از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

ضعیفه ۲!

ما(زنان) در جهان مردانی زندگی می کنیم که خود پرورش داده ایم.

به غفلت به مردانی اعتماد می نماییم که همگی ما(زنان) را به وعده ی غذایی پندارند.( که البته غذای تکراری مطبوع نخواهد بود.)

انقدر دنیای مردان پست شده است که حق مادر بودن را نیز از ما(زنان) ربوده اند.

از فرط جوانمردی مردان اکنون کار ما(زنان) به جایی رسیده که گواهی نامه ی پایه یک می گیریم. فردا بیل می زنیم و آجر پرتاب می کنیم.

ما(زنان)خسته شدیم بس که به جان شوهرانمان دعا نمودیم که مبادا ناگهان سایه ی سرمان کم شود و ما در دنیای نامردان مرد نما تنها و بی یاور بمانیم چون بره ای در میان گله ی گرگ.

ما(زنان)به ستوه آمده ایم که برای رفع نیازهایمان چشم به دستان شما باشیم.از اینکه اگر زنده ایم نه به لطف کردگار که به همت شما مردان بوده است اگر لقمه نانی با منت می خوریم نه اینکه روزی ما بوده است نه هرگز. لطف شما مردان کم نشود که چون شود چه بشود.

ما(زنان )هر کاری می کنیم تا از سلطه ی مردان رهایی یابیم حتی خودفروشی.چه تناقضی! چه دور باطلی! برای رهایی از چنگال استعمار گر خود را در چنگالش گرفتار می نماییم.

برای دستیابی به استقلال مردان مجبورمان کردند ما(زنان) با خودشان هم ذات پنداری کنیم بشویم آنچه آنها خواسته اند.همیشه دردسترس،متنوع ،رنگارنگ و البته کم قیمت.درست همانند فست فود.

ما(زنان) را نیز مانند خودشان نامرد کردند.خالی از هرگونه احساس و تهی از حس وفاداری.مانند مردان از یکرنگی در آمدیم و رنگارنگ شدیم هر لحظه به یکرنگ ولی افسوس به آن رنگی که شما مردان خواسته اید.

ما(زنان) مشهور خواهیم شد اگر ماشین سنگین برانیم، مکانیک خوبی باشیم و کلا کارهای مردانه را به خوبی انجام دهیم، نه اینکه مادر خوبی باشیم.هیچ زن خانه داری در دنیای مردان پر توقع نمونه شناخته نخواهدشد.هیچ زنی حق ندارد وقتش را با کودکانش سپری کند.

برای بدست آوردن امنیت و شان و مقام و منزلت در جهان مردانه و صد البته در دنیای زناشویی ما(زنان)مجبوریم کار کنیم هر کاری تا درآمدی داشته باشیم و پولی از خود داشته باشیم وشبه مرد باشیم.بیشتر از مردان کالری بسوزانیم و کمتر دریافت کنیم چون ما(زنان) را مرد نمی خوانند.

ما(زنان)نمی خواستیم که براساس درجه ی سفیدی و بلندی قد و زیبیایی چشم و ابروهزارچیز دیگر که خود بهتر می دانید چون تولیدات کارخانه درجه بندی شویم.اما اکنون می شویم و ظاهرا همه(زنان) در بالا بردن کیفیت و درجه شان و کسب نشان استاندارد مورد پسند مردان بودن گوی سبقت از هم ربوده اند.پولی که به قیمت مرد شدن کسب می کنیم در راه جلب رضایت مردان صرف می کنیم.لعنت به این موجودیتی که هیچ گاه قرار نیست به زندگی کردن منتهی شود.

برای رهایی بهای گزافی پرداخته ایم اما هنوز آن را در آغوش نگرفته ایم.

چنان در دام صیاد افتاده ایم که خود از آن بی خبریم.

خودمان (زن بودن )را چنان به تاراج بردند که گرد و غباری از آن بر جای نمانده.

