خوابگاه و
جمع دوستانو
چای داغو
میزگردهای شیرین شبانش
بحثایی که نمیفهمی چه جور شروع میشن و عاقبت به کجا میرسن
بیاب پرتقال فروش هر میزگردی
این که: سر حرف از کجا باز شد؟
و یه قهقه ی شیرین دوستانه
آی که چقدر میچسبه این خنده ها
قاه قاه هاه هاه
هرجور که دوست داری میتونی بخندی
حتی به رفیق بغل دستیت
بدون اینکه بهش بربخوره
اونم برات قه قه میفرسته
بخصوص اگه برق هم رفته باشه
شب امتحانم باشه
رفیقتم شب امتحانی باشه
همه میرن تو تختاشون مثلا لالا
ولی هنوز این حرف که کش میاد
هرکی از در میاد تو
یه گزارش خلاصه از اهم امور و اقدامات و حوادث و مشاهدات ارائه میده
بعد شرح ماوقع موکول میشه به
پای فلاکس چای
البته موکولی در موضوعات هیجانی صادق نیست
تو خوابگاه همیشه یه گوش شنوا میشه پیدا کرد
یکی که باهاش بری قدم بزنی، بستنی بخوری و حرف بزنی
چی بخوریم؟
سودوکوی هر روزست
که مقدمش
چی داریم؟
کی بپزه
برا ما هیچ وقت مطرح نبود
چون دو تا آشپز که بیشتر نداشتیم
اونم نوبنی بود
من و مهندس
یکی از یکی هنرمند تر
داشتم وبلاگتو میخوندم
به این پست که رسیدم خیلی دلتنگیم زیاد شد.
چقدر زود گذشت روزای باهم بودن. یعنی میشه یه بار دیگه تکرار بشه تا بیشتر قدرشو بدونم.
دوست خوب مثل الماس نایابه و وقتی پیدا شد دیگه فراموش کردن و دلتنگش نبودن خیلی سخته.
مهندس
قربون شما مهندس
ما ارادتمندیم
چه عالی توصیف کردی....
دلم تنگ شد... برای شبهای امتحانی و صدای جیر جیرک ها...
خوشحالم ...