از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

آن زن


تمام توجه شان را گذاشتند روی بی توجهی

خودشان را زدند به کوچه ی علی چپ و 

فراموش کردند که دکترها جوابشان کرده اند

خانه را تکاندند

هرچند مختصر

هرچند سطحی.

جامه نو کردند.



سیب در کاسه ی گل قرمز مادربزرگ تاب می خورد و

ماهی در تنگ بلور.

سبزه نارنج در کنار سنبل   و

سکه ها در کنارسنجد بی قرار بودند

چند ساعتی به نو شدن سال مانده بود که

...

...

مستی بی خبر ازخود، از خدا

و تمام رنج های یک خانواده

گاز را تخت کرد و

فرمان سرنوشت چند نفر را پیچاند


سه بچه را یتیم کرد

و چند خانواده را داغدار


اشک کفاف غم سنگین این زن را نمی دهد

سه بچه ی یتیم و سرطانی منتشر در بدن

درد و درد و درد

تن رنجورش

تنهایی خودش

و بی کسی فرزندانش


ای خدای دانا و حکیم 

ای پرورش دهنده ی جهانیان

ما تماشاچی بیرون گود هستیم

خودت آنگونه که صلاح همه هست یاری اش کن

الهی آمین



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد