از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

موی سپید

این روزها هر وقت با خودم چشم در چشم می شوم 

این موی سپیدی که درست در خط مقدم موها روییده   

و مرا تک شاخ کرده است و آزارم می دهد

مجبورم می کند که زمزمه کنم: 

 

پیری آن نیست که بر سر بزند موی سپید 

هر جوانی که بدل عشق ندارد پیر است   

 

 

 

این شعر را می خوانم برای دلخوشی و  

رو کم کنی این روزگار و  

آن عمر چرخنده ی رهنده و   

آن کفن سپید در انتظار و 

این روی سیاه خودمو   

آن دو چشم ظاهر بین 

آخر

بیشتر سپیدی موی و رستن آن بر سر آزارم می دهد 

تا اینکه ببینم دل دارم و عشقی دارم یا نه!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
بهداد چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:37 ب.ظ http://webgoz.blogsky.com/

چه مطلب زیبا و پر مغزی گفتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پیری آن نیست که بر سر بزند........
خیلی با ذوق هستی
قفط آسیه جان معلومه خیلی هول هولکی مینویسی؟ یعنی پاکنویس نمیکنی!!!! برخلاف خیلی ها که صدبار خط میزنند و دوباره و سه باره تازه بعدش هم راضی نمیشوند و پاره میکنند!!! اما تو عجب راحت مینویسی!!!! مثل آب خوردن!!!
بهت تبریک میگم.... آفرین....
بازم ادامه بده؟؟؟؟

مطلب زیبا و پر مغز و که شاعر گفته دستش درد نکنه

خیلی با ذوق نیستم
آره خوب من پاکنویس و اینا نمی کنم اینو خوب فهمیدین ولی از کجا فهمیدین؟
مرسی
می گم اومدم به وبتون سر زدم منتها دیدم خطرناکه آدم می ترسه بخونه و بعد بخنده و بعدش سر خودش بیاد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد