نشسته بودم جومونگ نگاه میکردم
اونم به اصرار پسر خاله
نیست همسن و سالیم باهم
هروقت میرم خونشون فکر میکنه رفتم اونجا که باهاش بازی کنم
منتها موقع جومونگ باید بشینم کنارش با هم جومونگ ببینیم
وسط فیلم گفتم خاله می بینی این سوسونو دو تا بچه دنیا آورده
آب از آب تکون نخورده همچنان شادابو با طراوت
حالا زنان ایرانی همون زایمان اول دخلشون اومده
پسرخاله جان فرمودن: من فکر نمی کردم بویویی ها هم بچه دار بشن!!!
گفتم: چرا این جوری فکر می کردی؟
گفت آخه مگه اون موقع قرص بچه دار شدن بوده؟؟؟
وای که منفجر شدم از خنده
گفتم: عزیزم شما نگاه کن تو فیلم مگه سوسونو بابا نداره
جومونگ مامان داره باباشم که قبلا کشتن
اصلا این همه آدم که تو فیلم هستن بالاخره یه روزی دنیا اومدن دیگه
پس بچه دار میشن!مگه نه؟
جواب میده: یعنی جومونگشون انقدر پیشرفته بودن که اون موقع قرص هم اختراع کرده بودن
خاله جان فرمودن نه اون موقع ها از داروهای گیاهی استفاده میکردن!!!
بعدشم دعواش کرد که فیلمتو نگاه کن بچه
می بینید چقدر نگاه بچه سطحیه
عمق نداره که فکر کنه اون همه بویویی تو فیلم از کجا اومدن
خیلی جاها همین جوریه خیلی چیزا جلو چشمون اما نمی فهمیم نمی بینیم
در کل باهاتون خیلی موافقم اما یه سری چیزا هست که ادم اگه تو همون بیخبری بمونه خیلی بهتره.یعنی گاهی جهل به یه سری چیزا خیرش خیلی بیشتره
منظورم این بود که بعضی وقتا با اینکه همه ی اسناد و مدارک برا گرفتن نتیجه درست و فهم درست لازمه، هست ولی ما متوجه نمی شیم
اونم بله بعضی وقتا بی خبری بهتره