خوشبختی۲
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 19:25
فکر می کرد خوشبخته! ولی من هرچی کنکاش کردم ردپایی از خوشبختی تو زندگیش ندیدم!
-
خوشبختی!
شنبه 4 مهرماه سال 1388 21:17
رفته بودیم اردو جنوب با دانشگاه فراتر از آنچه در تصورم می گنجید خوش گذشت و حالشو بردیم با رفقا فقط یه چیز بود که آرامشو ازم سلب کرده بود اونم اینکه مجبور بودیم یه هفته ای بصورت جنگی بریم دستشویی هر جا می رفتیم سرویسای بهداشتی شلوغ و غیر بهداشتی بودن یه نیم ساعت صف + اینکه یکی هم وایستاده باشه پشت در که زود باش... تا...
-
گوته
شنبه 28 شهریورماه سال 1388 22:36
حال که نمی توانی از رنج دیگران بکاهی چرا خود سبب رنجش می شوی؟ آیا اگر روزی دیدی دل دوستانت از حسی هولناک در عذاب است و دلشان از غصه پریشان عرضه داری که ذره ای از رنج شان بکاهی؟ دل من سخت می گیرد وقتی می بینم آدم ها به همدیگر آزار می رسانند.
-
راکفلر
جمعه 27 شهریورماه سال 1388 22:44
جغد پیر خردمندی بر درخت بلوطی می زیست هرچه بیشتر می دیدُ کمتر سخن می گفت وهرچه کمتر سخن می گفت بیشتر می شنید ما چرا همانند آن پرنده پیر نباشیم
-
زنا
پنجشنبه 26 شهریورماه سال 1388 12:55
زنا زنا زنا رابطه نامشروع تجاوز به عنف از نظر من: قتل یک روح به لجن کشیدن هویت زن وشادمانه در بزم شیطان پای کوبیدن امروزه زنانی هستن که هم چنان در دام مردان همیشه مسلح از پای در می آیند و همه ی کاری که در توان جامعه است: اعطای مدال افتخار آفرین بزه دیده و یا مجنی علیه! بودن با همان حق و حقوقی که یک مال باخته ی سرقت...
-
تضاد
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1388 14:34
بهش گفتم: بد جوری دچار تضاد شدی ها گفت: برا چی؟ جواب دادم: از یه طرف صبح تا شب نشستی مردایی که دکمه بالا لباسشونو می بندن مسخره می کنی... هی می گی وای اینا خفه نمی شن...اینا خفه نمی شن...البته با صدتا حرف دیگه... حالا خودت تا دستشویی هم که می خوای بری با کراوات میری خودت که بدتری چون علاوه بر اون دکمه هه که باید بسته...
-
باربی
سهشنبه 24 شهریورماه سال 1388 17:47
حاج آقا یه باربی می خواستن گشت و گشت و گشت گشتنو گشتنو گشتن تا باربی پیدا شد عقد کنون بر پاشد اما چه فایده! بعدش حاج آقا گذاشتو رفت کجا؟ سفر آخرت باربی موند رو زمین فی امان الله خواجه برو
-
مامان اینا!
دوشنبه 23 شهریورماه سال 1388 23:47
زنگیدم بهش گفتم بابا ما لباس خریدیم آماده ایم دعوت شیم برا عقدکنون پس چی شد؟ گقت هیچی جواب منفی دادم پرسیدم چرا؟ جواب: ... مثل یه توده شن روی هم انباشته بود که مامانش و خواهر جونش مثل جریان آب توش جریان داشتن... شاید می شد لحظه های عشقولانه ی خوبی رو با ایشون متصور شد اما به هیچ چیزش نمی ارزید به این که هی تنم بلرزه...
-
شاخ گاو!
دوشنبه 23 شهریورماه سال 1388 12:27
رفتم دندونپزشکی شاخ گاوو شکستمو برای اولین بار اجازه دادم آقای دکتر بدون بی حسی دندونمو با مته بتراشه و بعدش پر کنه درد نکشیدم دردشو چشیدم زیادم بد نبود...
-
بارداری!
شنبه 21 شهریورماه سال 1388 19:06
مریض شد رفت دکتر آزمایش + سونوگرافی دوباره رفت پیش دکتر نتیجه: دارو جواب نمیده تنها درمان: بارداری! آدم مجرد باردار شه آخه! اونم تو ایران؟ اصلا مادر شدن آمادگی می خواد یهو هویجوری برا سلامتیت باید مادر شی!!! مگه میشه؟ نمیشه خوب ولی اجبار دیگه آقای نامجو به این می گن جبر چی؟