ساختمان پزشکان دور سرش می چرخید
فلانی متخصص فلان
متخصص بهمدان
از فلان جا
از اینجا
از آنجا
و سر همه شان به اندازه ای شلوغ هست که
آدم فکر می کند همه مردم شهر اینجا جمعند
صدای فریاد بچه ای می آمد
آدم های جورواجور به رنگ ناخوشی
خانمی که داشت بالا می آورد
کاشکی معماری پیدا شود
ساختمانی مخصوص ساختمان پزشکان طراحی کند
بیمار درد خودش کم است
درد بقیه هم اضافه می شود
باید سرو ریخت زشت ساختمان را هم تحمل کند
ایستاد روی خط سفید وسط خیابان
به ماشین ها نگاه کرد
به خودش
به عابرین پیاده
به ساعت
متوجه این روزها شد
روزهایی که می گذرند
و او فقط سرگرم رسیدگی به امورات سلامتی است
و دیگر هیچ