از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

موقعیت

قرار بود امروز بروم تحقیق و تفحص

ولی کو وقت؟

در راستای تحقیق و تفحص قرار بود صبح یک تماس تلفنی  هم  داشته باشم

اما یادم رفت

با تحقیق یا بی تحقیق

درهرصورت کار انجام خواهد شد

 تحقیق آدم را آماده تر می کند برای مواجهه با موقعیت

پیش فرض ذهنی داشتن بهتر از ذهن خالی است


اما اینبار

بگذار شرایط را بچشند

من هم به کارهای خودم برسم


بخور و بخواب و خوش باش



غیبت

خیلی سخت هست

رها شدن از شر غیبت.

برای رهایی باید در دهان را گل گرفت و

در گوش ها پنبه کوبید.

اما با این ذهن سیال هرزه ی همه جا گرد چه باید کرد؟؟؟

ذهنی که درست تربیت نشده است

راست شدنش بسی سخت و طاقت فرساست.



دیشب رفتیم مثلا صله ی ارحام

چه شد؟

با انبانی از غیبت برگشتیم.

حال خودمان را خراب کردیم.

ده تا به حساب شیطان واریز شد.

انگار به اسرائیل کمک کردم.


شیطان در گوشم می گوید:

شما از عملکرد شخص ثالث انتقاد کردید.غیبت کجا بود؟

و قاه قاه می خندد.

و ادامه می دهد: شما ترسوهایی هستید که جرات ندارید مقابل خودش حرف بزنید. 

بی عرضه هم هستید چون نمی توانید در مقابلش بایستید.

پس دهان به غیبت می گشایید تا دلتان خنک شود.

ولی نشد چون آتش غیبت به جانش افتاد

و باز می خندد.




زمان

به زمان می اندیشم

اگر خوب دقیق شویم

زمان موجود ناشناخته ی ترسناکی است

هر لحظه دقیقه ای می میرد تا دقیقه ی دیگری متولد شود

وقتی لحظه تمام می شود بخشی از وجود ما هم تمام می شود

کاری کا در آن لحظه میکردیم هم در همان لحظه می میرد


ما مثل ماهی در رودخانه در زمان جاری هستیم؟

نه

آره؟

نمی دانم نسبت ما با زمان چیست

خیلی پیچیده هست

نیاز به تأمل و تفکر داره


افسوس


هر روز بر تعدادشان افزوده می شود

آنهایی که فقط خودشان را می بینند


این موجودات بسیار خطرناکند

تا حد غیر قابل تصور


مراقب خودتان باشید



روزمره

خانه با این عطر آبگوشتی که در آن چرخ می خورد و همه جا رد پایش محسوس است با دیزی سرای سنتی هیچ فرقی ندارد.

همسایه هم چرخ می خورد، توی خانه ی خودشان می‌پزد و می شورد ترق و توروق امروز مهمان دارد.


خاله

تقدیرت که این باشد

همین است دیگر

دستی روی دست تقدیر بلند نیست

خاله اش قصد کرد برود تشییع جنازه 

اما نمی دانست اجل دنبالش است

ده بچه داشت

و مستاجر بود

بچه ها را سروسامان داد

به قیمت فروختن خانه اش

و دوسال پیش بیوه شد

بیوه ای تنها و بی خانمان

دست نگاه کن این و آن

حالا دیه اش برجا ماند

و حواشی زیادی پیرامونش شکل گرفته است

آدمهای بیکار هم بلدند چگونه از دل ماجرا تراژدی بسازند

گوش های بیکار من هم شنید و حرفی نزد.


او هم سوار ماشینش شده بود تا خودش را به تشییع جنازه برساند

همان جنازه ای که خاله قصد داشت برود

هردو عجله کردند

و هردو زمین‌گیر شدند

خاله به نحوی

و ضارب به نوعی دیگر

و هیچ یک به تشییع جنازه نرسیدند


خاله امروز تشییع شد

و ضارب 

نمی دانم در چه حال و احوالی است






پدر

پدرش حالش خوب بود

معمول همیشه خرید صبحگاهی را کرد و

راهی کار شد

همانجا ها وسط راه حالش بد شد و

دیگر به خانه برنگشت

تمام

دیدارشان افتاد به سردخانه ی بیمارستان

و گریه و گریه و گریه


نشسته بود روی خاکها

نشسته که نه

وسط دراز و نشسته بودن

جان نشستن نداشت

آهش

چون تیغی در قلب من فرو می‌نشست

آه

بابا

همه ی باباها به صف شدند

باباهای که رفتند و دخترکانی که تنها ماندند

از غزه تا مکه

تا شلمچه تا کرمان

تا یک و بیست و...


چه خوب است که می شود بی بهانه گریست

در مجالس ختم متوفی.






مادر

گداشت آخر هفته بچه ها تعطیل شوند

بعد برود مادرش را ببیند

اما دیر رسید

به نعش بی جان مادرش سلام کرد

نصفه و نیمه

سلامش در هجمه ی گریه اش گم شد

حالا او مانده است و عمری دراز

که مادر مادر کند و بگرید

دست روی دست بزند و ای وای ای وای کند

چقدر بد

دیدارشان افتاد به قیامت

آنجا هم که کسی برای دیگری وقتی ندارد