فکر میکرد باهاش راحته
پس
هر چی حرف داشتو نداشت
هرچی تو دلش بودو نبود
براش گفت
خودزنی کرد در حقیقت
آدم باید تا یه حدی برا دیگران افشا شه
نه اینکه بیای دل و ذهن خودتو سفره کنی روی میز سلف سرویس
هر کی هر چی خواست برداره
حالا که بندو به آب داده
نشسته زار زار گریه میکنه
به قول استادX ای بدبخت ای بیچاره
دستت درد نکنه...
گاهی آرامشی که یک دوست به آدم می تونه بده با هیچ چیز دیگه تو دنیا نمیشه عوضش کرد. هرچند که حتی خود آدم می دونه این آرامش گذراست.
اصولا آروم کردن خوابگاهی در حقیقت یه نوعی سرزنش خود طرف منم استاد ریشه یابی و محکوم کردن...
ای بابا! آخی طفلک.
حالا من بلد نیستم دلداری بدم ولی یه جورایی آرومش کردم دیگه.