از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

خیلی بد

آغاز زندگی مشترکشان مقارن با دعوا و بلوا شد.


خیلی بد شد.


کاشکی بزرگترها خویشتنداری می کردند و تخم تلخ کینه را در دل تازه عروس و داماد نمی کاشتند.


وقت برای دعوا و کشمکش زیاد بود ولی آنها گذاشتند همان بیخ و بن عروسی 

همه ی دلخوری ها را تلمبار کردند و

سر عروسی بالا آوردند

استفراغهای روانشان زندگی را به کام عروس و داماد زهر کرد


البته اگر عروس و داماد بالغ و فهمیده باشند می روند پی روزگار خوش خودشان

ولی فراموش کردن سخت است

و اصولا آدمها نقاب مظلوم بودن را بیشتر از بخشنده بودن دوست دارند


طفلکی داماد

ناز و غمزه ی عروس کم بود

با این وضع اضافه هم شد

البته این نظر من هست

چون میبینم همه ی کاسه کوزه ها سر مادر داماد خراب شده است


البته شاید داماد هم بی تقصیر نباشد

باید برنامه ریزی می کرد و با اعلام برنامه به خانواده هاو عمل بر طبق برنامه از این کشمکش بیهوده پیشگیری می کرد


نمی دانم


خلاصه اینکه خیلی بد شد


زمستان خوش آمدی


اینجا بالاخره زمستان شد

بالاخره هوا سرد شد

برای مبارک پایی زمستان چه قربانی کنیم؟

گناهانمان را.

شکم پرستی


عفت شکم 

صفت بسیار ارزشمندی است

آن را درخودتان تقویت کنید


افرادی که عفت شکم ندارند

پست شدنشان با پیاله ای رخ می دهد


برای پیاله ای عربده می کشند

و با پیاله ای خودشان را می فروشند



مادر دکتر

دو دستی شغلش را چسبیده و دل مشغولیات خودش را.

بچه اش مریض است.

دل ندارد کمی وقت هم خرج بچه اش کند.

بچه چیست دیگر؟ بلای جان.


این طرز فکر خانم دکتر(پزشک نه ها) است.


حال بچه وخیم می شود


مقصر این وسط بچه هست

در دنیای مادر دکتر تحصیلکرده نباید ظاهر میشد

وقتی می خواست از بهشت فرود بیاید باید چشمانش را باز می کرد و جای درستی برای فرود انتخاب می کرد

وسط مَشغله های یک خانم دکتر دانشگاه رفته ی شاغل اصلا جای مناسبی نبود


حالا مجبوریم بسوزی و بسازی

مادر داری ولی انگار نداری


این تحصیلات که آدم را از فطرتش دور می کند به چه کار می آید؟



کمک کمک


زمستان را چه کسی دزدیده است؟

ما از گرما خفه شدیم

کم مانده دست به کنترل شده و اسپلیت را روشن کنیم

اینجا ما منتظر پاییز هستیم

چون الان تابستان هست

البته شاید منتظر پاییز هم نباید باشیم

ظاهرا تابستان دامنه ی وجودی اش را وسعت داده و همه ی زمان ها را فرا گرفته است.


طاغوت گرما ما را اسیر خود کرده است‌.


چرا هیچ کس کاری نمی کند؟

چرا هیچ کس ناراحت نیست؟

چرا هیچ کس غر نمی زند؟

چرا هیچ کس با فصل ها دست به یقه نمی شود؟


چطور است گرما را هم بیندازیم کول انقلاب اسلامی و دهان گشاد بدون در و دروازه را باز کنیم و در عقل را تخته کنیم و با چشمان بسته بدون دانایی فحش بدهیم؟


هوم

امروز زدم به در تنبلی و

خوابیدم و

نرفتم.

بعد هم دروغ گفتم

که جایی کار داشتم و نتوانستم بیایم.

البته شاید دروغ هم نباشد

خوابیدن در خانه هم کار است دیگر.


در اصل نخواستم که بروم

چون یکهویی برای خودشان برنامه ریختند و بساط چیدند 

مستقیم هم ما را دعوت نکردند

خبر را دادند دست باد تا به گوش ما هم برسد



خلاصه نرفتم و کمی هم متحمل ضرر مالی شدم


حالا کاری است که شده

تازه موبایل لعنتی هم نگذاشت بخوابم

درینگ درینگ درینگ درینگ

 و اینچنین از شیر شنبه و دوغ جمعه افتادم


ایران هم که باخت

غوز بالا غوز شد


من دچار توهم شیپور(همون بوق) شدم

صدای شیپور تو گوشم هست

همراه با بوق ممتد ماشین ها و موتورها


یعنی مثلا ما بردیم



ایران ژاپن

بله

و ما ژاپن را شکست دادیم

و چقدر خوشحال شدیم همه

و جا داره بگیم

بچه ها مچکریم.





سنخیت

امروز هم به غیبت گذشت

و البته کمی آمیخته با خبرچینی

یا به گفته ی شیطان نقل رویدادها و حوادث بدون کم و کاستی!!!


ماه رجب عده ای معتکف می شوند و عابد

ما می رویم برای خودمان دنبال ماجراجویی

و خودمان را با انسان های قاطی پاتی قاتی می کنیم

و وقتمان را هرز می دهیم برود

درگیر مسائلی می‌شویم بی نهایت بیخودی

که حتی ارزش بازگفتن را ندارند


سنخیت من با این انسانهای بی اعصاب در چیست؟