تمام توجه شان را گذاشتند روی بی توجهی
خودشان را زدند به کوچه ی علی چپ و
فراموش کردند که دکترها جوابشان کرده اند
خانه را تکاندند
هرچند مختصر
هرچند سطحی.
جامه نو کردند.
سیب در کاسه ی گل قرمز مادربزرگ تاب می خورد و
ماهی در تنگ بلور.
سبزه نارنج در کنار سنبل و
سکه ها در کنارسنجد بی قرار بودند
چند ساعتی به نو شدن سال مانده بود که
...
...
مستی بی خبر ازخود، از خدا
و تمام رنج های یک خانواده
گاز را تخت کرد و
فرمان سرنوشت چند نفر را پیچاند
سه بچه را یتیم کرد
و چند خانواده را داغدار
اشک کفاف غم سنگین این زن را نمی دهد
سه بچه ی یتیم و سرطانی منتشر در بدن
درد و درد و درد
تن رنجورش
تنهایی خودش
و بی کسی فرزندانش
ای خدای دانا و حکیم
ای پرورش دهنده ی جهانیان
ما تماشاچی بیرون گود هستیم
خودت آنگونه که صلاح همه هست یاری اش کن
الهی آمین