رفته بودیم سفر
یا همون مسافرت
جز غم و غصه چیزی نداشت
جز دیدن باغهای درخال خشکیدن از بی ابی
نهرهای خالی از اب
و چاههای درحال خشک شدن
اینکه چشمه خشکیدو
سر اب دعوا شد و هست و ...
اگر دوساعت سهمیه قطعی برق روزانه رو
با فحش دادن و بادبزن زیر سبیلی ردش میکنیم بره
اما
بی ابی رو هیچ جور نمیشه ردش کرد
نمیشه
با این مدیران دلخسته ی مرفه
احتمالا
مردم از تشنگی بمیرن
دوش روزانه ی اقایون و اقازاده ها پابرجا
چون ژن خوبن
خدایا
در این گرمای سوزان
که از همه جااتش میبارد
از زمین و زمان
اب را هم بر ما بباران