از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

دل درد

هزاران حرف و جمله سرگردان
در ذهن این ور و آن ور می رفتند
و وقتی برای نگارش نبود
حالا که وقت هست
دلی برای نوشتن نیست
نوشتن دل می خواهد
سر فرصت باید نوشت
اما دلم درد می کند
دردی مبهم  با کش و غوث اضافی
ظاهرا خیلی چیزها دوای دل درد هستند
اولیش که همه می دانند
آب جوش نبات
عرق نعنا
کیسه آب جوش
جهش
پرش
اما این درد با این چیزها خوب نمی شود
عمیق تر از آنی است که دارو مؤثر افتد
روزگار ابری تر از آن است که بشود درد را رصد کرد
ودل را درمان
درد بی پولی است که مثل موریانه افتاده به جانمو حالا هم رسیده به دلم
و اگر عرضه پول درآوردن هم نداشته باشم
باید بروم خودم را بکشم
این نسخه را توی یک سریال پدری برای پسر بی پولش پیچید
نمی دانم نسخه مؤثری هست یا نه
آذرخش که خودش را کشت
قبلش هم خاطره خودش را کشته بود
آن یکی با غذا نخوردن
این یکی با قرص خوردن
ولی من به اندازه دوستانم شجاع نیستم
کشتن و مردن که کار هرکسی نیست
گاو نر می خواهد و مرد کهن
روزی جایی شنیدم که بی پولها را می گیرند و می برند
آن روز ریز ریز خندیدم
اما امروز دنبال راهی برای تخفیف مجازاتش هستم 

که اگر مرا هم گرفتند به اشد مجازات محکوم نشوم
بخصوص این روزها که ادله اثبات جرم وضوح بیشتری یافته اند
و سهل الاثبات تر از آنی هستند که به منع پیگرد دلخوش باشم
این روزها همه توی بازار در حال خریدن هستند
آن هم با شادی زایدالوصفی که زیرپوستی می آید کنج دل موریانه زده ات لانه می کند
اما من فقط از توی خیابان و از لابه لای مردم خرید به دست شاد منتظر سال تحویل رد می شوم
آن هم با عجله
که کسی بوی بی پولی ام به مشامش نخورد و
فردا روزی بیاید شهادت دهد که بعله ایشان هم بی پولن
آخ..
آخ دلم
فکر کنم موریانه به استخوان رسیده است
بی پولی دارد بیخ پیدا می کند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد