از خانه بیرون زدم
خیلی سریع
بند کفشهایم را هم نبستم
شاید بعدا وقتی پیدا شود برای آن
ولی الان با این همه سرعتی که باید بخرج بدهم
تا به موقع برسم
خم شدن و بستن بند کفش
زمان تلف شده محسوب میشود.
نمی دانم دویدنهای ما در این دنیا در آن دنیا چه شکلی میشود؟
طفلکی کفش ها و پاها که فشار دویدن را تحمل می کنند
البته قلب هم باید بیشتر بتپد
و چشم ها سریع تر کار کنند
تا موانع را بیابند
و طفلکی سلولهای مغز
که هم باید دویدن را مدیریت کند
هم تند تند حوادث و اتفاقات را در ذهن مرور کند
تا واکنش مناسب را بیابد
زبان هم بایدکمربند را ببندد و
سفت سرجایش بنشیند تا لای دندانها گیر نکند
و حرف نامناسبی پیش نراند که دردش را دو تا کند مشکلات را چند برابر
اما
برخی این روزها انگار بدون هدف به هر سو
مثل مولکولهای گاز
هرچه به ذهنشان میرسد روی جامعه استفراغ میکنند
دستشان هم هرز میرو د
پایشان هرز میدود
هرزگی می کنند
و اینچنین در آتشی هیزم میگذارند
که فکر می کنند مخصوص سوختن بسیجیها و پلیس است
فکرش راهم نمی کنند که این شتر پشت درخانه خودشان هم ممکن است بخوابد
نمی دانند آتش خشک و تر را میسوزاند؟
البته اینجور آدمها که راضی به مرگ و خونریزی و نا امنی هستند
برای اثبات توهمات شخصی خودشان
برای ارضای حس درندگی حیوانیشان
برای تامین منافع خودشان
عاطفه را نمیشناسند
من باورم نمیشود این افراد کسی را دوست داشته باشند
آری آنها کسی را دوست ندارند
یا اساسا کسی را ندارند
مذکر یا مونث
فرقی ندارد
فحاش ها به بهشت نمیروند