از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

خاله

تقدیرت که این باشد

همین است دیگر

دستی روی دست تقدیر بلند نیست

خاله اش قصد کرد برود تشییع جنازه 

اما نمی دانست اجل دنبالش است

ده بچه داشت

و مستاجر بود

بچه ها را سروسامان داد

به قیمت فروختن خانه اش

و دوسال پیش بیوه شد

بیوه ای تنها و بی خانمان

دست نگاه کن این و آن

حالا دیه اش برجا ماند

و حواشی زیادی پیرامونش شکل گرفته است

آدمهای بیکار هم بلدند چگونه از دل ماجرا تراژدی بسازند

گوش های بیکار من هم شنید و حرفی نزد.


او هم سوار ماشینش شده بود تا خودش را به تشییع جنازه برساند

همان جنازه ای که خاله قصد داشت برود

هردو عجله کردند

و هردو زمین‌گیر شدند

خاله به نحوی

و ضارب به نوعی دیگر

و هیچ یک به تشییع جنازه نرسیدند


خاله امروز تشییع شد

و ضارب 

نمی دانم در چه حال و احوالی است






نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد