از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

ازدواج(۴)

بالاخره آقا تصمیم گرفتن دست از سر دنیای تجرد بردارن... 

همه فامیل آستین بالا زده و یا علی گویان بدنبال یه  خانم خوب برا شازده پسر... 

البته قبلش حضرت سلطان فرموده بودن... 

یه پدیده می خوان... !!!

داشته باشید... 

یه پدیده... 

گفتم: همتون سر کارید...تشریف ببرن ایالات متحده با ملکه زیبایی مزدوج شون دیگه... 

وگرنه پدیده از کجا بیاریم...برا حاج آقا

نظرات 2 + ارسال نظر
اریا سه‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:25 ب.ظ

سلام.
خوب معلومه یک نفر که با یک پدیده ازدواج کنه زندگیش هم به یک پدیده که اغلب نکبته :) تبدیل میشه.

نمی دونم...
شاید...آره....شاید نه...

آسیه سه‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:14 ق.ظ

پ.ن:
سلام آقای مهندس...
از کجا فهمیدید؟
ای پی در میارید؟...ایرادی نداره البته ها...
مگه به دکترا چی گفتم؟ جریان برادر مانتو پوش منظورتون؟؟؟
دلیل نمی شه هر چی من اینجا می نویسم...تو دانشگاه خودمون اتفاق افتاده باشه...
تازشم کار بخوان دستم بدن...کار دستشون می دم...ما رو دست گم نگیر...

ممنون که یه دور خوندید...
خوشحالمان می نمایید که باز هم بیایید آقای مهندس...
بالاخره آدم بزرگ می شه...نوشته هاشم لابد بهتر می شه...البته من کلی نوشته دارم از زمان بچگی...یکی در میون تو وبلاگم می زارمشون...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد