از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

خواستن

نشسته وسط اتاق هوار میزنه ای خدا... 

بش می گم باباجان درست حضرت موسی گفتن: هیچ اداب و ترتیبی مجو...هر چه می خواهد دل تنگت بگو... 

اما اون برا اون چوپان بی سواد ساده بود... 

شما خدای ناکرده فرد بالغ...عاقل...تحصیل کرده مملکت اسلامی هستید... 

این چه وضع درخواست کردن... 

پاشو یه دو رکعتی نماز حاجت بخون...یه چهار تا صلوات بفرست...ذکر بگو... 

این همه آداب و ترتیب برا استجابت دعا تو مفاتیح هست...  

می گه یعنی پیش خدا اونقدر اعتبار ندارم....؟؟؟ 

گفتم ببخشید در روز چند ساعت برا خدا وقت می زارین؟؟؟ 

بهم می گه:تو همه جیزو سخت می گیری... 

باشه...

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی دوشنبه 29 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:59 ق.ظ http://2meh.blogsky.com

سلام
داستان قشنگی بود

بله داستان ادما کلا قشنگ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد