اینجا
هیچ دوست خوبی ندارم
میترسم
کم کم خودم هم تبدیل بشوم به یک دوست بد
یک آدم معتاد
معتاد تکرارها و تکرارهای ملال آور همیشگی
زندگی خاله خاله بازی
بدون ذره ای رشد معنوی و شخصیتی
بدون کسب دانش یا مهارتی جدید
یک بودن بیمورد یک بودن بیهودهیک آدم تکراری یک آدم آلودهعمریست که بی حا صل دنبال خیا لاتست- یک دلخوشی تازه یک دفتر فرسوده -هر شب صفی از واژه در بقچه اش آمادههر صبح بر این دفتر یک حادثه افزودهصد کوچه تماشا را با پای دلش رفتهصد مرحله مردن را بی واهمه پیمودهآنسو تر از او اما بی دغدغه در خواب است-یک آدم بی رویا یک آدم آسوده –سهم دل این شاعر داغی و دگر . . . نه هیچتا رفته چنین رفته تا بوده چنین بوده
یک بودن بیمورد یک بودن بیهوده
یک آدم تکراری یک آدم آلوده
عمریست که بی حا صل دنبال خیا لاتست
- یک دلخوشی تازه یک دفتر فرسوده -
هر شب صفی از واژه در بقچه اش آماده
هر صبح بر این دفتر یک حادثه افزوده
صد کوچه تماشا را با پای دلش رفته
صد مرحله مردن را بی واهمه پیموده
آنسو تر از او اما بی دغدغه در خواب است
-یک آدم بی رویا یک آدم آسوده –
سهم دل این شاعر داغی و دگر . . . نه هیچ
تا رفته چنین رفته تا بوده چنین بوده