آدم وقتی می رود سفر
انگار تعلقاتش کمرنگ می شود
خودش است و لباس های تنش و چمدان توی دستش و پول های تو جیبش
چقدر خوب است که لازم نیست هر روز صبح به این سوال جواب بدهی
ناهار چه بخوری
در عوض به این فکر می کنی که کجا بروی
یا جایی که می روی ممکن است چه جوری باشد
نه مثل هر روز که مقصد همیشگی ات معلوم است
کاشکی می شد همیشه مسافر بود
این عبارت را که می نویسم یاد عبارت دیگری می افتم
همه مان مسافر هستیم و باورمان نیست رفتن را
درویش مسلکی صفتی بس جدید برای خانمی بس دور اندیش...
واقعا همه جور آماده درویشه شدن هستم اما زیاد دوراندیش نیستم
انشالله همیشه به سفرهایی که خاطره انگیز و مفید باشند
انشاالله