از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

کارتون های کودکی

بچه که بودیم

هرچی کارتون دیدیم

همه نمایشگر بدبختی و فلاکت بودن

مثل همین

حنا کلفتی در مزرعه

کزت بدتر از حنا

همش استرس داشتم که نل گیر نیفته

استرلینگ بدبخت بی پدر و مادر

پرین در به در

مهاجران فقیر

هاج بی مادر

جودی نوانخانه ای

اوه اوه اوه چقدر از دست برونکا حرص می خوردیم

چقدر خدا خدا کردیم که ی کشتی از اون نزدیکا رد شه و خانواده دکتر ارنست نجات پیدا کنند

کلی موهامونو برا پینوکیو سفید کردیم تا آدم شد

وای مخملو بگو

همیشه منتظر حادثه بودیم

تو دور دنیا در هشتاد روز

تو پسر شجاع

تو ایکیو سان

میتی کمان

همش بدجنسی بود و

برق بدجنسی گوشه نگاه یا دندون

اون پسره اسمش چی بود؟

همون که مجبورش می کردن شمشیر قورت بده

سیلاس؟

یا پل کوچولو

بل و سپاستین

زبل خان چلمنگ

گژت دست و پا چلفت

پپرو در پی پدر و...

کدومشون ی روز خوش داشتن؟

همش بدبختیو غصه و فقر و نداریو استرس

مردیم بس که دلسوزوندیمو ترحم خرج کردیم

برا شخصیتای کارتونی

ی ذره به فکر خردسالان بیچاره نبودن

که احیانا کمی هم نیاز به شادی دارن

نظرات 3 + ارسال نظر
یاس جمعه 20 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 06:36 ب.ظ http://yaas835.blogfa.com/

و امان که همین درد و رنجها شخصیتی از ما ساخت که به صورت ناخودآگاه طالب درد و رنج باشیم

سلام یاس عزیزم
دلم برات خیلی تنگ شده
طالب رنج باشیم و فکر کنیم که طبیعیه. اگه نباشه نمیشه

سینا شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:44 ب.ظ

اوه یاد چه خاطراتی افتادم
بزار یک لیست هم من بگم!
اون نیم رخ گور به گور شده که کشتونده بودمون!
الدورادو
النگ و دولنگ
هوشیار و بیدار
پت و مت
دژفضایی
سنگ باد
ایزما (نمی دونم اسمش چی بود ولی ایزما همون که یک پاش چوبی بود آشپز کشتی بود)
کاش و کاشکی
بچه های آلپ
اون دختره که با پدربزرگش زندگی می کرد
اون دختره سارا که پدرش معدن داشت و ثروتمند بود و بعد فقیر شد...
توشیشان
جدیدا این میگ میگ منو خون به دل کرده!


هرچند نق بود ولی باحال بود.


الدورادو که همون پپرو بود دیگه.
نیم رخ خوب بود ف ف و مو قشنگ
ایزما رو یادم نمیاد همین طور کاش و کاشکی رو
کدوم دختره رو میگی؟
از میگ میگ و پلنگ صورتی و تامو جری بدم می اومد همش ناامیدی و استیصال به آدم تزریق می کرد اینکه هرچی تلاش کنی باز آخرش آمریکا زرنگ تر!

اریا شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:00 ب.ظ

سلام.
خوب نتیجه همونام هست که نسل من وشما یک نسل افسرده شده. اگر اون موقع عقل الان رو داشتم از همون موقع تلویزیون نگاه نمی کردم :)

سلام.
نمی دونم. ممکن است، شاید، احتمالا
آره. تلویزیون ی سرگرمی برای ی وقتایی. ولی تو خونه ماها تلویزیون ی عضو ثابت هر خانواده ای شده برا همینم هست که خبرنگار تلویزیون جلو همه رو میگیره و میپرسه برنامه های صدا و سیمای عید خوب بودن؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد