از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

افسانه

نمیدانم مولانا اگر در عصر ما میزیست کارش چون میشد؟

قیافه اش عوض شده است

اما نه تنها بخاطر عمل زیبایی دماغ

انگار ان دماغ جدید

بهانه ای شده است برای تغییرات اساسی تر

اینها را بیخیال بشوید

دومین مرد دوران عمر من که از خانه زن دوم رانده شده بود

درست مثل همین سومین مرد که بتازگی رانده شده است

درست با همان دست و جیب خالی

بی جا و بی سرپناه

 یکسالی را در کنار زن اولش بسر برد

شادوخرم و خندان

جوان شدو از ان قیافه ی فکستنی درامده بود

کلی نقشه های جدید بازن اول کشیدند

اموراتشان را سر راست کردندبرای مهاجرت

که ناگهان

ز پرده درامد زن دوم

دید ای داد بیداد

این شوهر چقدر برومند و گل از گل شکفته است

و شوی را احضار کرد

و مجددا از راه بدر

و سوگل دوباره تنها ماند

وقتی شوهرش هوای زن دوم کرد

سوگل رفت

مهاجرت کرد به سرزمینی که دوست داشت انجا نفس بکشد

و من نمیدانم چقدر حق الناس بدهکارم

کاش مثل پیامبر

اعلامیه میدادم که هرکس حقی متصور است بیاید بگیرد

سوگل با دستی باز به شوهرش میبخشید

زن دوم با عشقی خالصانه جیب شویش را خالی میکرد

شاید خالی شدن جیب بهتر باشد تا گرفتن از جیب دیگری

و من اطمینان دارم که همین است

مرد ترجیح میدهد با زنی تناردیه سان بزید

و از کیسه ی خودش بخورد

هرچند کیسه در دست زن باشد

تا سر در اخور زنی کند

که چندین سال پیش رهایش کرد ه و رفته

بدون نیم نگاهی یا نگاهی به پشت سرش

این جنس مردهای قدیم است

اما مردهای جدید

از اول روی جیب و سرمایه ی زنشان حساب بازمیکنند

اسیه خل شده است

نه ان یکی مرد است نه این ورژنهای جدیدش

که اگر شما هم داستان عشق اتشین مرد و

 ماجرای رسیدن او به سوگل

و سختیهایی که سوگل کشید چون زن  این مرد بود را بدانید و

رفتار اکنونش را ببینید

چیزی از عقلتان کاسته میشود

من دیگر قرار نیست قضاوت کنم

ولی قادر به هضم این افسانه ها نیستم

مثل چیپس

اگر نمکش بیضرر باشد قیمتش فشارخون را بالا میبرد


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد