بنظرم حیاط فرش شده با برگای پاییزی قشنگه
اما
مامی گفت حیاط جارو لازم داره
ای بابا
تو این سرما
تازه بارونم اومده
برگا خیس شدن
سنگین شدن
چسبیدن به کف حیاط
همین جوری قشنگ تره ها
ی حیاط پاییزی داشته باشیم بهتره
رو برگا راه میریم
نوچ!
ی یه ساعتی حیاط جارو زدم
خدا قوت آسیه جان
******
میوه چیدنو دوست دارم
لذت خاص خودشو داره
بخصوص خوردنش
بی حدو حصر بخوروبخوروبخور
اونم نشسته
آی چه حالی میده
اما نه از روی چهارپایه
با ترس و لرز
خلاصه ترتیب اینارم دادم
ی سبد پرتقال و نارنگی
از اون بالا
هرچی پرت کردم تا بیفته تو سبد نشد که نشد
با خودم گفتم مردم ماژیکو پرت می کنند تو سطل زباله
تو نمی تونی ی پرتقال بندازی تو سبد به این بزرگی
انقدر انداختم تا یکیش رفت تو سبد و خیالم راحت شد
باقیشو پس چی کار کردم؟
آخه پرتاب کردن اصولی نیست
میوه آسیب می بینه
باید سبدو با خودم می بردم بالا
و به یه شاخه آویزونش می کردم
اما من نتونستم
حدس بزنید چه کردم؟
یه جوری از خونتون حرف می زنی یاد خونه های رویایی می افتم کاش یکی دوتا عکس تو فیلکری پیکاسایی جایی آپ می کردی ما میدیدیم بیشتر حسرت جنت مکان شما رو می خوردیم !
همه نق می زنن شما هم نق؟
هر خونه برا اهل اون خونه میتونه ی جنت باشه.میتونیم جنتو تو این دنیا هم تجربه کنیم اگه شیطون بزاره.
تشریف بیارید منزل ما از نزدیک ببینید.
نه دیگه این یکی نق نبود.
چیکارشنو کردی؟
پرتقال ها رو گذاشتی توی جیب و لای لباست؟
از یک نفر کمک گرفتی که بندازی پایین و اون هم بگیره؟
زیاد ناامید نباش دیروز ماژیک خورد به در سطل زباله افتاد کنارش.
درس عبرتی شد که امروز وقتی ماژیکم تموم شد مثله بچه آدم رفتم گذاشتم توی سطل زباله.
می ریختم تو لباسم
مثل این پسر بچه ها که حوصله ندارن کیف ببرن کتاباشونو میزارن تو لباسشون
خیلی با حال بود لباسم کلی کش اومدو از قیافه افتاد
سال سوم دبیرستان که بودبم معلم فیزیکمون هم ماژیکا رو پرتاب می کرد تو سطل آشغال ولی همیشه نمی افتاد توش.