ببین در چه وضعی
در چه عصری
در چه زمانه ای روزگار سپری می کنی
...
من حس خوبی ندارم
نه اینکه حس بدی داشته باشم
نه
اتفاقا حس ناشکری هم دارد کم کم پیدایش می شود
هیچ ذوق خاصی ندارم
شاید تمام ذوقم را جای دیگری خرج کرده ام
شاید هم چون از ذوقم استفاده نکرده ام گندیده است
تاریخ مصرفش تمام شده است.
معلق مانده ام
باز تک بعدی بودن بر من یورش آورده است
فقط به هیچ فکر می کنم
و به سکوت
و به صوتی ممتد
خداوند فقط خودش دستم را باید بگیرد
همان خدایی که حتی سر نماز هم هواسم نیست که چه می گویم
و بعد می بینم نماز تمام شده است
و آسیه هنوز مشغول تفکر تک بعدی به سکوتش است
از اینکه نمی دانم چه خواهد شد
خوابم نمی برد
ناراحت می شوم
هیچ گاه تاکنون حس نکرده بودم که آینده هم می تواند اینچنین مبهم باشد
آسیه که ذوقش تموم بشه یا منقضی بشه بقیه چی باید بگن!
بقیه فقط باید آه بکشن باران جان
اون بیچاره ها خودت می دونی چه بلایی سر آدم درمیارنآدم قیافه خودشم یادش میره چه برسه به ذوقش
سلام
وبلاگ خوب و مفیدی داری
موفق باشی
خوشحال میشم اگه به وبلاگ منم سر بزنی و نظرتو درباره اون بگی
بحنگ!
جنگ جنگ تا پیروزی
من آسیه قبلی رو می خوام. هنوز به این آسیه عادت نکردم.
امیدوارم تو هم عادت نکنی آسیه جون.
باشه عزیزم خودمو ممورایز میکنم تا فراموش نشم