از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

رهگذر

همانجا نشستم

کنار خیابان

با قیافه ای پژمرده و درهم

منتظر بودم

تا داروها پیچیده شود

چقدر شلوغ بود

داروخانه

به رهگذران مینگریستم

به رفت و امدها

به تیپها

به ارایشها

به حسن جوهرچی که رفت

و این جمله که محمد گم شده؟

به پلاسکو

به مردن توی استخر

همه ی این اتفاقات گذشتو

دنیا همچنان باقی است


عصمت خاله هم رفت و 

در همهمه ی اخر سال گم شد

نظرات 1 + ارسال نظر
علی پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1395 ساعت 07:37 ب.ظ http://eshqh.blogsky.com/

سلام
عالی بود و دلنشین و هشدار دهنده
بیایی خوشحال میشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد