از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

درد


سرم درد می کند

خیلی وقت است که این درد با من همراه است

من به او بی توجهم

تحملش می کنم و صدایم در نمی آید

بدین ترتیب یک آب خوش از گلویم پایین نمی رود

انگار استخوان لای گلویم مانده است

زندگی نمی کنم

درد امانم را می برد

به اوج می رسد

سرم را به دیوار میکوبم 

شاید ساکت شود

فایده ای ندارد

با مشت میزنم

بدتر می شود

وسعت می یابد

می آید پایین تر

توی قلبم

آه قلبم

مسکن نمی خورم

دکتر هم نمی روم

علت درد را می دانم

درد کهنه ای در دلم مدفون است

کاش نمی گذاشتم درد شود

کاش مدفونش نمی کردم

می گذاشتم همان وقت دل بترکاند

ولی...

انسان اسیر گذشته اش هست

من امروز 

محصول تمام افکار و اعمال و احساسات گذشته هستم

چگونه می توان به گذشته نیندیشید؟

این درد عذابم می دهم

نظرات 2 + ارسال نظر
فاضله دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 03:41 ب.ظ http://golneveshteshgh.blogsky.com

درد آدمو قوی می‌کنه
بهتره درمان شه

انشاءالله که به لطف خدا و همت پزشکان درمان شه

ماهش دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 03:40 ب.ظ http://badeyedel.blogsky.com

منم یه دوره سردرد میشدم از گردنم بود کلا ستون فقرات میزون نباشه ممکنه بزنه به سر شبیه میگرن به فیزیوتراپی مراجعه کنید

واییییییییییی چقدر بدن انسان عجیبه
متشکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد