چرا ادما باید کاری رو کنند که بعدش عذاب وجدان خفشون کنه و نتونند یه خواب راحت داشته باشند؟
به قول شاعر چرا عاقل کند کاری که بازارد پشیمانی؟
چه حس بدیه ادم پیش خودش خجالت زده بشه.
در محکمه ی وجود خودش محکوم بشه.
چقدر وحشتناک که بین خودم و خودم یه شکاف ایجاد بشه به خطرناکی شکاف هسته ای.
کاش ادما می تونستن همدیگرو راحت تر ببخشن.
کاش یهو نمی دونم چی شد که اینو گفتم ها تو زندگی هیچ کس نباشه.
خدا کاش به درگاه تو گناهی مرتکب شده بودم اونوقت دیگه هیچ نگرانی نداشتم مرا می بخشیدی ولی خدا آدم ها مثل تو نمی بخشایند.
ای خدا چه کاری بود کردم سر عیدی .
من فقط آنچه را در ذهنم بود گفتم.
نخواستم دروغ بگم
حالا شدم چوب دو سر طلا