همچنان در پرانتز زندگی مردان درجا میزنیم.

درگیری

دیگر روزی است سخت، سخت تر از جنگ و عصیان. آنجا که بر سر عشق و نفرت مانده ای. به کدامین راه باید رفت؟ به کدامین سو باید شتافت؟ از خود باید گذشت یا از دیگری؟ عشق چیست و نفرت چگونه خلق می گردد؟در حالیکه نهادمان را پاک پاک، پروردگاری پاک آفریده. چگونه می توان نفرت را در عمق جان جای داد؟

 مادر و پدر،خواهر و برادر کدامین راست می گویند؟ هر دو از نقطه ی کوچک سیاهی قلبشان وارد بازار تنگ و تاریک محبت شده اند. محبت از کجا می آید؟ چرا بازار؟چرا تنگ و تاریک؟

 به اشتباه جبهه می گیرند. میدان جنگ کجاست؟ دشمن کیست؟ اینان با خود چه می کنند؟ زندگی، زیبا نیست؟ برف، زیبا نیست؟

حسرت را فراموش کرده اند؟تیک تاک ساعت  عمرشان را نمی شنوند؟ مرگ را به باد سپرده اند؟

من چه کنم؟در این  بیابان بی نهایت برداشت های غلط.

اضراییل نمی شناسمت. تنها نامت را بر برگ دفترم یدک می کشم به امید...

تو بگو چه می شود کرد؟

زندگی آنقدر سخت نیست.برای چه سنگی را در چاهی فرود آوریم که زندگی مان به آن متصل است؟

تقصیر هر دو است.او که نمی گذرد چون گذشت را بلد نیست و او که جبهه می گیرد چون دلداری را نمی داند.

خوب حرف نمی زنیم.آرامش در صدایمان موج نمی زند.با فروتنی گام بر نمی داریم.

بحر طویل

رهگذر می گذرد، باران می بارد، ودگر بار سحر می آید

مردمان بیدارند، اندکی در خوابند

خواب از خانه ی ما می گذرد، می ماند

همگان در خوابیم، همه ایام همه می خوابیم، زازل تا به ابد

روزها بیداریم، قدر آن نشناسیم، لحظه ها بشماریم

لحظه ها می گذرند پی در پی

ودگر بار زمین می گردد و شبانگاه ز در می آید، روشنی می ماند

ما همه می خوابیم،ما همه خوشحالیم که دگر بار همه می خوابیم....

همگان در خوابند، اندکی بیدارند

و زمین بار دگر می گردد ،آفتاب می آید ،روشنی می بارد

زنگ ها به صدا در می آیند

یاد ایام بخیر، آن زمان ها که خروس ها خواندند:

مردمان بر خیزید، آفتاب آمده است، روشنایی آمد، تیرگی ها رفتند

روز نو امروز است، گاوها منتظرند،مزرعه بیدار است، وقت کار است کنون...

مردمان خاسته اند، مردمان بیدارند، مردمان در کارند،

پدری شال کمر می بندد، وهمه خرد و کلان، سر سفره همه حاضر هستند

مردمان امروز ظاهرا بیدارند، همگی در خوابند، فکر دنیا هستند

همه در خواب همه چیز قشنگ می بینند، و سحرگاه از آن می خواهند

مردمان می دانند که منابع اندک، خواست ها یک دریا،

کس نتاند که شود مالک آن همه چیز قشنگ

مگر انکه دگران نتوانند باشند ، مالک، حتی یک چیز قشنگ

و ار آن پس جنبید،اسلحه دست گرفت، بر سرش می کوبید، به دهان می غرید

دگران همه تان می دانید،مزرعه مال من است، گاوها مال من است، سر سفره بودن، بستن شال به کمر

همگی مال من است، مالکیت امروز متعلق به من است،ملک من است و

شماها اکنون بردگانی هستید

بردگانی بر خاک

بردگانی بی جان

دنیا(شعر)

من شاعر نیستم ولی....  

اشکی که در گلو فروخورده می شود

آهی که در هوا پراکنده می شود

راهی که به آسمان کشیده می شود

فکری که در این لحظه پیدا می شود

نایی که در پیچش گوشم شنیده می شود

فریاد آسمان که بر زمین نعره می زند

باران که بی صدا به پنجره می زند

کوهی بلند بر سر راهم تکیده است

جویی روان به سویی دگر رود

آنجا که باد دود در میان بوته خارزارها

آنجا روم که نباشد کسی میان تهی

سر در دهان کند و گوید تو ای که ای؟

نامت که چیست؟به کجا می روی؟

زان جا که آمدی بهر چه می روی؟

آنجا روم که من باشم و خدا

دیگر نباشد کسی جز من در آن مکان

من گویم و خدا گویم و روم به راه

آن ره که خدا پسنددو بنده اش هست آرزو

در این مکان پر زولوله در این جای خرد

گردند هزاران بشر در این مکان تنگ

آن یک رود و دگری آید به جای او

دنیا همان است که بود بود

(با پوزش از شعرای گرامی)

اعلامیه!

بدینوسیله از همه ی کسانی که لطف نموده و در مورد مطلب پیشین نظر داده اند سپاسگزاری می کنم. 

 

اما از عده ای که حرمت شکنی کرده و احترام خود را نگه نداشته اند می پرسم اگر رودرو هم بود اینگونه نظر می دادید؟در حقیقت اگر در جمعی که شما را می شناسند در مورد این مطلب از شما نظر خاسته می شد حاضر بودید همین حرف های نامناسب دور از ادب و منطق را بازگو کنید؟ 

اگر آری.که واقعا حزن آور و اندوهگین بار است. 

اگر خیر.به دورویی و نابسامانی و اشفتگی وضعیت روانی خود بیندیشید.  

خوب عده ای ازمخالفان انقلاب و اسلام و خدا را شناختم .با تهمت و تمسخر و توهین ودورویی به کجا می خواهید برسید؟آبی از شماها گرم نخواهد شد هراسی نیست.

  

و اما دیگرانی که محترمانه نظر گذاشته اید و یا نظر خود را بیان کرده اید به شخصیت خود احترام گذاشته اید که مایه ی بسی خوش وقتی است. 

 

اگر به همه ی نظرات جواب کافی داده نشده است پوزش می طلبم.عمر در گذر است و زمان قافیه را بر همه تنگ نموده. 

 

کارشناس مسایل ایران و انقلاب نیستم و هم چین ادعایی نمی کنم چرا که اصل بر عدم است و  هر ادعایی نیازمتد اثبات.  

 

بعنوان یک دختر کوچک ایرانی مصرانه از دوستان عزیز خواهش می کنم همه امور را با دقت فراوان انجام دهند همه ی کاهارا.دقیق و تیزبین ومتعهد و مسول باشید .(اکثرابازدیدکنندگان ظاهرا فقط یک قسمت از متن را خوانده و بر اساس فرضیات خود گمانه زنی کردند.هر کسی از ظن خود شد یار من               از درون من نجست اسرار من ) 

 

  

من معتقدم کشور گل و بلبلی نداریم که برای آن چهچهه بزنیم ولی دلیل نمی شود چون سیه روزان بی هنر کلاغ وار قارقار کنیم.  

 

 

  

به آنچه نگاشته ام(نه گمانه زنی ها و گرته برداری های دوستان) اعتقاد دارم.مدخل گفتگو باز است . 

 

 

 

نا شکری(ناسپاسی)

حقیقتش را بخواهید من در چند سایت  ضد خدا و ضد اسلام  و ضد انقلاب عضوم.چه حرفایی می زنند آدم نمی فهمه از کجاشون درآوردند: 

 

 این همه دلیل مبنی بر وجود خدا هست آنها را نمی بینند آنوقت با کلی سفسطه و اراجیف می خواهند بگن خدا نیست.خودشونم می دونند خدا هست وگرنه برای نبودش ادله فراهم نمی کردند.آقاجان خداهست بالا بری پایین بیای پشت ابرا بری زیر زمین . خدا هست هست هست . 

 

اما اسلام .نمی دونم چرا انقدر با اسلام لجند. بر فرض محال که اسلام هم یک دین افتضاح باشه مثل باقی ادیان انسان ساخته چرا بر ضد اونها سایت درست نمی کنید ها؟اگر شما داعیه ی نجات انسان از بند خرافات را دارید چرا باقی خرافات و اراجیف را نمی گویید؟نگید چون ایرانی ها مسلمانند که اصلا قابل پذیرش نیست چون با ادعایتان همخوانی ندارد.علتش این است که اسلام حقیقی هم حقیقت است و هم بسیار متفاوت با دیگران. می ترسید مبادا نقاب از روی آن بیفتد و کاخ سلطنت خودتان نابود شود وگرنه به شما چه دخلی دارد هرکس دوست دارد به هر راهی برود. 

 

واما انقلاب انقلابی که همه ی  مردم ایران آن زمان در آن نقش داشتند می گویم همه چون اگر عده ای هم مخالف بودند باز در به ثمر رسیدن انقلاب نقش داشتند چون ی عده که دررفتن باقی هم مثل ترسوها نشستن تو خونه هاشون اگر واقعا مخالف بودید شما هم می خواستید مثل موافقان یک پرچم بگیرید دستتون هر روز تو خیابون باشین ولی نبودین. 

 

شاه رفت به جهنم به درک اسفل السافلین من نمی دونم کلینتون با یکی رابطه داشت کوس رسواییش عالم را گرفت آنوقت پس از این همه سال بعضی ها سنگ یک آدم بی لیاقت زن باز را به سینه می زنند بی هویتا اگر به خدا و اسلام و مذهب اعتقاد ندارید بهتر بدونید که هر چند روابط نامشروع هر شب بایکی الان مد است اما برای ادم های معمولی .بازیگران عرصه ی قدرت و سیاست نباید اینگونه باشند زشت است. 

 

اگر الان از برخی مسولین نظام ناراضی هستیم دلیل نمیشه مثل عقب مانده های نادان شاه پرستی کنیم.الان انگلیسی ها تو خرج و مخارج خاندان سلطنتی موندن ملکه شده یه مترسک تشریفاتی اونوقت اینا برای بچه ی پهلوی خودشون را به درو دیوار می کوبند .بس کن آقا  الان دارند یک مدل جدید از دموکراسی ارایه می دن تو هی شاه شاه میکنی؟ 

در زمان شاه کسی جرات داشت در ملا عام به خاندان پهلوی بدوبیره بگه ها؟کمتر از اریامهر می گفتی ساواک می بردت اونجا که عرب نی انداخت.اما حالا چی روز روشن در اماکن عمومی در ملا عام به فرد اول مملکت بدوبیره می گن کسی باهاشون کار نداره.ادم انقدر ناشکر. 

 

نمی گم الان مملکت ما شده گل و بلبل ولی هر ادم بی طرفی می تونه بفهمه که وضع از زمان شاه بهتر شده ان چیزی که بدتر شده خود مردم هستند.اگر همان روحیه ی انتقادی ظلم ستیزی همسایه دوستی حفظ می شد الان اینجا نبودیم.به هرکی نگاه می کنم می بینم دوست داره زندگیش باشه مثل محمدرضا شاه که چه عرض کنم بهتر از اون و تعطیلات آخر هفته برن ماه و مریخ و...ولی اصلا راضی نیستند که یک کم سختی بکشند یکم تلاش کنند یکم از خوابشون بزنند یکم زبانشان را دربیارن اعتراض کنند موقش که می شه همه لال یه نفر که حرف بزنه میشه آدم بده همه شدیم مصداق نه بیل بزن نه پایه انگوربخور به سایه!یا به قول کفار سواری مجانی. 

  

 حکایت مردم ایران شده حکایت رحمان رضایی و بداوی(اسم دومی درست یادم نیست) که تو زمین فوتبال در یک بازی بین المللی جلو چشم همهی دوربین های داخلی و خارجی افتادن به جون هم.همه اون روز اون دو تا بیچاره رو سرزنش کردند و ریشخند ولی متاسفانه ان صحنه انعکاسی بود از رفتار تک تک مردم نسبت به همدیگه.الان هرکس یه جوری می خواد دیگران را فیتیله پیچ کنه.افتادیم به جون هم که به کجا برسیم؟ 

 

به جای بدو بیراه گفتن به این واون چشماتون را بازکنید و خودتان را اصلاح کنید.آی ایرانی ها اول خودم بعد تک تک شما 

 (ببخشید که طولانی شد توپم خیلی پر بود)

پارتی بازی

تک تک افراد جامعه ی ما به نوعی از پارتی بازی رنج می برند و اعتراض دارند و یکی از عوامل توجیه عدم موفقیت شده است:پارتی بازی! 

اما همین افراد ناراضی معترض در هر جایگاهی که باشند اعم از کشوری و لشکری یا بازاری یا...حق خود می دانند که با آشنایان خود یا سفارش شدگان به گونه ای متفاوت رفتار کنند. 

حتی اکثریتی همیشه روی این امر حساب باز می کنند که برایشان استثنا قایل شوند حتی در موارد بسیار کوچک.بسیاری از افراد در چارچوب و وقت مقرر وظایف و تکالیف خود را انجام نمی دهند و همیشه خواهان استثنا قایل شدن هستند و حال اگر استثنا قایل نشوی آدم بدی هستی و باید هزار گونه بدوبیراه را تحمل کنی. 

من کاره ای نیستم هیچ پست یا مقامی هم ندارم فقط یک کار کوچک دانشجویی انجام می دهم و چون استثنا قایل نمی شوم آدم بد اخلاق و بدی هستم. 

چرا افراد به خود اجازه می دهند برای ندانم کاری خودشان به دیگری توهین کنند؟آخه چرا؟واقعا چرا؟

اگر آمریکا شده است بهشت همه برای این است که مردمش مقررات پذیر هستند نه مقررات گریز. 

اگر ادعایتان این است که مقررات ما بد است سوال من این است که آیا مقررات تا کنون اجرا شده اند که شما به بدی آن پی برده اید.علمای حقوق معتقدند قانون بد بهتر از بی قانونی است.همین بد را اجرا کنید اگر وضع همه بهتر نشد.

عزیزم!

چند روز پیشتر یه آقایی داشت با تلفن همراهش در یک مکان عمومی صحبت می کرد حالا چی می گفت؟گفتن که چه عرض کنم.داد میزد :آخه عزیزم من که بهت گفته بودم(حالا این جمله را با فریاد بخوانید) 

اگه داری با عزیزت حرف میزنی که دیگه داد زدنت چیه؟ آدم که سر عزیزش داد نمی زنه! 

مشکل این جاست که آقاهه دیده بقیه بهم میگن عزیزم اینم گفته منم بگم بدون هیچ فهمی از اینکه بار معنایی کلمه چیست.هممون همین جور هستیم ها. 

عزیزم یعنی فداکاری یک طرفه بدون هیچ چشمداشتی برای عزیزت.مثل مادرها که تمام وجودشان را نثار قرزندانشان می کنند. 

چند وقت پیش تو yahoo نوشته بود از بس مردم بهم گفتن I love you دیگه این جمله آن بار عاطفی مثبت پر طمطراق را ندارد.این هم از اون سر دنیا.