امروز گریستم
بشدت
و با حسرت
بعلت حسادت!!!
بله
این حسادت است که در میدان باطن اسب میتازاند
و من ماندم و یک دنیا اعصاب خورد
و کارهای زمین مانده و
هوارهای به آسمان رفته
سگ بزرگ حسادت را میبینم
اسب نیست
سگ است سگی بزرگ و وحشی و خاکستری
درماندگی ارمغان حسادت است
باطن ماگل بود
به سبزه نیز آراسته شد
امروز خجالت هم کشیدم
عمیق و شدید
دوست داشتم بخار شوم بروم آسمان
بعد باران بشوم ببارم در اقیانوس
نیست و ناپدید شوم
خدایا
چه بگویم
که نگفتن بهتر است
کاش همه می بخشیدند
نه به زبان
از اعماق وجود
هرچند وجود ما عمقی ندارد