از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

مستراح

بهش گفتم چه اصراری در کاربرد کلمه مستراح داری؟ 

مثل بقیه خوب بگو دستشویی یا توالت یا سرویس بهداشتی مثلا!  

یا خانه ی فکر مثل بعضی ها! 

یا دست به آب!

گفت آره دیگه بس که نگفتیم مستراح و این الفاظ رو به کار بردیم 

یادمون رفته مستراح کجاست و یعنی چی وباید چه جوری باشه؟! 

این دور زمونه مستراح واقعی کم پیدا میشه! 

یکی از دلایل عصبی بودن آدما هین توالتای تنگ وتاریک! (عجب کشفی کردی؟)

تازه کلی هم  تعریف کرد از یه مستراحی که یه جایی رفته بود توش

یه جای دنج گوشه ی حیاط با کاشی ها و سرامیکای آبی آرامش بخش و فضای مناسب ونور طبیعی!(رو این نور طبیعی خیلی تاکید داشت) 

وای  با چه لذتی توصیفش می کرد انگار قصر فرعونه 

با این حرفاش یاد دکتر...افتادم که یکی از مباحث هر ترمش همین مستراح بود 

 

تاکسی

کار بیرون از خانه و

تاکسی سواریو

هزار آهنگ جورواجور

مطابق با سلیقه ی راننده های مختلفو

ترمزهای ناگهانی و

بوق های ممتد و

فحش های ناموسی و

پول خورد ندارم خانومو

آقا من پول تا نخورده دادم خدمتون

پول پاره به من پس میدینو

هزار جود ادا و اصول دیگه و

یه آقایی هم کنارت بشینه و

ی شلوار تنگم پاش باشه و

موبایلشم تو جیب شلوارش باشه و

شروع کنه به زنگ زدنه و

که آی قر کمرتو و الخ و

دستش بزور باید بره تو جیبش و

اون  ونگ ونگ و خفه کنه و

دستش بیاد تو صورت شما وو

آی که آسیه هم باشید و

سر این چیزا هم حرص بخورید و

دیگه همون اول صبح کوپن اعصابتون مصرف شده و

تا آخر روز باید صبر کنید

تا فردا صبح بشه و

سهمیه اعصاب جدید بگیری

تذکر: آقایون محترم که در حیرت موندین که

چرا همیشه ی کیف دنبال هر زنی هست و

خیلی مشتاقین که ببینید تو اون کیفه چی ممکنه باشه؟

لطفا قبل از سوار شدن به تاکسی پول و موبایلتونو از تو جیبتون دربیارین بگیرید دستتون

بخصوص اگه ی شلوار تنگ جین یا غیر جین پاتون کردین.

و هم چنین فکر نکنید که رو مبل راحتی خونتون بغل دست مادریزرگتون نشستید.

اعتماد

امروز آمپر اعتمادم بدجوری نزول کرد

فرو نشستو به زمین چسبید

اعتماد زیر بنای خیلی چیزاست.

حتی دوست داشتن

حتی گفتن ی سلام محبت آمیز

حتی ی نگاه عاری از هرگونه بدسگالی

نیازمند اعتماد

هرچی اعتماد تحلیل میره

شک و بدبینی پررنگ تر میشه

آدما از هم دورتر میشن

فاصله میگیرن

هیچی این فاصله ها رو نمیتونه پر کنه

هیچ چیز

مثل قطبای آهن ربا

مثبت و منفی همدیگرو جذب میکنند

ولی تنها وقتی که نزدیک هم باشن

وقتی از هم دورن

جاذبه ای هم در کار نیست

قبلن نوشت

داشتن میرفتن سمت دانشکده 

پشت سر یکی هم حرف میزدن 

آنهم با چه سخنان گهرباری 

آقا شما دانشجویی؟ 

دوست نداری مودب باشی؟ 

خوب نباش 

میدونی غیبت کردن حرام 

و انجامش میدی 

خوب بده 

ولی به جون خودت جای اون کلمه ها تو دانشگاه نیستا 

حالا می خوای بگی 

برا خودتو دوستات بگو 

نه اینکه هوار بزنی 

درسته شما آزادی 

اما دیگران هم حریم خصوصی دارن 

که نباید شکسته شه  

البته بار اولم نیست که در طی مسیر 

از سخنان پر فضل وکرامت آقایون 

که از هر دری و از هر چی 

تو هرجایی حرف میزنند 

بهرهمند میشم 

واقعا خیلی از مردا خیلی بی تربیتن

وبلاگ گردی

 اینو تو ی وبلاگ خوندم:

م با فامبلش فرق داره....همه خانواده اش ( حتی زنش ) تقریبا به حالت متعصب مذهبی هستند ( من اعتراضی ندارم ها)

نه اینکه م مذهبی نباشه...نه...اون هم هست...ولی به طرز فکر من خیلی نزدیکتره....م نماز می خونه ولی صورتش رو کامل اصلاح می کنه ...عمداً پیراهن مردانه سفید نمی پوشه....تو مثلث سفر خارجی سوریه – کربلا – مکه جا نمی گیره و نیز مناطق جنگی – قم – مشهد....از موسیقی خوب و آرامش بخش لذت می بره و....و  بالاتر از همه اینها فکر نمی کنه فقط مسلمان ها و اونهم شیعه هستند که رستگارند و نکته ای که من رو مجذوب خودش کرد این بود که بلعکس این مساله رو فکر می کنه ....یعنی همیشه میگه که غربی ها دارن مسلمانی می کنند و برای همین هم هست که بیشتر در رفاه هستند....

