به اشتراک گذاشتن شادیها
چیز متفاوتی است از
به رخ کشیدن شادیها
پدرم گوشت که میخرید
میگذاشت توی نایلون مشکی
یا ساک پارچه ای که مادرم دوخته بود
همیشه میگفت
شاید مردی باشد که نتواند گوشت برای خانواده ببرد
هیچوقت توی خیابان خوراکی نخوردیم
چون شاید کسی باشد که نتواند ان خوراکی را بخورد
پدر جان
امروز همه چیز فرق کرده است