از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

نماز

خسته و گرسنه از راه رسید 

می گه یعنی من حالا باید نمازم بخونم! 

شنید: خوب نخون!  

گفتم: نه گول نخوری! 

گفت: نمیشه پول بدم تو جام بخونی  

چطور برا مرده ها میشه!

اصلا کاش یه کاغذ کربن میزاشتی زیر جانمازت تا کپیش بشه برا من!   

اصلا با این همه خستگی حالیم نمیشه چی می خونم که! 

کلی هم نق و نوق دیگه...

خدربیگ اصلا نخون منو تو گور خودم میزارن شما رم در مقبره ی خودتان به خاک میسپارن. 

حالا خودش دلش نمیاد نماز نخونه ها 

الکی انرژی مصرف می کنه که از ماها حرف بکشه 

حالا نماز خونده قران گرفته دستش هی آیه می خونه می گه بنظرت این جوریه؟ این یعنی چی؟

ای بر پدر مردم آزار لعنت مگه من مفسر قرآنم؟  

می گه من دارم برات قرآن می خونم تو به من فحش میدی؟

عرضه۲

می گه در درگاه الهی خیلی بی عرضه ام! 

نمیدونم 

خدا که از آدما زیاد توقع نداره! داره؟ 

خوب بودن که کاری نداره! داره؟ 

عرضه

دوست دارم برم بخوابم 

بدون اینکه مسواک بزنم 

شنیدم:خوب نزن 

نمیشه اون وقت دچار عذاب وجدان میشم 

روز قیامت بهم میگن 

نتونستی از چارتا دندون مراقبت کنی!بی عرضه! 

خیر باشه

از طبقه سوم رفتم تا زیر زمین 

تو هر پاگردی دو نفر داشتن با هم حرف میزدن 

همین طور تو لابی هر طبقه 

و دم پنجره ته راهرو 

چه خبره...  

به قول دکتر آموخته خیر باشه 

انگار داره مشکل ازدواج جوانان هم حل میشه 

بچمم افسردگی گرفته 

میگه تو خوابگاه همه برا خودشون یکیو دارن 

رضا هم عقد کرده 

موندیم منو جواد 

بس که شما دونفر مغرور تشریف دارید حاج آقا! 

نشستید الغوث الغوث میزنید 

که خدا از بهشت براتون یه حوریه کادو پیچ شده بفرسته دم در! 

نچ! از این خبرا نیست. 

چه خوبه آدم یکی رو داشته باشه که همیشه براش وقت داشته باشه. مگه نه؟ 

همسر

می گه شوهر نمی خوام! 

جواب میشنوه: آره شما دخترا همتون همین حرفو می زنید ولی... 

باقیشو نگفت...همون خوب که نگفت... 

گفت:شوهر انرژی منفی می ده به آدم... 

وقتی آدم می شنودش یا به زبون میاردش... 

بیشتر یاد آقا بالا سر می افته... 

ولی وقتی بگی همسر... 

ببین چقدر لطیف... 

یعنی سایه سر... 

بعدش خودت می شی تاج سر... 

استغفرالله...امان از این دخترای ننر

شکست

 نورتا نشکنه نمیشه رنگین کمان 

دل چی؟ 

وقتی دل بشکنه می شه چی؟

رنگین کمان

برای دومین بار تو عمرم 

امروز رنگین کمان دیدم  

اونم سه تا! 

داشتم نگاش میکردم 

پرسید منتظر چی هستی؟ 

گفتم منتظر خرسای مهربون که بیان رو رنگین کمون سر بخورن!

 

 

خوب حالا از این یکی راضیم 

چه حسی از این رضایت من به شما منتقل میشه ؟ 

یه لذت چند دقیقه ای بود که تموم شد 

یه حس هیجان که زود فرو نشست 

زیبایی طبیعت همه جا هست 

زیبایی آدما چطور؟

کلاه

دارم به خودم دروغ میگم 

سر خودمم کلاه میزارم 

که آره حالم خوبه 

اصلا برام مهم نیست 

بزار هرجور راحته رفتار کنه 

ولی نمیشه 

تا سرم خلوت میشه فکرش میاد و آزارم میده 

من فقط وایستادم تماشا کردم 

همه کاسه کوزه ها شکست سرمن  

آخ سرم...

بقیه مبری 

بقیه متوقع 

بقیه مدعی 

بقیه طلبکار 

کاراگاه

دریم دریم دریم دریم (آهنگ پلنگ صورتی) 

وای که چقدر عاشق کاراگاهی و کاراگاه بازیم 

فضول نیستما...تجسس هم نمی کنم 

ولی آدم یه وقتایی به یه نکته هایی توجه می کنه 

بعد وسط یه ماجرای هم چین مبهمو درهم برهم 

ذهنت کلیک می کنه رو اون نکته ههههههههه 

ای جانمی جان 

اونوقت یه چیزایی رو می فهمی که بقیه نوفهمنو حالشو میبریییییییییییی 

آی حال اومدم(با لهجه اصفهانی بخونید تا قشنگ تر باشه)

آرامش

امروز رفتیم دانشگاه تربیت مدرس 

یه نیمکتی تو حیاطش هست که من خیلی دوست دارم  روش بشینم  

نشستن رو اون نیمکت تو اون فضا یه حس خوب بهم می ده 

بخصوص تو یه روز بهاری اونم اول صبح 

می شه اونجا نشست و آرامشو بلعید

این دفعه یه آقایی روش نشسته بود 

بنابراین دوتانیمکت اون طرف تر نشستیمو آب پرتقال خوردیم

با همه نارضایتی که با خودم حمل می کردم 

اونجا آروم شدم

البته موقتا!

باب جدید

باید یه باب جدید باز کنم 

اندر احوالات اساتید  

یکمم نغ به جون این استادا بزنم 

بس که عصا قورت داده و 

از ما بهتران هستن 

ذوق مرگ

با یه غروری زدن تو ذوقش 

که بچم اشک تو چشاش جمع شد 

حیوونی خیلی بهش برخورده بود 

آدمو ذوق مرگ می کنند این اساتید از دماغ فیل افتاده  

نغ

آنقدر غمگین و فسرده هستم 

که حتی 

نمی توانم نغ بزنم 

نغ زدن هم نعمتی است 

برای خودش

رفاقت

چند وقت پیش بر سر اختلافات و وقایع روزگار

با یکی از دوستان شکر ها را آب کرده و بر سر رفاقتمان ریختیم

طبق معمول فقط و فقط چون من بزرگترم

محکوم به منت کشی هم بودم

سه تا پیامک زدم

دو تا آف گذاشتم

یه بارم که هردومون آن بودیم

پی ام دادم

ملکه الیزابت جواب نفرمودن

ما هم دیگر یقین حاصل کردیم که تکلیف شرعی از  گردنمان ساقط شده و

با کلی تقلا خودمان را زدیم به در بی خیالی

آخه تو این سن و سال و قهر؟ مگه بچه شدی!

به قول کلام گهر بار خودشون

دوست بودن که زورکی نیست

تا چند شب پیش که آن بودو منم آن شدم

پی ام دادن: به به سلام چه عجب؟

خیلی بدی...منو فراموش کردی...کلی گله و گزارش دیگه

جل الخالق!روتو برم...البته چون میشناسمش و به پیچ و خم رفتاراش خوب آشنام

انتظار یه هم چین روزی رو داشتم...هنوز خیلی کوچولوی

نتیجه اخلاقی اینکه: دست پیشو بگیر که پس نیفتی

تصمیم کبری

بدترین حس دنیا اومده سراغم

چی؟

حس بد مغبون بودن

فریفته شدن

فریب داده شدن

ناخواسته نردبام تمایلات دیگری بودن

نهایت دورویی آدمی را به تماشا نشستن و دم نزدن

ازش بیزارم

دیگه نمی خوام باهاش حرف بزنم  و

 نمی زنم 

بامن دیگه حرف نزن که صداتو نمیشنوم

منودیدی از سر راهم برو کنار چون من نمیبینمت

زنگ نزن که جواب نمیدم

پیامک نزن با اعصابم بازی نکن که صاف میرم مخابرات مزاحم

چشامو شستمو یه جور دیگه شدم

روستا

تو یه روستایی

بچه سوار موتور شد که بره نون بخره

تو راه با یه موتور دیگه شاخ به شاخ شدن

جفتشون رفتن اون دنیا

تو همون آبادی

یه بچه دیگه سوار موتور شد بره شهر مرغ بخره

نمی دونم چی کار کرد به چی زد که چهار نفر راهی بیمارستان شدن

سوالی که باید جواب داده بشه اینه که مگه روستا محل تولید نیست؟

پس چرا باید آدمای روستا هم مثل شهر نشین ها نون جوش شیرین پخت و مرغ هورمونی بخورن؟

معاون کلانتر۲

ادامه کارتون معاون کلانتر بزودی از صدا و سیما پخش میشه

یعنی بچه های امروزی خوششون میاد؟

عمق نگاه

نشسته بودم جومونگ نگاه میکردم

اونم به اصرار پسر خاله

نیست همسن و سالیم باهم

هروقت میرم خونشون فکر میکنه رفتم اونجا که باهاش بازی کنم

منتها موقع جومونگ باید بشینم کنارش با هم جومونگ ببینیم

وسط فیلم گفتم خاله می بینی این سوسونو دو تا بچه دنیا آورده

آب از آب تکون نخورده همچنان شادابو  با طراوت

حالا زنان ایرانی همون زایمان اول دخلشون اومده

پسرخاله جان فرمودن: من فکر نمی کردم بویویی ها هم بچه دار بشن!!!

گفتم: چرا این جوری فکر می کردی؟

گفت آخه مگه اون موقع قرص بچه دار شدن بوده؟؟؟

وای که منفجر شدم از خنده

گفتم: عزیزم شما نگاه کن تو فیلم مگه سوسونو بابا نداره

جومونگ مامان داره باباشم که قبلا کشتن

اصلا این همه آدم که تو فیلم هستن بالاخره یه روزی دنیا اومدن دیگه

پس بچه دار میشن!مگه نه؟

جواب میده: یعنی جومونگشون انقدر پیشرفته بودن که اون موقع قرص هم اختراع کرده بودن

خاله جان فرمودن نه اون موقع ها از داروهای گیاهی استفاده میکردن!!!

بعدشم دعواش کرد که فیلمتو نگاه کن بچه

می بینید چقدر نگاه بچه سطحیه

عمق نداره که فکر کنه اون همه بویویی تو فیلم از کجا اومدن

خیلی جاها همین جوریه خیلی چیزا جلو چشمون اما نمی فهمیم نمی بینیم

مصاحبه

می گه رفته بودم مصاحبه 

ازم پرسیدن مارک ریش تراشت چیه؟!! 

جواب: موزر 

ساخت کجاست؟ 

جواب: آلمان 

این یکی دیگه خیلی جدید بود 

حداقل برا من! 

مگه از آقایون این چیزا رو هم می پرسن؟ها؟ 

یه بار از من پرسیدن چت می کنی یا نه؟ 

این نامربوط ترین سوالی بود که تا حالا تو مصاحبه از من پرسیدن 

توضیح

چند وقته سرم بدجوری شلوغ شده 

یه جاهایی رو هم دو در کردم که باید بعدا برم جواب بدم 

احتمالا تا هفته بعد همین جور سرم شلوغه 

ولی دیگه عقده ای شدم 

گفتم بیام یکم بنویسمو برم 

ولی سر میزنم به وبلاگم 

چون اینترنت دم دستم... 

شاید از این به بعد از آنچه راضیم هم رو بنویسم 

البته فقط چیزایی که خیلی قشنگن 

یه حس خوب به آدم منتقل می کنند 

...

یه حس جدید

یه حس جدید؟ 

چی؟ 

مادر بودن 

مادر شدن 

حس قشنگ مادری 

می گفت: شاید بشه با عالم تجرد یه جورایی ساخت 

اما از حس مادر بودن نمی شه همین جوری گذشت! 

یه چیزیه که نمی شه براحتی از کنارش رد شد و رفت 

یه نیم نگاه جواب نمی ده باید تمام وجودت بشه شعور تا درکش کنی 

پسرش بزودی دنیا میاد 

 

از این یکی راضیم!

طبیعت

یه ماجرایی رو برام تعریف کرد 

که فلفل نخورده سوختم، آتیش گرفتم 

نتیجه داستان: طبیعت هم به زنان ظلم میکنه! 

سؤال!

آدم مگه چقدر زندست ؟؟؟

عمر مفید ما مگه چقدره؟؟؟

که سه روزشو تلف خریدن یه حلقه کنیم؟؟؟

اونم برا چی؟

برا ازدواجی که ...

معلوم نیست عاقبت به کجا میرسه!!!

اجبار

بایدها و نبایدهایی که چون یک زن هستی باید به اجبار بپذیری یا حداقل تحملشون کنی 

خیلی بیشتر از بایدها و نبایدهایی است که چون یک مردی مجبوری بپذیری!

خوشبختی۲

فکر می کرد خوشبخته! 

ولی من هرچی کنکاش کردم 

ردپایی از خوشبختی تو زندگیش ندیدم!

خوشبختی!

رفته بودیم اردو جنوب

با دانشگاه

فراتر از آنچه در تصورم می گنجید خوش گذشت و حالشو بردیم با رفقا

فقط یه چیز بود که آرامشو ازم سلب کرده بود

اونم اینکه مجبور بودیم یه هفته ای بصورت جنگی بریم دستشویی

هر جا می رفتیم سرویسای بهداشتی شلوغ و غیر بهداشتی بودن

یه نیم ساعت صف + اینکه یکی هم وایستاده باشه پشت در که زود باش...

تا اینکه قرار شد ناهار شوش دانیال باشیم

آقای راننده هم که عشق گاز

اتوبوس ما زودتر از همه رسید

ما هم حمله برا نماز!

رفتیم که وضو بگیریم

وای باورم نمی شد یعنی هیچ کی باورش نمی شد

یه عالمه دستشویی تمیز و خالی که فقط ما بودیم و ما

می شد انتخاب کرد

کم مونده بود از خوشحالی بپریم تو بغل همدیگه که

یهو یکی از بچه ها زد زیر آواز

منو این همه خوشبختی محاله محاله محاله

می بینید بعضی وقتا خوشبختی چه رنگی می شه

تا کجا زمینی میشه

از اون اوج پایین میاد و می چسبه به کف زمین

گوته

حال که نمی توانی از رنج دیگران بکاهی چرا خود سبب رنجش می شوی؟  

آیا اگر روزی دیدی دل دوستانت از حسی هولناک در عذاب است و دلشان از غصه پریشان عرضه داری که ذره ای از رنج شان بکاهی؟

دل من سخت می گیرد وقتی می بینم آدم ها به همدیگر آزار می رسانند.

راکفلر

جغد پیر خردمندی بر درخت بلوطی می زیست 

هرچه بیشتر می دیدُ کمتر سخن می گفت 

وهرچه کمتر سخن می گفت بیشتر می شنید 

ما چرا همانند آن پرنده پیر نباشیم

زنا

زنا

زنا

زنا

رابطه نامشروع

تجاوز به عنف

از نظر من: قتل یک روح

به لجن کشیدن هویت زن

وشادمانه در بزم شیطان پای کوبیدن

امروزه

زنانی هستن که هم چنان در دام مردان همیشه مسلح از پای در می آیند

و همه ی کاری که در توان جامعه است:

اعطای مدال افتخار آفرین بزه دیده و یا مجنی علیه! بودن

با همان حق و حقوقی که یک مال باخته ی سرقت دارد!

مدالی که زیر چکش سنگین نگاه جامعه از اعتبار افتاده است

همین...

تضاد

بهش گفتم: بد جوری دچار تضاد شدی ها

گفت: برا چی؟

جواب دادم: از یه طرف صبح تا شب نشستی مردایی که دکمه بالا لباسشونو می بندن مسخره می کنی...

هی می گی وای اینا خفه نمی شن...اینا خفه نمی شن...البته با صدتا حرف دیگه...

حالا خودت تا دستشویی هم که می خوای بری

با کراوات میری

خودت که بدتری چون علاوه بر اون دکمه هه که باید بسته باشه

یه ریسمانم (به قول مامان بزرگ)  خفت گردنت می بندی

اگه قرار به خفه شدنه که شما در اولویت قرارداری

بعدشم ادعای حقوق بشرت می شه

به عقاید دیگران احترام بزار لطفففففففففففففففففففففففا

باربی

حاج آقا یه باربی می خواستن

گشت و گشت و گشت

گشتنو گشتنو گشتن

تا باربی پیدا شد

عقد کنون بر پاشد

اما چه فایده!

بعدش حاج آقا گذاشتو رفت

کجا؟

سفر آخرت

باربی موند رو زمین

فی امان الله خواجه برو

مامان اینا!

زنگیدم بهش

گفتم بابا ما لباس خریدیم

آماده ایم دعوت شیم برا عقدکنون

پس چی شد؟

گقت هیچی جواب منفی دادم

پرسیدم چرا؟

جواب:

...

مثل یه توده شن روی هم انباشته بود که مامانش و خواهر جونش مثل جریان آب توش جریان داشتن...

شاید می شد لحظه های عشقولانه ی خوبی رو با ایشون متصور شد اما به هیچ چیزش نمی ارزید به این که هی تنم بلرزه که الان مامانش بهش چی دستور میده الان مامانش چی ازش می خواد از اینکه زندگیم مال خودم نباشه...

مثل روز روشن ومبرهن بود که حاج آقا تحت سلطه و نفوذ مستقیم مامان جونشون و البته خواهر جونشون هستن

نفوذی که وقتی می گفت دوست دارم اصلا مطمئن نبودم که بعد ازدواج که خیالش راحت شد مال اونمو هیچ جور از دستش خلاص نمی تونم بشم تحت نفوذ همونا منو بدبختو از اوشینم بدتر نکنه

آره مثل ریوزو بود، قبل ازدواج دوست دارم بعدش تا دست از پا خطا می کردم می گفت از اول حق با مامانم بود اشتباه کردم دوست داشتم،

 من که نمی تونم رو حرف مامانم حرف بزنم باید تحمل کنی...

 نمی فهمید که بزرگ شده دیگه چقدر هی مامانم اینا مامانم اینا

....

گفتم خیر باشه انشالا اما به هرحال باید خسارت از مد افتادن لباس ما رو بدی...

گفت باشه بزار به حساب بی معرفتیه خودت که از حال رفیقت بی خبری...

من:چوب کاری می فرمایید...بچه که زدن نداره...

شاخ گاو!

رفتم دندونپزشکی             

شاخ گاوو شکستمو

برای اولین بار

اجازه دادم

آقای دکتر

بدون بی حسی

دندونمو با مته بتراشه و بعدش پر کنه

درد نکشیدم

دردشو چشیدم

زیادم بد نبود...

بارداری!

مریض شد 

رفت دکتر 

آزمایش + سونوگرافی 

دوباره رفت پیش دکتر 

نتیجه: 

دارو جواب نمیده 

تنها درمان: بارداری! 

آدم مجرد باردار شه آخه! 

اونم تو ایران؟  

اصلا مادر شدن آمادگی می خواد 

یهو هویجوری برا سلامتیت باید مادر شی!!!

مگه میشه؟ 

نمیشه خوب ولی اجبار دیگه 

آقای نامجو به این می گن جبر چی؟ 

نرم افزار مطلب

بدینوسیله به اطلاع می رسانم جهت پیشبرد امور پایان نامه به یک فرد آشنا به نرم افزار مطلب نیازمندم البته آشنایی در حد بسیار حرفه ای یه اشکالی تو برنامه هست که حل نمیشه! 

البته اگر جای خاصی رو میشناسید که خیلی حرفه ای هستنو میتونند کمک کنند هم معرفی کنید خوشحال میشم... 

خلاصه فکرو ذهن ما شده این منحنیو اون نوسان واماندش که ظاهرا نباید باشه ولی از هر طرفی که میچرخی باز هست!

اس اس

نه بابا نه منظورم آلمان و این حرفا نیست 

یه مسئله بهداشتیه 

یه چیزی تو مایه های وبا  

یا به قولی شبه وبا

نمی دونم این چیه که هر سال 

همین موقع ها  

می افته تو جون مردم منطقه و 

همه بله 

اس اس  

تو هر خونه ای که بری حداقل یه مصدوم هست  

اونم با لوازم جانبی از قبیل سرمو سطل مخصوص و

دستشویی اختصاصی ...   

تازه برخی هم رفتن تو کما و کارشون به بستری شدن کشیده شده

دکترا هم فقط مینویسن مترونیدازول و خلاصه انواع و اقسام خشک کن ها و صد البته سرم و آمپول تقویتی...آخرشم می گن باید دورش طی بشه...ویروسه...ویروس

تو خونه ما هم هر سال من بیچاره قربانی میشم  

نیست بنیه بدنمان در خوابگاه و پای دود چراغ و در محضر اساتید سوخته و فنا گشته و

ما ضعیف گشته ایم

ولی امسال اوضاع خیلی بدتره خیلی  

شمار افراد مبتلا رفته بالا 

بطور میانگین در هر خانواده دو نفر 

کاش حداقل یه پزشک دهکده ای پیدا می شد 

مشکلو ریشه یابی می کرد 

اینجوری که نمی شه  

آخه یه مرد چند روز میتونه سر کار نره ؟

یه مادر چندبار میتونه بچشو زردو نزار ببینه ؟

یه پدر چندبار میتونه دخترشو بغل کنه و ببره بیمارستان  ؟

یه معده چند بار در روز می تونه غذای نخورده رو برگردونه؟ 

تازه بهش خشک کن قوی هم تجویز می کنند!

آخه همه که تو خونه هاشون دو تا دستشویی ندارن ... 

آخه دو تا هم کمه...

وای...دلم... 

شکل دوغ شدم و البته کمی هم شبیه کته و ماست 

این هم از ماه رمضون امسال که به خوردن و؟؟؟گذشت

حالا دورش کی تموم میشه 

خدا میدونه 

فرضیه بنده این است که احتمالا آب ها آلوده هستند 

تهران که نیست آب تصفیه شده بفرستن تو لوله ها  

نچ... 

یه کسی یه کاری کنه 

شهریوروخاطرات بد مرده متحرک شدن

ایست

کلی نغ و نوغ از پیش نوشته دارم که اصلا دوست ندارم بزارمشون تو وبلاگم... 

با نغ زدن که کار درست نمیشه... 

می شه؟ 

نمیشه؟ 

نمی دونم باید برم یه گل بچینم بعد دونه دونه گلبرگاشو بکنم هی میشه نمیشه کنم تا ببینم آخرش چی میشه؟ 

میشه یا نمیشه؟

معاون کلانتر

مامان خانوم رفتن به نجاری سفارش دادن برا شون یک تخته گوشت  جانانه بسازند

که بشه روش یه گوسفندو شقه کرد

اونم برا سالی یه بار عید قربان که قربانی می کنیم

کشتار کننده محترم راحت باشن

کلی هم سنگینه و کلفت... برا کارای دیگه هم البته استفاده می شه

 اما یه وقتایی خودشون فاعل انجام کار می شن

دیشب در حال ظرف شستن بودم که نمی دونم چطور یهو در کابینت باز شد و

 اون تخته گوشت لعنتی افتاد رو شصت پامو

چشام سیاهی رفتنو ذهنم فلش بک زد به عقب

به کارتون معاون کلانتر

آخ شصت پام

یادش به خیر  

یادش به خیر

تازه بعد بیست و چند سال فهمیدم چی می کشیده چه دردی چه حس بدی

یعنی اگه درک کردن واقعی هر چیزی این همه سال زمان ببره ما باید چند سال عمر کنیم که خیلی چیزا رو واقعا درک کنیم؟

زمین

اینجا شمال کشور میهن اسلامی

جایی که مردم برا یه وجب مرز بین دو تا زمین هم با هم دعوا دارن

پدرها می میرنو زمینا هم به همراه اونا فنا می شن

یه زمین یدهم هکتاری که بشه پنج تا دویست متری

اونم با مرزای بینشون

چی می مونه ؟

بدرد کشاورزی نمی خوره دیگه

باید یه آلاچیق توش بسازن

کافی شاپش کنند

عاشق

فکر می کرد عاشق شده...

وقتی نه  شنید

در طی یه دوره تلاش مستمر شبانه روزی

همه کاری کرد

تا برا خودش دلیل جمع کنه

که اشتباه عاشق شده و

طرف آدم خوبی نبوده و نیست...

آدم وقتی می شنوه عشق

باد مجنونو فرهاد می افته...

وقتی کسی دم از عاشق بودن میزنه

باید حواسش باشه

که چه کسایی نماد عاشق بودن بوده و هستن

تصادف(۲)

بذار برات بگم ربطش به دولت چیه:
- وقتی ماشینی تولید میشه که معمولی ترین سیستم های ایمنی روش نصب نشده (یادت باشه که ABS نزدیک به 30 ساله تو دنیا روی خودروها نصب میشه! اونوقت تو این کشور ما هنوز به نتیجه نرسیدن که آیا از سال 89 اجباری بشود یا نشود! AirBag هم که جای خودشو داره! اصلا هم در مورد آتیش سوزی خودبه خودی و سبکی بدنه ی ماشینا برات حرف نمی زنم ...)
- وقتی مسیری ساخته میشه که کوچکترین استانداری توش رعایت نشده باشه (نمی دونم لازم هست توضیح بدم یا اینکه اونقدر واضح هست که خودت با یه بار اومدن تو خیابونای همین پایتخت که بهتر از بقیه جاهاست(!) خودت متوجه شده باشی چه خبره!)
- وقتی هیچگونه آموزشی به شهروندان این شهر که می خوان رانندگی کنن یا حتی زندگی کنن داده نمیشه و بهمین دلیل کمترین فرهنگی بین مردم در این زمینه ها (عبور و مرور) وجود نداره
- وقتی جایی نیست که برای منی که تو این سن هیجان رو دوست دارم، برم و ارضا بشم انتظار داشتی نیام تو خیابونو و پراید رو با فراری اشتباه نگیرم؟

با این حرفا بازم فکر می کنی به دولت هیچ ربطی نداره؟

راستی، یه آمار بگیر ببین چند نفر به خاطر نقص ایمنی در سیستم کمربند ایمنی پراید تا حالا تو تصادفات کشته شدن.
راستی راستی، چه انتظاری از چراغای راهنمایی رانندگی داری، وقتی که با یه سرعت حتی معقول، نزدیک به چهارراه هستی و نمایشگر عدد 30 ثانیه مانده تا قرمز شدن رو نشون میده، اونوقت دقیقا زمانی که وارد چهارراه میشی عدد 26 تبدیل به صفر و چراغ سبزت قرمز میشه و تصادف می کنی


(یه خواهشی ازت دارم، به این کامنت اصلا پاسخ نده، حتی اگه دوست نداشتی تایید هم نکن و پاکش کن، ولی امیدوارم حداقل به اونایی که تو راهروهای دادگاه فحش میدن ذره ای حق بدی و اینقدر یه طرفه کلاهتو قاضی نکنی)

تصادف

تصادف

تصادف

تصادف

یا به عبارتی ایراد صدمه بدنی غیر عمدی

شما عشق سرعت بالایی

دولت چه کار کنه؟

شما بدون گواهینامه می شینی پشت ماشین آدم می کشی

رییس دادگاه چه کنه؟

شما با موتورت گاز می دی

چپ می کنی

کلاه ایمنی هم نداری

ضربه مغزی می شی

این که تقصیر جمهوری اسلامی نیست

پراید باباتو با فراری اشتباه می گیری

خیابونو با پیست ماشین سواری

به حاج محمود چه؟

هزاران شمای دیگه هست که به هیچ کی ربط نداره جز خودت

بعد تو راه پله دادگاه پاسگاه گیر می افتی

دولتو فحش می دی؟

خوب نکن حاج آقا

چشاتو وا کن عابر پیاده به اون گندگیو ببین

اون چراغ لعنتی راهنما رو برا شما گذاشتن

اون کمربند ایمنیو برا من که ماشیت ندارم که نزاشتن

...

طلاق

طلاق

طلاق

طلاق

یا به عبارتی عدم امکان سازش

اصلا از این عبارت بالا مشخص می شه

که سنگ بنای زندگی مشترک تو کشور ما کج نهاده شده

سازش مال یه جایی که یه دعوایی باشه بعد طرفین صلح و سازش کنند

وقتی می گن عدم امکان سازش

یعنی درحقیقت زندگی مشترک یه جنگ بالقوه است

که چون به سازش ختم نمی شه پس

باید با یه آتش بس مادام العمر به نام طلاق

خاتمه پیدا کنه

فاتحه

بریم سر جنگ بعدی

خلع ید

خلع ید

خلع ید

خلع ید

بیشتر بدلیل تصرف عدوانی

بیشتر بدلیل عدم تقسیم مناسب ارث و میراث

بیشتر بدلیل عدم مالکیت مطمئن

بدلیل اینکه سیستم ثبت و انتقال املاک در چارچوب مرزای ایران

افتضاح به تمام معناست

در حد محتویاتی که از معده ای که زخم معده داره برمیگرده

همه چی با هم قاطیه

کی به کیه؟

اسمش سند منگوله داره

اما اعتبارش اندازه یه پاکت سیگارم نیست

قبلا فروخته شده

با چی؟

سند عادی...قولنامه

آدم باید سرشو بگیره فرار کنه

کارشناسی رو کارشناسی یه نفره هیئت سه نفره بعد پنج نفره بعد هفت نفره بعد نه نفره

چه خبره

یه آدم درست و درمان نیست که بیاد نقشه های ثبتی و پلاک ثبتی ها رو با زمین مطابقت بده

هر کی یه چی می گه


آقای لاریجانی(۲)

به رییس دستگاه قضا

با احترام

به اطلاع می رسانم وضع دستگاه قضا که تحت رهبری شما اداره می گردد، بیش از انچه انتظار می رفت دارای خلل و کاستی های فراوان است که در جهت احقاق حقوق عامه مردم هرچه سریع تر باید در جهت ترمیم آن اقدامات شایسته صورت گیرد. در غیر این صورت به جرات می توان اذعان داشت که امنیت قضایی افراد در کشور زیر خط فقر به سر می برد.

در همین راستا متذکر می گردم قضات سفارشی و باج گیر و قضاتی که از مقام شامخ قضاوت سوء استفاده می نمایند را شناسایی و از سمت مذکور برکنار نمایید.

آقای لاریجانی

به رییس دستگاه قضا

سلام علیکم

احتراما اینجانب آسیه مدیر وبلاگ وزین نق زن طی مشاهدات و تجربیات شخصی خود در مکانی دادگستری نام، در راستای بهبود اوضاع امنیت قضایی مردم شریف و محترم ایران به اطلاع می رساند:

برای جلوگیری از اطاله دادرسی هرچه سریع تر دستور انحلال شوراهای حل اختلاف را صادر نمایید.که این نه تنها حرف من که نظر بسیاری از صاحب نظران نیز می باشد.

چه کسی از کارکرد این شوراهای به ظاهر حل اختلاف رضایت دارد که آنها همچنان سرپایند بر همگان پوشیده است. صرف نظر از عدم توجیه اقتصادی و قضایی برای وجود چنین سازمان هایی، مردم تماما ناراضی بوده و هر روز هم بر این نارضایتی افزوده می گردد . اگر حفظ حق مردم در رسیدگی عادلانه و سریع برایتان ارزشمند است در صدور این دستور لحظه ای درنگ نفرماییدکه با تعلل در این امر علت تامه‌ی ضایع و تباه شدن تک تک دقایق عمر همه ی افرادی که در راه این شوراها به باد می رود خواهید بود و البته پاسخگو هم باید باشید این دنیا نشد آن دنیا.

صادق هدایت

نمیدانم چطور است بعضی اشخاص به اولین برخورد، جان در یک قالب میشوند،به قول عوام جور و اخت میآیند و یکبار معرفی کافی است برای اینکه یکدیگر را هیچوقت فراموش نکنند در صورتیکه بر عکس بعضی دیگر با وجودیکه مکرر بهم معرفی میشوند و در مراحل زندگی سر راه یکدیگر واقع می گردند، همیشه از هم گریزان هستند، میان آنها هرگز حس همدردی و جوشش پیدا نمیشود و اگر در کوچه هم بهم بر بخورند ، یکدیگر را ندیده می گیرند . دوستی بی جهت ، دشمنی بی جهت !

جلال آل احمد

غرب زدگی جلال را بخوانید...

انقدر با اوضاع دنیای ما عیاق...

که آدم به خشک بودن جوهرش شک می کنه...

حمله!

یعنی دیگه باید زورو که چه عرض کنم...  

بشم سوپرمن عنکبوتی آرسن لوپن...  

حمله کنم به صدا و سیما...  

قلع و قمع کنم...

هر آنچه و هر آنکه با ساز کوک نشده...

می نوازد برای همگان...

اون از مسخره بازار جومونگو رستگاران...

اون از تبلیغ رب گوجه فرنگی برا روز مادر...

حالام جدیدا این تبلیغ مسخره برا ازدواج...

هی هیچی نگفتیم...

شورشو درآوردن...

آقا جمش کنید...

می خوای فرهنگ ازدواجو درست کنی؟

مال این حرفا نیستی..

حالا همه مشکل ازدواج شده توقع خانوما.؟؟؟

آره؟؟؟     

آره؟؟؟

طول لیست توقعات آقایون که والا از دیوار چینم پیشی گرفته...

مثل کبک سرتون کردین زیر برف...


برابری!

می بینم که تعداد مردانی که مجبور میشن زناشونو طلاق بدن چون بهشون خیانت کردن رو به افزایشه!

البته تعدادشون در مقابل تعداد پرونده های طلاقی که حالت عکس داره یعنی بخاطره خیانت مردا در جریانه انگشت شماره...

اما کاچی به از هیچی

حالا دیگه این فقط زنان نیستن که مجبورن تمام وقت نگران خیانت آقایون باشن

مردان هم تو این استرس شریک شدن

به این می گن برابری!

برابری در داشتن یه استرس مشترک

دندان در مقابل دندان

اتفاقا بدم نیست مردا هم یکم طعم خیانتو بچشن

راستی چه مزه ایه؟

می بینید برابری همیشه هم مثبت نیست!

گامی به سوی برابری به قیمت متزلزل شدن بنیاد خانواده!