البته بنده خدا – جز من – با کسی در این مورد حرف نمی زنه....( یعنی ترجیح می ده که ساکت بمونه و تبعید نشه) خانم های خانواده اش – چه تحصیل کرده ها و چه معمولی – کاملا محجبه اند و آقایان هم همه مسجد برو و ...( که محمد نمیره)

من منظورم این نیست که کدوم خوبه و کدوم بد ...منظورم تفاوت محمد با اقوامشه و نیز اینکه من کلی از این فکرهای داغش خوشم اومد.

 

 

خیلی وقت پیش بود که این حرفا مد بود و نشانه روشنفکری 

نویسنده مطلب انگار خیلی دیر به دورون رسیده

عجب موجودیه

عجب موجود خطرناکیه

حتی نمیشه بهش بی محلی کرد

باید همیشه راضی نگهش داری

با خنده‌های دروغین

با قربون صدقه های ریاکارانه

و چشم گفتنای متزورانه

وگرنه

با چنان صداقتی پشت سرت حرف میزنه

و تمام حرکات و رفتاراتو با سوء نیت تفسیر میکنه

که حتی وقتی داری به خودت تو آینه نگاه میکنی

متوجه میشی که زاویه و درجه نگاهت به خودت تغییر کرده

چه برسه به نگاههای دیگران

که از اولشم کژتابی داشته

عجب آدمیه

عجب آدمیه

برا شناختش باید

ی گروه اکتشاف تشکیل داد

کارتون های کودکی

بچه که بودیم

هرچی کارتون دیدیم

همه نمایشگر بدبختی و فلاکت بودن

مثل همین

حنا کلفتی در مزرعه

کزت بدتر از حنا

همش استرس داشتم که نل گیر نیفته

استرلینگ بدبخت بی پدر و مادر

پرین در به در

مهاجران فقیر

هاج بی مادر

جودی نوانخانه ای

اوه اوه اوه چقدر از دست برونکا حرص می خوردیم

چقدر خدا خدا کردیم که ی کشتی از اون نزدیکا رد شه و خانواده دکتر ارنست نجات پیدا کنند

کلی موهامونو برا پینوکیو سفید کردیم تا آدم شد

وای مخملو بگو

همیشه منتظر حادثه بودیم

تو دور دنیا در هشتاد روز

تو پسر شجاع

تو ایکیو سان

میتی کمان

همش بدجنسی بود و

برق بدجنسی گوشه نگاه یا دندون

اون پسره اسمش چی بود؟

همون که مجبورش می کردن شمشیر قورت بده

سیلاس؟

یا پل کوچولو

بل و سپاستین

زبل خان چلمنگ

گژت دست و پا چلفت

پپرو در پی پدر و...

کدومشون ی روز خوش داشتن؟

همش بدبختیو غصه و فقر و نداریو استرس

مردیم بس که دلسوزوندیمو ترحم خرج کردیم

برا شخصیتای کارتونی

ی ذره به فکر خردسالان بیچاره نبودن

که احیانا کمی هم نیاز به شادی دارن

در

تو فکر بوده

حواسش نبوده

سرش خورده به دیوار

زورش به دیوار نمیرسه

درو محکم میزنه بهم

 

جرات ندارن با دیوار حرف بزنند

به در می گن که دیوار بشنوه

 

آدم در باشه

ولی خر نباشه

قربون صدقه

پسر شانزده ساله خانم ایکس 

زنگیدن به مامان جونش 

که اجازه بگیره بستنی بخوره 

خانوم ایکس هم کلی قربون صدقه پسرش رفت 

قربون اون صدای کلفتت 

قربون اون دو تا تار سبیلت 

 تو این فکر بودم که هیچ وقت علایم بلوغ سبب قربون صدقه رفتن  برا دختر نمیشه 

مامان چی می خواد بگه؟ 

ها؟

زلزله

زلزله آمد 

ما خواب بودیم 

ما یعنی من و خواهرم 

خواهرم صدایم زد 

آسیه 

برخیز تا فرار کنیم 

زلزله دارد می آید 

ولش کن خواهر جان بگیر بخواب  

خواهرم خوابید 

بیدار که شدیم 

من شاکی بودم و او مشتکی عنه 

خواهر جان آن زندگی است که نیاز به شریک دارد 

فرار که شریک نمی خواهد 

خواب ما را پراندی که چه؟ 

که با هم فرار کنیم 

که تنها فرار نکنم 

که تا آخر عمر دچار عذاب وجدان نباشم  

از تنهایی فرار کردن خود

سیب و پرتقال

پدرجان اخبار بس است 

غصه ام میگیرد 

چقدر نگران سیب و پرتقال باشیم 

انگار همه چیزمان در حد بی نهایتی خوب است  

و فقط سیب و پرتقال معضل عمومی مان است 

اصلا حالم بد میشود 

دیگر نه سیب میخورم 

نه پرتقال 

 

 

 

این یادداشت متعلق به اسفندماه سال گذشته است.

تکامل

صرف زاده شدنو

موجود بودن

که باعث تکامل آدمیزاد نمیشه

برای کامل شدن باید تربیت بشیم

قواعد و اصولشو یاد بگیریم

از این جهت

ما آدمای تربیت نشده ای هستیم

روز جهانی آب

انقدر به همه چیز تک بعدی نگاه کردن و نگاه کردیم

که شدیم اینی که الان هستیم

روز جهانی آب

هی می گن

آب را درست مصرف کنید

صرفه جویی کنید

ال کنید

بل کنید

انگار فقط آبی که موقع مسواک زدن هرز میره رو میبینند

اگه آسفالت هر خیابونی درست باشه

پر چاله و چوله نباشه

که تا دو قطره آب از آسمون چیکه میکنه

کف خیابون استخر نشه

کلی در مصرف آب صرفه جویی میشه

آدم کلی با احتیاط گام بر میداره

که پاچه شلوراش گل نشه

این ماشینای عبوری

سرتاپاتو گل آرایی می کنند

هر رزو باید این گلا رو بشوری

(یا گل گلی بری بیرون)

خوب این اسراف دیگه

اگه آسفالت خیابون درست باشه

نهایتا شلوراتو میشوری

(اونم نه همشو

همون پاچه هاشو)

نه تمام لباسای تنتو

و ایضا خودتو

و بعضی ها هم هر روز ماشینشونو

کولیس

 اینا دیگه کی بودن؟

کم مونده بود

کولیس بیارن

قطر سوراخ دماغمم

اندازه بزنن

ببینن مورد پسندشون هست یا نه

همینجوری اگه پیش برن

هیچ جا به پسرشون زن نمیدن

نمیدونم

حالا شاید بعضی جاها بدن

نوروزنامه

با سلام خدمت همه همراهان عزیز 

با اجازه همه  

اعم از کوچکترها و بزرگترها و هم سن و سال ها

تصمیم گرفتم 

تا سال جدید  

دیگه نغ نزنم 

نه اینکه موضوعی برا نغ زدن نباشه 

یا اینکه نغ خون من نم کشیده باشه 

یا اینکه 

صبح تا شب دنبال تدارکات عید باشم  و وقتی برا نغ زدن نباشه

نه 

ولی خواستم این دو هفته ای 

بدون آسیه نغ نغو 

نفس بکشیدو راحت زندگی کنید  

دنیای مجازی بدون آسیه هم خوبه 

حیف در این ایام و در این هوا 

بیاینو نغ بخونید  

امروز وایستاده بودم پشت پنجره  

دیدم درخت آلومون شکوفه هاش باز شدن 

مامان اینا کی باز شدن؟ 

چرا من تازه الان دیدم؟ 

یعنی انقدر غرق دنیای آدم ها  شدم! 

 

در سال جدید 

اگه زنده بودم 

در خدمتتون هستم انشالله  

همگی تان را  به خداوند بزرگ و حکیم میسپارم 

خوب و خرم و شاد  و سلامت 

لحظه ها به کامتان 

در آغوش سعادت 

نوروز پیشاپیش مبارک 

 

علامه طباطبایی

دوش که غم پرده ما می درید

خار غم اندر دل ما می خلید

در بر استاد خرد پیشه ام

طرح نمودم غم و اندیشه ام

پیر خرد پیشه و نورانی ام

برد ز دل رنگ پریشانی ام

گفت: که در زندگی آزاد باش!

هان! گذران است جهان، شاد باش!

رو، به خودت نسبت هستی مده!

دل به چنین مستی و پستی مده!

ز آنچه نداری، ز چه افسرده ای؟

وز غم و اندوه دل آزرده ای؟

گر ببرد ور بدهد دست دوست

ور ببرد ور بنهد ملک اوست

ور بکشی یا بکشی دیو غم

کج نشود دست قضا را قلم

آنچه خدا خواست، همان میشود!

و آنچه دلت خواست، نه آن میشود 

 

 

به نقل از: وبلاگ چاردیواری

اژدهای هفت سر

اوه 

وایستا بینم 

کجا رفتی؟ 

هالیوود؟ 

با ی دنیا صجنه ها و جلوه های ویژه؟ 

یا ژاپن؟ 

بازگشت دایناسورها و اینا 

نه بابا  

بیا  

چرا راه دور 

همین جا 

همین بغل 

تو ایران خودمون  

کرمان؟ 

نه  

نه 

اون جا فقط بقایای استخوانی دایناسور کشف شده 

نه اژدهای هفت سر.

تازه مثل موزه جواهرات و هزارتا چیز دیگه مختص تهرانم نیست 

همه جا هست  

چیه؟ 

نفهمیدی؟ 

معلومه شما استعداد ایرانی ها رو هنوز باور ندارید 

ما که شنگولو منگول داریم 

انرژی هسته ای داریم 

اژدهای هفت سر نداشته باشیم؟!!  

داریم 

دارندگیو برازندگی

دیگه فکر کنم فهمیدین 

آرررررررررررررررررررره 

آفرین 

خود خودشه 

شهرداری 

هر شهرداری  

تو هر شهری 

دقیقا عین ی اژدهای هفت سر عمل میکنه 

بدون نظارت 

آزاد 

رها 

هر کاری که دوست دارن انجام میدن 

خوبه حالا مسلمونن 

اگه نبودن چی میشد؟

آقا سجاد و بیست و سی

حالم خیلی بد شد 

وقتی بیست و سی رو دیدم 

اون آقا جوونه که سجاد صداش میزدن 

چشاش باز بود و رو به دوربین 

ولی واکنشی نشوون نمیداد 

حالم بدتر شد 

قلبم درد گرفت 

وقتی تیتر خبرو تو ذهنم مرور کردم 

عمل زیبایی باز هم حادثه آفرید 

یا یه چیزی تو همین مایه ها 

آخه چه ربطی داشت؟ها؟ 

مشکل از بی هوشی بوده 

عمل زیبایی که اصلا انجام نشده بود 

من اگه تیتر خبرو مینوشتم 

مینوشتم: 

خطای پزشکی برای صدهزارمین مرتبه روی داد ولی کسی آن را ندید 

معلوم نیست چه بلایی سر بیچاره تو اتاق عمل دربسته درآوردن 

که صداشم درنمیارن 

کلا مشکل سجاد مادرزادی بوده 

تقصیر مامانشه دیگه 

همیشه پای یک زن در میان است 

یعنی این

حمله افعان ها(ی قصه تکراری)

افغانها در ایران چه می کنند؟

در بدو امر بطرق غیر قانونی وارد کشور می شوند

شناسنامه جعل می کنند

یا رشوه میدهند شناسنامه برایشان صادر میشود

خودشان از اصل شناسنامه

ودیگری از المثنی آن استفاده میکنند

به سربازی میروند

نه اینکه بخواهند خدمت کنند

برای اثبات اینکه ایرانی هستن

می خورند

می خوابند

مزدوج می شوند 

با آرامش خاطر چندین زن را به عقد خود درآورده

تولید مثل می کنند

پس از مدتی ناپدید میشوند

 نتیجتا کمیته امداد می ماند و شکم گرسنه زنان و فرزندان بی شناسنامه افعانها و

 دادگستری و طلاق غیابی و اداره ثبت احوال.

مرتکب جرم می شوند

جنایت می کنند

مکافات نمی کشند

وقتی مجهول المکان و مجهول الهویه هستند

به هر طریق ممکنه کسب درآمد می کنند

ملک می خرند

پس انداز می کنند

اقتصاد زیرزمین داشتیم

حالا سرمایه های زیرزمینی هم داریم 

 

(تعداد فرزندان افعانی بی شناسنامه در جامعه رو به افزایش است که پس از مدتی مادر ایرانی آنها با ادعای مجهول المکان بودن شوهر اقدام به اخذ شناسنامه به نام خود میکند یا فرزند با ادعای سکونت هجده ساله در ایران خود را دارای تبعیت ایرانی دانسته و تقاضای شناسنامه می کنند و در هیاهوی دادگستری و نظام قضایی فارغ از هرگونه نظارتی ثبت احوال محکوم به صدور شناسنامه می شود.) 

 

 

 ( افغان ها با معرفی خود به خدمت نظام و طی کردن دوره سربازی کارت پایان خدمت وظیفه دریافت داشته و با استناد به آن ادعای ایرانی بودن خود را به کرسی مینشانند. )

 

 

ما که دانشمند هسته ای و دانشمند شبیه سازی داریم خوب است عده ای دانشمند را اجیر کنیم که در بدو امر به شناخت ژنتیک و ژن های افغان ها بپردازد تا در صورت لزوم انها را از طریق ژن شناسایی کنیم چون علی الظاهر و اسناد سجلی طرق بی فایده و غیرکارامد و غلط اندازی هستند که باید برایشان جایگزینی یافت و در قدم دوم باید در اسرع وقت و قبل از اختلاط کامل نسل  ایرانی با نسل  افعانی ژن اصیل ایرانی را فریز کنند تا عنداللزوم مدرکی باشد محکمه پسند که حتما در آینده ای نه چندان دور سخت به آن محتاج خواهیم شد.نشود که روزی جنایات افغان ها را بنگارند به پای ایرانی ها)

در احوالات خودمان

پسر یکی از اقوام نه چندان دور

بیست و نه ساله

با استعداد هرز رفته

به کارمندی بسنده کرده

به عشقش نرسیده

خود را مغروق گیم ساخته

پریشان احوال و دلشکسته

مدام لیلی و مجنون خوانده

انتقام در وجودش زبانه کشیده

زندگی خویش به باد سپرده

هر روز از خود دورتر گشته

هرروز درون گراتر شده

با سر جواب سلام داده

پرخاشگر شده

زندگیش لبریز از تکرار گشته

به لذت تمسخر دیگری بسنده کرده

به انتظار چه نشسته؟

دریغ از تلاشی برای نوزایی

برای خروج از مدار تکرار هر روزه

هویژوری نوشت

 

هوای بهاری

شکوفه های بهاری

و برگای سبز روشن و تازه درختان

زمستان بر باد رفته

بوی کاهوی تازه میاد 

سه کیلو هزار 

بدو بیا که تموم شد 

 

خونه ما تا نوروز  ی قدم فاصله داره، اونم ی لشکر پیاده و سواره مهمون. 

 

 

دانشجویی در مملکت ما

  

اینو تو ی وبلاگ خوندم:

من الان حال و حوصله ی جینگولانه نوشتن دارم فک میکنید چرا؟چون که آخرین نمرم هم اومد و من بله خود تنبل و خوابالوم خود منی که اصلا تو طول ترم دانشگاه نرفتم اگرم میرفتم به کارهایی مث ول کردن گربه تو آموزش مشغول بودم منی که اسم درسام یادم نبود منی که استادا به علت شکلات خوردن و لاک زدن سر کلاس پرتم میکردن بیرون معدلم با شب امتحان خوندنام و 30 ساعت بیدار موندنام 17 و خورده ای شده و احتمالا شاگرد اول یا دوم رشتمون شدم (البته بین ورودی های خودمون).و الان تصمیم دارم که از عالم آدم جایزه بگیرم همین ثانیه به مهندس زنگ زدم خبرشو دادم به مامانیمم که گفتم مامانمم چون میدونست معدلم کلا بالا میشه دیروز از آدیداس برام یه کوله ی جینگولی صورتی خوشگل خرید مومیایی که چون کوچولوئه قول داده واسم 1 دونه فیلم بخره و شما دوستای عزیز  هم میتونید بنا به سلیقه ی خودتون برام جایزه بخرید خدارو شکر همه ی فروشگاهام حراجن بنتون زارا آدیداس و ... همینطور باید بهتون بگم که من باید کلی مایه ی افتخارتون باشم که با همه ی شیطونی هام یه همچین معدلی آوردم.

 

اینم مال ی وبلاگ دیگست: 

یه دختره هم تو کلاسمون هست که انقدره آویزونه استاداس و بچه مثبت بازی و خر خونی در میاره که حال منو بهم میزنه. انگاری تو زندگیش فقط یه چی مهمه اونم ضرب الحماره. تهوع آوره... 

 

 

 

توضیح: این دو تا مطلب دقیقا نقشه هوایی جو حاکم بر اغلب دانشگاهها و صد البته دانشجویان ایرانیه.

 

آش شله قلم کار

من هی باخودم می گم این همه اختلاف سر مالکیت اراضی

آخه چرا؟ برای چی؟

سند اصلاحات ارضی

که زمان پهلوی ها

برا هزاران نفر صادر شده

جالب بدونید که

این سندا

حدود و ثغور

نداره

یعنی چی؟

یعنی فقط ی سند دادن

دست آدمای مختلف

که بله دو هکتار زمین مال شما

مثلا از پلاک اصلی فلان

ولی اینکه این دو هکتار کجاست

معلوم نیست

ی کارو واگذار کردن به خود شاهنشاه

ی گندی زده

که هیچ جوره نمیشه جمعش کرد

(میشه درستش کردا ولی هیچ کی به فکر نیست)

بذر اختلافات مستدامو کاشتن و رفتن

می مردید اونم مثل جاده و راه آهن خودتون انجام می دادین؟

نفعشون تو همین بود

مالکیت متزلزل

که نطفه عدم امنیت اقتصادیه

وقتی امنیت اقتصادی نباشه

مردم یه سره به جون هم افتادن

امکانات و استعدادهای بالقوه شکوفا نمیشه

پس همچنان مجبوریم نفت بفروشیم

بعد انقلابم زمین مصادره کردن

دادن دست ملت

حالیشون نشد

تخم حرام و حرام خواری رو پاشیدن تو جامعه

وقتی مالک راضی نیست

هرچی هم که کشاورز زحمت بکشه

چه فایده؟

 اینام ی زمینو به چند نفر بخشیدن آخه

سازمان کشت اراضی موقت داده به آقای الف

ستاد اجرایی فرمان امام داده به ب

بنیاد مستعفان فروخته به ج

بنیاد شهید تازه بعد چند سال یادش اومده

که از اولش زمیین مصادره ای رو بخشیده بودن به این بنیاد!

حالا الف مرده بیست تا ورثه داره

ب زمینو به چند نفر فروخته

زمین تحت تصرف ج بوده

این وسط د پیداش میشه که سند اصلاحات ارضی داره

(یعنی از اول اشتباه مصادره شده)

ی آش شعله قلم کاریه که نگو و نپرس

حالا قاضی بیچاره این وسط باید چه کار کنه

الله اعلم. 

والبته اینکه چه جوری این همه آدم یهو یادشون اومده 

که ی زمین دارن  

وحالا باید برن سراغش

و اینکه تا حالا کجا بودن 

ی مسئله دیگیه.

استاد

یه استادی داشتیم

یه زمانی

رییس ... دانشگاه بود

کلی هم ادعای حقوق بشرش می شد

هنوزم میشه

همون موقع که رییس بود

در عین حفظ سمت

هزارتا کار دیگه هم انجام میداد(نیست تو مملکت قحط الرجال)

مثلا استاد ما بود و به ما درس میداد

همیشه ی خدا دیر می رسید سر کلاس

همیشه

اونم نیم ساعت تا چهل و پنج دقیقه

هیچ وقت برا دانشجو وقت نداشت

هیچ وقت

بدو می اومد بدو می رفت

هر وقت نگاش می کردی انگار همین الان

که از خستگی و گرسنگی بیفته و غش کنه

از اون دسته آدمایی هم هست که روز قیامت

سرگردونن

آخه انقدر نمره های ما رو دیر میداد

که فکر کنم روز قیامت

همین بلا سر خودشم بیاد

حالا این آدم میاد سر کلاس

ممنوعیت جمع مشاغل درس میده

نفوذ کلام صد درصد!

رطب خورده منع رطب نمی کند!

موزه جواهرات ملی

دانشژو که بودیم 

باچندتا از بچه ها 

می رفتیم جاهای تاریخی رو 

می دیدیم  

از سعد آباد شروع شدو 

به موزه ایران باستان ختم شد 

بیشتر جاها رفتیم 

حتی موزه عبرت ایران!

ساعت یازده  

یه روز برفی

قرار گذاشتیم و سه نفری 

از دانشکده  

راه افتادیم به سمت 

موزه جواهرات ملی 

بلیط گرفتیمو راس ساعت دو 

رفتیم تو 

فوق العاده بود  

خیره کننده و زیبا

 

اینو برا دوستانی نوشتم 

که برا رفتن هنوز 

تردید دارن 

پاشو برو بنده خدا پاشو برو  

حداقل دریای نورو از نزدیک ببین 

ارزش داره 

من ضامن 

چک سفید بدم خدمتون؟

استاد

طبق معمول بچه ها داد زدن  

استاد خسته نباشید 

استادم که واقعا کالری سوزونده بود 

همه رو به خدا سپردو 

طبق معمول نشست سر جاش 

تا هرکی سوال داره سوالاشو بپرسه 

(البته این استاد از نوادر دانشکده ما بودن بقیه اساتید به محض تموم شدن کلاس از کلاس فرار میکردن فرار)  

رفتم جلو گفتم  

استاد جسارت نباشه

ولی من از کلاس ناراضیم 

این چه وضعشه؟ 

استادم متعجب پرسید چرا؟  

لیست ورود و خروج بچه ها رو که تو کلاس نوشته بودم 

گذاشتم جلوش 

و ادامه دادم: 

چرا بعضی ها دیر میان؟ 

بعد وسط کلاس صدبار پا میشن میرن بیرون؟ 

اون در لعنتی تق و تق باید بهم بخوره 

حواس آدم پرت میشه خوب 

هر پنج دقیقه یه آدم از جلوت رد شه 

تازه وقتی هم نشست 

مدام حرف بزنه  

من بعنوان کسی که می خواد درسو گوش بده 

چه حقی دارم؟ 

نباید حقم ضایع شه!  

تو ایران همیشه اون کسی که مرتب و منظم باید چوب آدمای بی نظمو بخوره

خندید و گفت: چشم خانوم. 

از همین امشب یه ترکه میزارم تو آب خیس بخوره 

هفته بعد ادبشون می کنم. خوبه؟  

اسسسسسسسسسسسستتتتتتتتتتتتاااااااددددد  

ولی هفته بعد یه تذکر انضباطی دادن 

تازه گفتنم که بعضی ها شاکی شدن  

 

 

 

تلخیص

اینکه نق و نغ بنویسم 

یا عزرائیلو با ض مریض بنویسم 

دلیل نمیشه که من بیسواد باشم! 

کوته فکری اگه بخوایم سواد و به دیکته خلاصه کنیم  

البته خیلی وقت همه چی رو تو ی چیز خلاصه میبینیم 

زندگی رو به لذت 

شخصیتو به پول 

احترامو به تیپ 

زیبایی رو در آرایش 

دینو به پاکی دل 

نماز و روزه رو به ماه رمضون 

و هزاران تلخیص دیگر 

....

آرایه های ادبی

 صنعت تضاد:

اگر پراید دارید  

یا احتمال میدید که ممکنه سوار پراید بشوید و

اگر جانتان را دوست دارید  

حتما با خودتون یک چاقو داشته باشید 

البته چون نمی دونم مکانیزم اتفاقی که محتمل است واقع شود چه جوریه 

قول نمی دم که چاقوهه حتما موثر باشه  

ولی احتیاط شرط عقل دیگه

ربطش چیه؟

ربطش این که بعضی آدما  

البته خیلی کما خیلی خیلی کم 

(در حد پژوهای منفجر شده)

تو تصادفات 

بر اثر خفگی مردن  

یعنی کمربند ایمنی پراید باعث خفگی شده  

جمله بالا دارای آرایه تضاد می باشد 

مثل جیب های پر از خالی 

 

 ب- صنعت کنایه 

اگه ی روزی دیدین 

ی شیرینی فروشی 

یا ی رستوران 

یا خلاصه ی واحد مربوط به غذا و شکم 

پارچه زده که: 

به جهت تعمیرات تا اطلاع ثانوی بسته می باشد 

بعد باز شدنش دیگه ازش خرید نکنید 

زیرا:  

بسته بودن به جهت تعمیرات 

کنایه است از اینکه 

 اون واحد صنفی 

از نظر بهداشتی تخلفاتی داشته 

که تا رفع اثر از اون مشکلات و تشکیل پرونده در دادسرا و صدور قرار قانونی باید بسته بمونه

اون

بنظر شما اون چی میتونه باشه؟ 

یا کی ممکن باشه؟ 

بگم؟ 

بگم؟ 

بگم؟ 

حالا نگم 

ی چندتا حدس بزنید تا بعدش بگم 

ولی انیشتینم بیارین نمیتونه حدس بزنه چیه

مژده به پزشکان

متن مژده به این قرار است 

که بزودی سازمان پزشکی قانونی کل کشور 

در پی افزایش مراجعات 

مجبور به استخدام پزشک خواهد شد 

به گزارش آسیه از وضع تحولات جامعه ایرانی

بازار بی اعتمادی  

والبته شیوع موارد استثنایی 

انقدر داغ شده

که بزودی بر حجم گواهی های قانونی لازمه برای ازدواج 

افزوده میشه 

از قبیل: 

گواهی پزشکی قانونی مبنی بر اصالت دوشیزه بودن 

گواهی پزشکی قانونی مبنی بر سلامت و توانایی جنسی طرفین 

گواهی پزشکی قانونی مبنی بر سلامت روانی  

و صد البته گواهی پزشکی قانونی برای اثبات نسب

 

 

تذکر

آقایون محترم  

شبا تشریف میبرید 

جاهای بد بد 

مراقب باشید 

پدرزنتون 

یا پدر خودتون 

یا احیانا همسرتون به همراه پسر بچه ۱۲ سالتون  

یا یکی از میان بی شمار آشنا و فامیل 

که همشون حتما با شما دشمنی خاص و عام دارن

تعقیبتون نکنه 

چون بعدش پلیس میاد  

یعنی میزنگن به پلیس که بیاد

ببردتون 

اونوقت اسم ملت حزب الله بد درمیاد 

که فضولن 

کاروکاسبی اون خانومه یا اون خانوما رو هم میزنید بهم

بله برون

شنیده بودم که 

 قبلا رسم بوده 

و هنوزم بعضی جاها رسم 

که دامادو قبل عروسی میبردن حموم 

ولی نشنیده بودم که 

شب بله برون 

داماد و ببرن استخر؟!  

اصلا فکر نکنید که میخواستن احیانا توانایی و مهارت شازده رو  

در شیرجه و شنا تست کننا  

ابدا

اصلنم قصد نداشتن پز استخر خونشونو به فامیل داماد بدنا  

نه 

نوچ 

بحث فنیست دادا (با لهجه اصفهانی بخونید) 

گزینه ها

سرموبزنم به سنگ

خودمو حلق آویز کنم

بپرم تو حوض اسید

فلفل بخورم آتیش بگیرم

برم فلسطین عملیات انتحاری انجام بدم

خودمو پرت کنم جلو ی ماشین

سربزارم به بیابون

برم جنگل گلستان شب بخوابم تا طعمه درندگان بشم

چه کار کنم از دست این همه...

استغفرا...

لعنت خدا برشیطون

از دست این آدمیزاد

سلام

آسیه هنوز زندست

نفس می کشه

راه میره

می خوره

می خوابه

می خنده

هرچند

لبش مزین به ی تبخال بزرگ شده 

که ی خورده اذیتش می کنه 

چشاشم بس که به خط کج و کوله پرونده های مختلف افتاده درد می کنه 

خدارو شکر 

خیلی چپزا دارم که براش بگم خدارو شکر

ولی مثل همیشه نیستم 

اصلا قصد ندارم انرژی منفی بدم 

ولی رفتم تو شوک 

تو حالت خلسه 

انگار زمان منقبض شده 

انگار مردم 

خیلی چیزا دیگه برام اهمیت نداره 

خیلی زودتر از اونی که باید 

حیلی چیزا که نباید 

برا منم عادت شد! 

شدم کوچه بازاری 

شدم تماشاچی 

نه 

دیگه حتی تماشاچی هم نیستم 

رهگذرم 

عبور می کنم 

غرق در خودم 

بی تفاوت 

بی توجه 

بی سروصدا  

درست مثل بقیه

مثل ته رنگ پس زمینه  

گناه

هرچه گشتم

نیافتم

ردپایی از شیطان

در ارتکاب گناهان

همه اش خودم بودم و خودم

در محکمه

قاضی دادگاه خانواده: خسته شدم بس که به درد دل های این زنها گوش سپردم

خانم وکیل: بس که شما مردها بدجنس هستید و آزار و اذیت سر مشق هرروزتان است

قاضی: اشتباه نکنید. زنها از زن بودنشان می نالند!!!

تذکره: این سخن بسی تامل برانگیز است.

فی شرب الخمر

المومنین والمومنات

یتشرف فی المجالس جیگول و ارفع الدرجات

و المیکوفید مسکرات

ویحصل لذت الحرام

رعایت مسایل ایمنیو بکنید

یمتثل

جنب جدار بایستید فی جمیع الحالات

یعنی جوری که فردی نتونه از پشت بهتون نزدیک بشه

اگرچه محتمل است که شما حد خودتونو رعایت کنید

اما الباقی مختارن بکوفن الی المرز خفگی

و اخذ چاقو

اراده هم که لاموجود

بعد عشقشون بکشه با چاقو چیزی رو برش بدن

او چاقو رو در چیزی فرو ببرن

و ممکنه اون جیز کان بدن مبارک شما

اذا یتقرب از روبرو شما میزنی جاده خاکی

اما اگه از پشت سر بیاد

بعد نه تنهازهرماری خوردین

مهمونی هم زهرمارتون شده

بعد بیمارستان ودادگاه و پاسگاه رفتن هم قسمتی از عمر مبارک رو زهرمار می کنه

زهرمار اندر زهرمار میشه 

گوارای وجود

وظیفه

تو جلسه خواستگاری....

همچین می گن پسر ما پاک

 لب به هیچی نمی زنه...حتی سیگار

که انگار حاج آقا بمب هسته ای ساخته

منتشم سر خانواده دخترست

که انگار دختره هرزه ی همه کارست

خوب دختر ما هم پاکه لب به هیچی نمی زنه

یعنی چی؟

همه اون آقا رو تحسین می کنند چون پاکه

ولی دختره بدبخت وظیفش که پاک باشه

هیچ کی هم افتخار نمی کنه

انجام وظیفه کردی دختر جون

انجام وظیفه...وظیفه

برداشت آزاد

پسرخاله

کلاس چهارم ابتدایی

عینکی

تپل و مپل

54 کیلو وزن

از اینکه یک کیلو وزن کم کرده خوشحاله

و قصد داره لاغر شه!

صاف و ساده

بایبلشم کتاب اجتماعی سال سوم(خانواده آقای هاشمی)

کارهای خوب و بدشو نوشته

به شرح زیر

کارهای خوب:

نماز خواندن

سلام کردن به دیگران

درس خواندن

کمک درکارهای خانه

مسجدرفتن

کارهای خیلی خوب کردن

منظم بودن

سروقت مدرسه رفتن

کارهای بد:

در مدرسه بچه ها را اذیت کردن

مسواک نزدن

خانه را تمیز نکردن

با برادرم دعوا کردن

فراموشی

سه برگه از دفتر خاطراتمو جدا کردم

هرشب چند خطشو فقط چند خطشو

میخونم

پارش میکنم

ریز ریز

شده می جوم قورتش میدم

تا فراموشش کنم

همیشه همینجوریه

مینویسم

میخونم

میخونم

میخونم

فکر میکنم

بعد نابودش میکنم

ذره ذره

فراموش میشه

فراموشش میکنم

و تموم میشه

راحت میشم

میراث مشترک

تنها میراث مشترک بشریت

نه صلح

نه آثار باستانی

بلکه کره زمین

با همه متعلقاتش

طبیعت

اقلیم

لایه ازن

یخچالای قطب

که داره تحلیل میره

من سهم الارث خودمو می خوام

حق خودم

نه بیشتر نه کمتر

کسی حق نداره حقمو ازم دریغ کنه

که اول زمستون

دلم لک بزنه برا بارون

گرمم باشه

زمستون می خوام

همین الان که باید زمستون باشه

ولی نیست

حق من زیر پای کی له شده؟

به جرم ممانعت از حق

باید به کجا و از کی شکایت کنم؟

دیوان کیفری بین المللی؟

شایدم باید دادگاه جنایات جنگی تشکیل شه

اینجا خیلی گرمه

گرمم

اون کولرو بگیرون

توجه توجه

ملت شریف ایران

توجه فرمایید

بدینوسیله صراحتا و قاطعانه

اعلام میداریم

بدلایل کاملا عقلانی یا واهی

فقط و فقط چون دوست نداریم

یا دلمون نمی خواد

یا حوصله نداریم

یا هر کی به اون یکی محول می کنه

به تلفنهای بی موقع یا با موقع یا سر موقع شما

ممکن است جواب ندهیم

ایضا

ممکن است در خانه مان را باز نکنیم

در همین راستا شایان ذکر است که

ما طبق هیچ سند نوشته شده یا نانوشته ای

هیچ تعهدی نداده ایم که همواره پاسخگوی شما باشیم

پس لطفا بعدا مواخذه نفرمایید که چرا جواب ندادید

انتظار بی جا و یا به عبارت دیگر توقع بلا وجهی است

که ما از هزار کار داشته و نداشته مان بزنیم

و بیاییم به تلفن شما یا زنگ در حیاط خودمان گوش بسپاریم

خداوند با آن هه شکوه و عظمت و جلال

هر روز ما را سه نوبت فرا می خواند

با کلی وعده و وعید و پاداش

ما هی پشت گوش می اندازیمو

به روی مبارک نمی آوریمو

حی علی الصلاه را

موکول می کنیم به زمان بیکاری

شما که بنده خدایی

تازه آن هم نه از نوع مقربان به درگاه

بنابراین پای از گلیم خود درازتر نفرمایید 

کربلا

هر لحظه

در درونم

کربلایی

به پاست

باطل به لباس حق درآمده

حق پنهان شده در پس پرده های نفسانیت

لذت ها و هوس ها و آلودگی ها

لعنت بر یزید وجودمان 

مؤمن به شیطان و

نفس اماره

گوشت

گوسفند

گوساله

گاو

مرغ

بوقلمون

قرقاول

گوشت

قرمز

سفید

کبابش

یا آبش

یا خورشت

یا ته چین

حالم بهم می خوره

از طعمش

از همون بچگی

همین طور بوده

نمی خورم

نمی خوام

بدم میاد

دوست ندارم

چرخ کردشو می خورم

بره هم قبول دارم

گوشت شکار هم ای بد نیست

اردک اگه لجن نخورده باشه خوشمزست

گرسنم

انقدر که خوابم نمی بره

روز نوشت

بنظرم حیاط فرش شده با برگای پاییزی قشنگه

اما

مامی گفت حیاط جارو لازم داره

ای بابا

تو این سرما

تازه بارونم اومده

برگا خیس شدن

سنگین شدن

چسبیدن به کف حیاط

همین جوری قشنگ تره ها

 ی حیاط پاییزی داشته باشیم بهتره

رو برگا راه میریم

نوچ! 

ی یه ساعتی حیاط جارو زدم

خدا قوت آسیه جان 

 

 ******

میوه چیدنو دوست دارم

لذت خاص خودشو داره

بخصوص خوردنش

بی حدو حصر بخوروبخوروبخور

اونم نشسته

آی چه حالی میده

اما نه از روی چهارپایه

با ترس و لرز

خلاصه ترتیب اینارم دادم 

ی سبد پرتقال و نارنگی

از اون بالا

هرچی پرت کردم تا بیفته تو سبد نشد که نشد

با خودم گفتم مردم ماژیکو پرت می کنند تو سطل زباله

تو نمی تونی ی پرتقال بندازی تو سبد به این بزرگی

انقدر انداختم تا یکیش رفت تو سبد و خیالم راحت شد

باقیشو پس چی کار کردم؟

آخه پرتاب کردن اصولی نیست

میوه آسیب می بینه

باید سبدو با خودم می بردم بالا

و به یه شاخه آویزونش می کردم

اما من نتونستم

حدس بزنید چه کردم؟

حجاب

 زدن

کشتن

کشیدن

به توپ بستن

افاقه نکرد

نتونستن

زورشون نرسید

اما حالا

نه زدن

نه کشتن

خیلی تمیز

بدون خون و خونریزی

خیلی نرم و راحت

دزدیدن

بردن

غارت کردن

حجاب بانوی ایرانیو

زرد رویی نکشد هر که حجابی دارد   غنچه تا گل نشود رنگ نمی گرداند 

حجاب در قرآن: سوره نور/آیه ۳۱.سوره احزاب/آیه ۵۹

عادت

به من می گه چقدر شما حساسی؟

آره؟

نخیر

بنده حساس نیستم

شماها به این چیزا عادت کردین

یعنی ی روز برا من هم عادت میشه؟

انتظار

پیامک زدم

ی سوال دارم وقت دارید زنگ بزنم بپرسم؟

جواب: آره عزیزم هشت تا نه شب منتظرتم

حتما زنگ بزن خوشحال میشم

زنگ زدم

ساعت هشت

هشت و ربع

هشت و نیم

هشت و چهل و پنجج دقیقه و

نه

گوشیش خاموش بود

بمیرم برا انتظارت رفیق

بدجوری منتظرم بودی

نکنه انتظار کشیدن کار دستت داده باشه؟ها؟

اصلا حالت خوبه؟

آخه نیست انتطار کشیدنت کشنده بود

گفتم نکنه هلاک شده باشی

خیلی ناراحت شدم

ولی ی چیزیو فهمیدم

دقیقا همین جوری منتظر مهدی موعود هستیما

پیامک میدیم

بعد گوشیمون خاموش

چای

می دونید من چه شکلی هستم؟

اوه

بله

حق دارید که ندونید

چون منو تا حالا ندیدین

ولی الان بهتون میگم

شکل چای

جدیدا بس که چای دم کردمو

با کلی وسواس صاف کردمو

بعدش یکرنگ کردمو

ریختم تو لیوان

چیدم تو سینیو

دادم دست داداش که ببره

برا مهمونای جورواجورو

رنگاوارنگی که تشریف میارن منزل ما

شکل چایی شدم

از این یکی هم ناراضیم

چای چیه دیگه؟

اونم با این همه تبصره و تذکره و تشریفات

خوب دم بکشه

تازه دم باشه

خوشرنگ باشه

آروم بریزی که روش کف نکنه

تازه بعضی ها فکر میکنند اومدن قهوه خونه

خوب یه لیوان بسه دیگه

بس نیست؟