خانه داری
ی جنگ فرسایشی
که نه آتش بسی در کار
نه پایانی داره
نه تعطیلی
نه هیچ افتخاری
نه هیچ شان اجتماعی
نه هیچ درآمد مستقیم یا غیر مستقیم
نه پس انداز
نه بیمه
نه بازنشستگی
نه حتی هیچ قدرت تصمیم گیری
هیچی
یک عمر تلاش کن
آخرش هیچی نداشته باش
هیچی
چقدر فجیع
چقدر ظالمانه
کدوم خلی حاضر میشه بره سر همچین کاری؟
با عقل سلیم جور درنمیاد آخه
آدم بره خونه دار خونه مردم بشه
ی پولی میزارن کف دستش
تازه بعد شوهرت میمیره
بچه هات از خونه پدریشون میندازنت بیرون
گند بزنن به این قانون
اصلا می خوام فحش بدم
آقایون نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی
حقوق میلیونی که از بیت المال میگرید
ی تلسکوپ لیزری بخرید
شاید تونستید زن را در جامعه اسلامی رصد کنید
اصلا زنو نمی بینن
ی ماده واحده بنویسید:
بگید بعد از مرگ هر یک از همسران، در صورتی که همسر متوفی(یعنی کسی که همسرش مرده) مالک ملک مورد سکونتی نباشد، منافع ملک مورد سکونت زوجین تا پایان عمر به وی تعلق خواهد داشت بدون حق فروش یا واگذاری منافع مگر با اجازه ورثه.(البته مشخص که متوفی باید خودش مالک باشه مثلا اگه مستاجر باشن که نمیشه در این صورت هم باید پول رهن خونه به همسر متوفی برسه)
چه کار داره ؟
ها؟
آدم بعضی وقتا تو ی موقعیتایی قرار می گیره
که بعدش
ی واکنشی از خودش نشون میده
که بعدش
خودش تعجب می کنه و
مجبور میشه وایسه جلو آینه و
زل بزنه به خودش و
بپرسه از خودش
که آی خانوم خوشگله اون کی بود که اون حرکتو کرد؟
بعد درحالیکه دوتا انگشت اشارتونو تو همدیگه گره کردین و
ی نارنگی پوست شده مثل انگشتر کردین تو انگشت کوچیکه دست راستتون و
مردد هستید که رو کدوم پاتون یا روی هردوتا پاتون ثابت وایسین
یا
همچنان وول وول بزنید
با ی نگاه جاسوس مآبانه و
یه نیش خند متعجب
می گید: آره؟من بودم؟!
منی که تا حالا بروز نکرده بود
یعنی فرصت پیدا نشده بود که کشف شه
که یهو شکوفا شد و
بدجوری هم به بار نشست.
جدی جدی هرکی خودشو چقدر میشناسه؟
نمرده
شدم نکیر و منکر خودم
سیبی به دو نصف
ی مرده کفن پیچ
در محبس گور
در آغوش خاک
در سایه سنگ لحد
در فشار قبری بی امان
در تاریکی مطلق ناتوانی
بی جان
جسمی متلاشی
که این همه سال چه غلطی کردی؟
روز قیامت میشه و همه در محضر عدل الهی حاضر
دور تا دور جایگاه اشیا ساعت مانندی نصب بوده
حکایت این ساعت ها رو جویا میشن
جواب میشنون که اینها دروغ شمارن
اونی که ثابت وایستاده مال کسی که اصلا دروع نگفته
اونی که بیست دقیقه کارکرده مال فلانیه
عاقبت یکی می پرسه پس مال من کدومه
میگن دروغ شمار شما رو فرستادیم جهنم جای پنکه ازش استفاده کنند
ارث
میراث
مورث
ورثه
وصیت
مال
ملک
اموال
سهم الارث
ادعا
زیاده خواهی
حرص
طمع
دعوا
گارد
جبهه
دادگاه
تقسیم ترکه
تازه بعدش
خلع ید
تخلیه
فروش مال غیر
انفجار خانواده
صله رحم
منقطع
برا همیشه
خون
جنازه
خرابی
دود
تانک
تفنگ
سربازا
هلی کوپترا
همه جا بودن
مستاصل
در حال گریز
گرفتنم
چه استیصالی
ی ناتوانی تمام عیار
ی حس تنهایی
عمیق
رنج آور
کشنده
هنوزم رها نشدم
از اون استیصال
از اون بیچارگی مهاجم
وحشت فراگیر همه جانبه
خوابگاهو
شوک احساسی
درعین تنفر دلتنگ شدن
در عین نخواستن دوست داشتن
درعین باهم بودن تنها بودن
ی جاسوس دو جانبه
ی زندگی دوگانه
نصفت خونه
نصفت خوابگاه
یهو می بینی
طرز حرف زدنتم
یادت رفته
عوض شده
تکیه کلامات
راه رفتنت
فکر کردنت
همه در پرتو
همسالان
در مرداب تضاد و یادواره ها
فوج فوج بلای خانمان سوز اتلاف وقت
میهمان است میهمان
دقیقه ها یخی و بی بازگشت
تیک تاک تیک تاک
جایی برای تاسف نیست، وقتی؟ فرصتی؟
محال، محال
فرصتها لغزیده و به دریا گریخته
ناپدید ناپدید
طعمه ی اقبال من و ماهی شانس
روزگار،روزگار
امروز مثل دی،دی بدتر از روزهای دگر
تکرار،تکرار
منتظر حادثه ای است روحم
انتظار،انتظار
حادثه ای به وسعتو گنجایش انتظار
اتفاق اتفاق
مسلمانی های ریارنگ شده
کینه های به بار نشسته
محبت های مدفون شده
لبخندهای نمادین دل
حسدهای عریان شده
صداقت رنگ باخته
فداکاری های معوض
خوشی های آفت زده
اعتمادهای بی اعتبار شده
خیانت های پی در پی
آبروهای بر باد رفته
غیرت های کفن شده
بی تفاوتی های شکوفا شده
فرهنگ های فراموش شده
غذاهای بی خاصیت
شکمبارگیهای بی نهایت
گرسنگی های سر به فلک
خشک کامی های چندین ساعته
آدم های شیطان زده
اخلاق های بی هویت
ارزش های بی مزنه
هوس های غلو شده
قرار های باطل شده
خانواده های متلاشی شده
حاجیان مکه ندیده
دوشیزگان مطلقه
کدبانوهای افسرده
قاضیان یه طرفه
شعرهای بی قافیه
دانشجویان دو دره
پژوهش های ترجمه زده
ادعاهای بی پشتوانه
اعتماد به نفس های کاذب
پوشینه های مارکدارپرهزینه
درمقابل تنگدستی وصف نشده
معضلات سمبل شده
بحران های دیده نشده
فریادهای پنهان شده
هیجان های در سینه حبس شده
....
به کجا چنین شتابان؟
این عشق چیست و عجب نیرویی دارد
هرچه بیشترعاشق می شوی
بیشتر خود را میشناسی
در عین اینکه پروبال می گیری، رشد می یابی بیشتربه حقارت خود آگاه
و چه نشاط و شوری می آفریند این محبت و دوست داشتن
چنانکه دوست ترداری آنرا به همه عرضه کنی و
چنان تاسفی که چه دیر بدنبال عشق رفتم یا
چه دیر عشق به سراغم آمد
چیست؟
حقیقتا چه می تواند باشد جز نیرویی ناشناخته
عشق در کجای وجودم مسکن دارد؟
قلبم؟
ذهنم؟
دلم؟
نه
سرتاسر وجودم عشق است و
با آن می سوزد
ذوب می شود
دود می شود و
می رود هوا
خوابگاه و
دردسرهای خوابگاهی
اختلافات سلیقه ای و فرهنگی
توهین ها
کج فهمی ها
کم کاری ها
بی مسئولیتی
محدودیت ها
مراعات ها
رختشویی
ظرف شویی
پخت و پز
کلید توی کفش
حمام های آب سرد
مستراح های عمومی
نجس و نجس کاری
آقایون چشم پاک تاسیسات مدام در طبقات
خانوما مراقب حجاب خود باشید!
دیوارهای بد رنگ
پرده های بی قواره
موکت های کثیف
تغذیه نامناسب
بیماریو تنهایی
خرید روزانه
این همه بار
پولام تموم شد
مامان لطفا پول
وای باز مهتابی سوخت
آبا چرا قطع؟
خانوم کارت خوابگاه
صدای ماشین های عبوری
ناسزاهای ناموسی رهگذران شبانه
شوفاژهای همیشه سرد
کولرو خاموش کنید منجمد شدم
کمدم جا نداره
گربه های نترس
موش های زرنگ
دوری خانواده
دلم هوای خونه کرده
ترمینال
جاده
راننده
بلیط
اتوبوس
قطار
ندرتا هواپیما
آدمهای مختلف
تصادف،برف،طوفان
گردنه،ترس،اضطراب
دلهره
تاخیر
وقت،عمر،سرمایه
چشم های منتظر
آغوش گرم مادر
چایی دم کرده
نان داغ صبحانه
آب همیشه گرم
دست های پدر
رسیدم
خونه
آرامش
خوابگاه و
ده ها سلامو
لبخند و
احوال پرسی روزانه
فقط کافیه پاتو از اتاق بزاری بیرون
اصلا نه تو همون اتاقم که باشی
هستن دوستانی که بیان و سلام کنندو
ازت تخم مرغ قرض بگیرن
یا نون
یا کبریت
بخصوص که اتاق مجاور آشپزخونه هم که باشی
و
همیشه هم نون داشته باشید
یا بیان بگن دنبال ی پایه میگردن
حالا برا هر کاری
بین شما و دنیای خارج فقط
ی در فاصله است
که با چندتا تق باز میشه
بدون اینکه بدونید کیه میگید بفرمایید
حتی اگه آقای تاسیساتی باشه!
خودتیو تختت و کمدت
انگار آدم رو ی کرجی زندگی می کنه
مثل هاکل برفین
در مضیقه بودن همیشگی فضا
بنجامین
همون بن لاست
مظهر چیه؟
از همه استفاده ابزاری می کنه
برا رسیدن به اهداف منفعت طلبانش
همه میدونن نمیشه به این آدم اعتماد کرد
ولی بن میدونه چه جوری همه رو وادار کنه
که علی رغم بی اعتمادی به اون
اوجور که اون میخواد عمل کنند
خیلی استراتژیک
خیلی خیلی زیرکانه
کی تو دنیا این جوریه؟
بن نماد کیه؟
امروز اولین ساگرد افتتاح وبلاگم بود
یکسال گذشت و نغ زدم
هرچی فکر کردم یه چیز خاص و ویژه داشته باشم برا امروز
هیچی پیدا نشد!
دوست داشتم ی کادوی ویژه داشته باشم
برا همه کسایی که اومدنو خوندنو بویژه نظر دادن
ولی نشد
متاسفم
ماجرای تنظیم خانواده
دقیقا مثل اون دوساعت مشاوره میمونه
که تا نرید بهتون مجوز ثبت رسمی ازدواجو نمیدن
باید انیشتینو از گور دربیاریم
تا برامون توضیح بده
که قراره با این دو ساعت چه درختی جوانه بزنه
یا چه گلی شکوفا بشه
نفت میفروشیم
پولشو حقوق میکنیم
که چند تا جانشین داشته باشیم برا ساق دوشانی
که مجانی این کارو برعهده میگیرن؟
آقاجان نمی خواد مسائل و امور زنا شویی رو یاد بدین
همسر داری رو آموزش بدین
اونم نه ،حداقل همسرگزینی رو یاد بدین
این همه طلاق
آخه برا چی؟
پس این وزارت آموزش و پروش به چه درد میخوره؟
اصلا کارایی آموش و پرورش ما چقدر؟
حاصل داشتن دیپلم چیه؟
توانایی ها و مهارت های ی دیپلمه با غیر دیپلمه چه فرقی داره؟
خواندن و نوشتن و جمع و ضرب ساده رو که همون سوم ابتدایی یاد گرفتیم
چیز دیگه بهش اضافه شده؟
تنظیم خانواده
یه درس ی واحدی
که قراره خیلی از مشکلات و معضلات زندگی مشترک
با همین ی واحد درسی حل شه
اولین مشکلشم همینه
این که ی واحد درسیه
هر چی هم که ورچسب درس بخوره بهش
فاتحش خوندست
درکش سخت میشه
از اهمیت خارج میشه
اصلا باید دو درش کنی
تا به لیست افتخارات یه افتخار دیگه هم اضافه بشه
نمره خوب گرفتن تو این درس یه جورایی
براتون خوب نیست
یه دستاویز برا اینکه بشید مضحکه
وای بیست برا تنظیم!
نه اصلا راه نداره
قبح اخلاقیش بالاست
البته تو جامعه دانشگاهی.
بخصوص وقتی که برخلاف باقی درسا
نمرات همین یکی درس با نامو نام خانوادگی اعلا م بشه
نه با شماره دانشجویی!
بر فرضم که همه مشکلات با همین ی واحد حل بشه
پس اونا که نمیان دانشگاه چی؟
نکنه قراره
همسر گزینیو ازدواجو همسرداری موفق هم
اختصاصی باشه
مثل همه چیز که تو مملکت اختصاصی برا یه عده خاص؟
یعنی فقط اونا که به افتخار شکستن سد سکندر(کنکور)نائل اومدن
به این اطلاعات خاص و محرمانه نیاز دارن؟
استرداد جهیزیه
لیستشم بود
این که چیا بوده
جمعا سیصدو ده هزار تومان
رفتم تو فکر
هنوزم درنیومدم
ف ب ا ل ق ه ی ط ت ص ا
خوابگاه و
جمع دوستانو
چای داغو
میزگردهای شیرین شبانش
بحثایی که نمیفهمی چه جور شروع میشن و عاقبت به کجا میرسن
بیاب پرتقال فروش هر میزگردی
این که: سر حرف از کجا باز شد؟
و یه قهقه ی شیرین دوستانه
آی که چقدر میچسبه این خنده ها
قاه قاه هاه هاه
هرجور که دوست داری میتونی بخندی
حتی به رفیق بغل دستیت
بدون اینکه بهش بربخوره
اونم برات قه قه میفرسته
بخصوص اگه برق هم رفته باشه
شب امتحانم باشه
رفیقتم شب امتحانی باشه
همه میرن تو تختاشون مثلا لالا
ولی هنوز این حرف که کش میاد
هرکی از در میاد تو
یه گزارش خلاصه از اهم امور و اقدامات و حوادث و مشاهدات ارائه میده
بعد شرح ماوقع موکول میشه به
پای فلاکس چای
البته موکولی در موضوعات هیجانی صادق نیست
تو خوابگاه همیشه یه گوش شنوا میشه پیدا کرد
یکی که باهاش بری قدم بزنی، بستنی بخوری و حرف بزنی
چی بخوریم؟
سودوکوی هر روزست
که مقدمش
چی داریم؟
کی بپزه
برا ما هیچ وقت مطرح نبود
چون دو تا آشپز که بیشتر نداشتیم
اونم نوبنی بود
من و مهندس
یکی از یکی هنرمند تر
زار و نزار شده
لاغر و پژمرده
اشک از مشکش روان همیشه
چت آخه؟
هیچی
خوب بگو؟
هیچی
خوب لابد دوست نداره به ما بگه
نگو
آخرش یهو منفجر شد
چت خوب؟
لعنت خدا بر شیطون
که اگه نبود
کی رو باید لعنت می کردیم
یکی بهش گفته بابات بانک بعدازظهر
مستند و مستدل
بچمم افسردگی گرفته
مال حروم یه طرف
عاقبتش اون طرف
کل خرج زندگیشم باباش میده
خوب دختر
چی کار کنه؟
میگفت میبینی تموم گوشتو پوستو استخونم آمیخته شده
با حــــــــــــــــــــــرام
دارم تو کوره جهنمی حرام خواری ذوب میشم
گفتم خدا این چیزا رو لحاظ میکنه
نگران نباش
با گریه هم کار درست نمیشه
تازه فک کردی مال بقیه صددرصد حلال!
آره خوب چرت و پرت گفتم
ولی حرف دیگه ای نداشتم
چی می گفتم؟
اقدام به خودکشی کرده بود
نمردا
چون هم زود رسوندنش بیمارستان
هم زیاد نخورده بود
دلم نمیاد بگم نجاتش دادن
چون خودش فکر نمی کرد نجات پیدا کرده
فقط زار میزد
خودکشی گرچه گناه ولی جرم نیست
اما قبح اخلاقی و اجتماعی اون خیلی سنگین
ولی من حتی نمی تونم در مورد خوب یا بد بودن عملش قضاوت کنم
یه خورده از من بزرگتر بود
داد زد اونجوری نگام نکن
تو که نمی دونی حروم زاده بودنو تحمل نگاههای سنگین دیگران یعنی چی
انصاف نیست لذتش مال اونا بوده و داغ ننگش برا من
هر کدوم رفتن پی زندگی خودشونو
من موندمو یه دنیا فکر و خیال
خودمم حالم از خودم بهم می خوره...
نطفه حرام بودن برا به لجن کشیدن تمام شخصیتت کافیه...
حرام زاده بودن برا جهنمی شدن اونقدر کافی هست که لازم نباشه هیچ گناه دیگه ای کنی
به تنهایی دلیل کافی هست برا بد بودن...
وهزار حرف دیگه که از زندگی سیرت میکنه
این مال چند وقت پیشه
الان رفته یه شهر بزرگ جایی که هیچ کی نشناسدش
ولی می گه: هنوزم وقتی تو آینه نگاه می کنم سنگینی نگاه خودم اذیتم می کنه
این چه زندگیه مشترکی هست
که اکثر خانوم ها فکر می کنند:
با شوهرانشان می سازند،به قیمت نادیده گرفتن خودشان!!!
باید بسازی وگرنه نمیشه زندگی کرد
سوختنوساختن
بسوزو بساز
البته با توجه به خیل عظیم طلاق های امروزی
این قانون رو به زوال است
هر چی زودتر بهتر
یعنی اگه در طی قرن ها زنان ایرانی سازش کار نبودن
الان نسل ایرانی ور افتاده بود!
بس که هر مرد ایرانی یک ناصرالدین خان قاجاری بوده(شاید هنوزم هست) برا خودش
شایدم رضاخان میر پنج
نمیدونم چی کار کنم
تو هر شعبه ای که میرم
غیبت که همه سر سفرش نشستن
سخن چینی هم که فرزند خلف غیبت
از فرمایشات رییس بگیر
تا ماشینی که قراره شوهر خانم فلانی بخره
که چه جوری میخاد بخره؟مگه دو تا کارمند بیشتر هستن و الخ
من که اصلا قاطی کارمندا نمیشم
ولی به هرحال اونجام دیگه میشنوم
مامامی می گه برو بیرون
نمیشه که مادرجان
اینا مدام مشغولن
من بیچاره باید به آتیش اینا بسوزم؟
لبیک اللهم لبیک
لبیک لا شریک لک لبیک...
آره حج یه فرصت طلایی و یه آرزوی بزرگ
هزارتا چیز دیگه هم هست که نمیفهمیم
ولی
اگه پیش بینی وزارت بهداشت تحقق یابد
مملکت ویروس زده ی ماتم زده را چه شود؟
دفع خطر احتمالی عقلا واجب است
حالا آقایون این قاعده فقهی عقلی رو نادیده گرفتن و
ملتو دارن میفرستن به قربانگاه
جایی برا گفتن حرفی نمی مونه
دیگه حج واجب و لابدا تعطیل بردار نیست
البته شایدم خسارت سازمان حج و زیارتو در درجه اول اولویت قرار دادن
یه وقتایی یه کاری که میشه یا نمیشه
میگم از وضعیت خبر ندارن
ولی خودتون که دیگه حتما رفتید حج
دیدید اونجا چه وضعیتی
بابا حداقل از فرصت استفاده میکردین
به این بهانه هم که شده
بدون تنش سیاسی
یه سال زائر ایرانی نمی رفت عربستان
تا بفهمن یه من ماست چقدر کره داره
دستی دستی این فرصت طلاییو دادین باد برد
حالا حجاج محترمو حتما واکسینه کردین دیگه آره؟
حداقل حجاج و پس از بازگشت قرنطینه کنید
چون همشون مریض یا ناقل خواهند بود
اون سالا که ویروس آنفولانزا نبود
همه مریض بودن
چه برسه به امسال
اونجا هوا انقدر آلوده هست که میشه میکروبایو ویروسا رو قاطی جمعیت دید
تو هوا پشتک و بارو میزنند برا خودشون
فکر نکردین مریض آنفولانزایی نمی تونه اعمال انجام بده
پس بره اونجا چی کار کنه؟
مریض شه
هیچ کی هم نباشه بهش برسه
حسرت بدل بمونه
فیششم بسوزه برا ابد
بعد هرکی مریض شه میشه حکایت آش نخورده و دهن سوخته ها
نمیدونم والا
خدا خودش بخیر بگذرونه
خوب خدا هست
وگرنه باید دست به دامان کی می شدیم
یه چیز دیگه اگه واکسینه شدید و خیالتون آسوده است
احتمالا بعد حج دیگه آنفلونزای نوع a نباشه ها
یه مدل جهش یافتش که ...
هشت هشت هشتاد و هشت هم تموم شد
همونجور که
هفت هفت هفتادو هفت تموم شد و
چشم بهم زدن
ده سالم اومد روش
یادش بخیر ف ف و مو قشنگ و مهمونای برنامه و آش
ما هم جلوی تلویزیون دراز به دراز
نه نه نود و نه هم میاد
ما که مثل لاستی ها تو جزیره زندگی نمی کنیم
یا ماشین زمان هم که نداریم
تا بتونیم تو زمان جابه جا بشیم
باید بسازیم دیگه
اشرف مخلوقاته و توانایی هاش
باکی نیست
پشت دست داغ کردن یعنی چی؟
تا حالا دو نفرو دیدم که پشت دستشونو داغ کردن
وووی دلم ریش ریش شد
خودشونو مارکدار کردن
می دونید که یعنی چی کار کردن دیگه
جفتشون یه زمانی عاشق بودن
یعنی اون کارو کرده بودن که دیگه سراغ عشقشون نرن؟
تو صدسال تنهایی هم دختره هست
که دستشو کلا میزاره تو شومینه
انگار یه جورایی خواستن
خودشونو تنبیه کنند
برا خاطر یه کاری که کردن
قبلا
که دیگه هرگز تکرار نکنند
بعدا
میگم حالا حتما لازم بود که دستشونو بسوزونند
بدون سوختن کار راه نمی افتاد؟
ها؟
نیومدم نغ بزنم
آخه شب تولد که آدم نغ نمیزنه
حالا هرچی که گرفته باشه و
آمپر نغ خونش بالا باشه
اینوگفتم برا آدمایی که
نمی دونن آدم میتونه با کنترل نغ خونش
از زهر شدن لحظات شیرین زندگیش پیشگیری کنه
این توانایی رو نادیده نگیرید
نزارید هرز بره
ازش استفاده کنید
تمام و کمال
خواب+گاه=خوابگاه
فکر نکن که یعی جای خواب
نه اشتباه نکن
اونجا حتی نمی تونی خوب بخوابی
همیشه یه چیزی هست که آرامشتو بهم بزنه
همیشه
خوابگاه یعنی
جایی که تازه می فهمی گفتگوی فرهنگ ها
چه عبارت بی معنایی می تونه باشه
تازه می فهمی فرهنگ یعنی چی
چه مملکت ازنظر فرهنگی متنوعی داریم
مدیریت این مملکت خیلی سخته
تو دفتر دادگاه نشسته بودیم
که یهو موبالش زنگ زد
یکی یه دونه پسرش
مریض شده بود
مامانشو می خواست
به دو رفت که مرخصی بگیره بره خونه
رییس موافقت نکرد
آخه جناب رییس
حالیت نمیشه این خانوم
قبل از اینکه کارمند شما باشه
یه مادر!
منتها برا مادر بودنش کسی بهش پول نمی ده
درست نزاشتید بره ولی حواسش به امورات دفترم نبود
من که دوست ندارم هم مادر باشم
هم برم سرکار
نه اون بچه، بچه میشه
نه اون حقوق حلال
نیست اینجا رطوبت هوا خیلی بالاست
ظاهرا نغ خون منم نم کشیده
به هرحال آدم آب به آب میشه دیگه
تا بیام با تغییرات احداث شده در جاده زندگیم آشنا شم
کمی طول میکشه
فقط یه خورده
یه کوچولو
تازه فهمیدم
نه تنها تغییر کار ساده ای نیست
خوگرفتن به تغییر هم دردسرساز
قابل توجه بعضی ها
منظورم اوباما بودا
یه سلام گرم
به گرمی جمع خانواده
تقدیم به همه دوستان
پس از وداع از یاران
راهی خونه شدم
الان خونم
آره خونه
مامان
بابا
داداشی
آبجی گلی
من
خانواده
با قلبی مالامال از دلتنگی
از خدمت جمیع خواهران و دوستان خوابگاهی
مرخص میشوم
چون دفاع کرده و به مبارکی انشالا فارغ التحصیل محسوب شویم
الطاف بی دریغتان را فراموشی نشاید
و همدردی های بی پایانتان راسپاسگزارم
قدردان محبت های بی امانتان هستم
به یادتان خواهم بود که راه گریزی از خاطره خوش دوستان نیست
مرا از دعای خیرتان محروم ننمایید که محتاجم بنده سخت به آن
روزگاری چند درکنار هم
سپری شد ایام
به کاممان
غرق در شادی و گریه
در کنار هم
خوش بودیموشکرگزار
به درگاه حق
آزرده اگر شدید ز رفتار من
عذر خواهم و طالب بخشایشم
خدایی کنید و حلال کنید مرا
عاقبت به خیری شما
آرزوی ماست
میشه نارضایتی درونی رو نادیده گرفت و بروزش نداد؟
نمیشه.
اصلا نمیشه.
من که نمیتونم
من اگه ناراضی باشم
از قیافم میباره که ناراضی ام
دروغ گفتنم فایده نداره
اصلا چشام یه جور دیگه میشه
نمیتونم خودمو راضی جلوه بدم
حس خوش رضایتمندی کجا
حس بغرنج نارضایتی کجا
خیلی از هم فاصله دارن
شکاف بینشونم انقدر زیاد هست
که با هیچ چیزی پر نشه
آدما چرا جوگیر می شن آخه
رفقا یه پاور فرستاده بودن
در مورد مضرات موبایل
منم داشتم همین طور می خوندم
که دیدم ای دل غافل
گوشیم که ور دلم
از همون جا(پشت میز) چنان پرتش کردم رو تخت
که خورد به دیوارو رفت زیر تخت
(از قدیم گفتن
دفع خطر احتمالی عقلا واجب است
حوب منم خواستم به حکم عقل عمل کنم )
دلم سوخت براش
حتما دردش اومده بود
آخه ضربه شدید بود
رفتم درش بیارم
گردنم گرفت
حالا با این گردن یه ور چه کنم؟
جوگیر
همه کارامون همین جوریه
موقتی و هویجوری
فقط و فقط برا اینکه یه کاری کرده باشیم
همین
جالا اصلا اون کاره خوب هست؟موثر؟
وضعیتو بدتر می کنه یا بهتر؟
همیشگی یا موقت؟
بنیادی یا سطحی؟
اصلا من برا حل مشکل صالح هستم یا نه؟
بی خیال. فقط بگیم ما یه حرکتی انجام دادیم
بسه
حالا زدیم چششم کور کردیم
به جهنم
آی آی
خانم دکتر
آش با جاش؟
بی مروت
چای می خواستی
یه لیوان بریز ببر بخور
فلاکسو کجا بردی؟
آه
از خواب بیدار شدیم
به امید چای
ولی خبری نبود
فلاکس چای سرقت شده بود
خانم دکتر دزدی جرم
گناه داره
پسش بیار
تا نیومدم اونجا
خالی نه ها
پرباید باشه
چای می خواااااااااااممممممم
مامممممممممممممماننننننننن
دخترتو کشتن
متوقع و مغرور و خودستای
یه نگاهی دوروبرتون کنید
زیادم لازم نیست دور برید
همین نزدیکی ها بسه
پیداش کردین؟
خوب نگاش کن؟
دیدیش؟
آها
شناختیش
یکم شبیه آدمیزاد نیست؟
کافه پیانو
خوندمش
از یکی از رفقا امانت گرفتم
نخریدمش
حیف پول
آره موجش مال سالای قبل بود
ولی خوب الان رسید به من
زیاد جالب نبود
نه اونقدر که بخواد موج ایجاد کنه
بعضی عبارتاش خوب بود
اما نه اونقدر که به اخلاقیات جامعه ی با اخلاق ما چیزی اضافه کنه
ظاهرا از اولشم قرار نبوده همچین اتفاقی بیفته
اصلا قرار نبوده اتفاقی بیفته
یا شما چیزی باد بگیری
فقط بیان برخی چیزای روزمره
به همین بی مزگی
به همون فحشای زیر جلدی کتاب
و بعضی چیزای دیگه
که نمی خوام بگم
کی برداشت امروزو کرد روز ملی دختران؟
چه بی معنی
من هیچ قشنگی ای توش نمی بینم
من ناراضی ام
اصلا یعنی چی؟
مگه روز پسر داریم؟
یاد پینوکیو می افتم
وقتی تو شهر بازی بود و
گوشاش دراز شده بود
نمی خواد روز خدا رو حروم اسم گذاری اینجوری کنید
به عمل حرف برآید به نام گذاری نیست
استاد سر کلاس
خطابه فرمودن که
شما دخترا چرا شوهر نمی کنید؟
نکنه قصد دارید سر سفره عقد
عاقد بگه:
دوشیزه محترمه مکرمه یائسه!
باقیشو دیگه نتونست بگه
چون به همراه آقایون کلاس
از خنده ضعف رفته بودن
به چیش خندیدن من نمیدونم
کجای این حرف بی معنی خنده داره؟
آخه حاج آقا شما دکترا داری
مثلا استادی
حداقل پرستیژ آکادمیکتو حفظ کن
اون همه رو خط اتوی شلوارتون وسواس دارید
یه خورده رو سخنان گهربارتونم دقت بفرمایید
این حرفا هیچ ربطی به درس شما نداره ها!
از مری به مرتی
از مری به مرتی
مرتی به گوشم
جواب بده
بی چشمو رو
حیا کن
پاشو بیا
تا ننداختنت بیرون
در دیزی بازه حیای گربه کجا رفته
شخصیت داشته باش مرتی
آخه تو که اینجوری نبودی
بیا همه منتظرتن
مرتی بیا تا قبل رفتن ببینمت
دلمون تنگشده بابا
درینگ درینگ
جواب نداد
درینگ درینگ
جواب نداد
بار سوم برداشتو گفت
انتن نمی ده صدا نمیاد درس دارم
قطع کرد و دیگه جواب نداد
گفتم کی بود؟ سهیل
نچ
ابراهیم؟
نچ
کاوه؟
نج
پویا؟
نچ
شهروز؟
نچ
پس کی؟
این یکی اسمش محمد!
حق نداری روی خوش به کسی نشون بدی
اگه قرار بعدش بی محلی باشه و سر کاری
تازه اینا همشون تریپ خواستگارین!
حق نداری دلبری کنیو بعدش جا بزنی
یه مدت باهاشون بچرخیو بعدش
لی لی لی لی حوضک!
می گه آخه شرایطی که من می خوام ندارن
پس چرا باهاشون اینجور رفتار می کنی؟
فقط برا سرگرمی!
اکتشف یکتشف اکتشاف
آی که امروز یکی از فرضیاتم اثبات شد
نه اینکهه قبلا اثبات نشده بودا
نه
امروز استحکام یافتو
دیگه مطمئن شدم صدر در صد
درست فهمیده بودم
خوشا به حالت ای روستایی
چه شادو خرم چه با صفایی
در شهر ما هست همه چیز
جالا کنارشم دود و ماشین هست
می گن یک کلام ختم کلام
شما هم اگه واقعا فکر می کنید که تصمیم نهاییو رو گرفتید
لطفا با قاطعیت یه اعلام عمومی کنید
که دیگه کسی بر طبل مخالفت نکوبه
این که نمی شه
از یه طرف دست به کار می شید که تصمیمو اجرا کنید
از طرف دیگه به مخالفان می گید باشه فکر می کنم!!!
مگه آدما بازیچه ی شمان؟
حالا خدا عنایت کرده
یه موقعیت به شما داده
دلیل نمی شه فکر کنی شدی برا من باراک اوباما
که جم بخوری همه ی دنیا ببیننتتون
همین می شه که میشید یه آدم سست عنصر
که هیچ استقلالی نداره
هیچ کی هم نمی تونه بهتون اعتماد کنه
تعجبم با این بی ارادگی چه جور به اینجا رسیدی!
نمی دونم شایدم یه مترسک تبلیغاتی باشی
مدیر اصلی یکی دیگست!!!
یه آویرا نصب کرده رو لپ تاپش
خودشم وایستاده
جنب دستگاه
با هر یه صوتی که آنتی ویروس میزنه
یه قر میده
بابا با انصاف
خوبه بچه نداری
وگرنه ویروسا همون روزای اول کشته بودنش
سر درد گرفتیم هممون
یه دوساعتی برا خودش صدا تولید میکرد
دیگه داشتم میرفتم اون لبی رو از پنجره پرت کنم بیرون
که بالاخره تموم شد...
خوبه آدم یکم در نگهداری از وسایلش دقت داشته باشه
تو لابی دانشکده نشسته بودم
طبق معمول کشیک میدادم
تا استاد ارجمند تشریف بیاورند
خودمم خجالت میکشم دیگه برم تو لابی بشینم
سیبی به دو نصف شدم جوونای علاف سر چهارراه
فقط یه تسبیح بگبرم دستم بچرخونم تکمیل میشه
اون روز بس که نگاه کرده بودم به در و آدمای جورواجور دیدم
اسی اومدو رفت من ندیدمش
تا یکی از رفقا ندا داد
آییییی کجایی
پرنده از قفس پرید
منم دیگه آبرو برام نمونده تو این دانشکده
بس که دنبال این استاد دویدم
اونم با کلی بار و بنه(همشم دنیوی)
حالا اصل قضیه اینکه
دختر خانوم با کلی نازو عشوه
اون لبای غنچه ی ماتیک زدشو
باز کردو گفت: وای من که چندشم شد
چی شد؟چرا؟
آره چند روز پیش نوزاد یکی از اقوامو بغلم کردم
ووووی چه حس بدی
یه موجود کوچولو تو بغلت ووول بزنه
وای نمیری تو دختر چقدر لوسی آخه
دنت انکر یور نیچر
با اون کفشای تق تقی
پاشنه سوزنی صورتیت
فکر میکرد باهاش راحته
پس
هر چی حرف داشتو نداشت
هرچی تو دلش بودو نبود
براش گفت
خودزنی کرد در حقیقت
آدم باید تا یه حدی برا دیگران افشا شه
نه اینکه بیای دل و ذهن خودتو سفره کنی روی میز سلف سرویس
هر کی هر چی خواست برداره
حالا که بندو به آب داده
نشسته زار زار گریه میکنه
به قول استادX ای بدبخت ای بیچاره
چایی بعد ناهار و جمع دوستان
گفتیم حالا یه کلیپی هم ببینیم
کلیپ زایمان فیل
یا تولد یه فیل دیگه
شاید دیده باشینش
اون آخر فیلم که میرسه آقاهه میاد میگه
فست...ن اسکریمینگ...ن بازر...وری وری سیمپل
آره جون خودت
براشما که تماشاچی بودی وری وری سیمپل
والا برا ما که وری وری سیمپل نبود
کلی ما آه و ناله سر دادیم
تا بی بی دنیا اومد
جا داره میس آتیش پاره یه چی برا این آقاهه بنویسه
که دیگه نگه وری وری سیمپل
اونم با اون همه خونسردی
چقدر هی گفتیم ترخدا نفس بکش
چقدر همه قربون صدقه ی اون بچه فیل میرفتن
چه با نمک گام بر میداره
انگار داره رژه میره
کوجولووووووووووووووو
خوبه ما هم به شما بگیم چرا تا حالا عاشق نشدی ؟
میدونی این حرف مثل اینکه به یه یتیم بگی برو باباتو بیار
شما حق نداری این حرفو به من بزنی
نه اینکه چون منم
چون یه زنم
نمیدونستی زنان حق ندارن عاشق شن
برا حقی هم که ندارن نباید توبیخ شن
زلیخا رو دیدی چه عزیز بود چه ذلیل شد
زلیخا تو قرآن فقط یکیه فقط یکی
یعنی همون یکی به اندازه کافی بسه
برا اینکه خیلی چیزا رو بفهمی
از هر جهت
به ایات مربوط به زلیخا که میرسم
گریم میگیره
به خودم میگم
ببین چه بلایی سرش اومد...
دلتو سفت بچسب که مثل زلیخا بیچاره نشی ...
انقدر مستاصل...
یعنی لازم بود انقدر سختی بکشه تا به خدا برسه؟
جزای آدمی که به زور بخواد صاحب حقی باشه که اصالتا نداردش میشه این
میشه زلیخا...
کیفم رو دوشم. در حد خفه شدن پر.کیف که نیست بگید خورجین
دو تا رساله دکتری که از استاد امانت گرفتم هر کدوم ۴۰۰ صفحه(خیلی سنگینن)
به دست چپم دیگه کیفم جایی برا اینا نداشت
یه نیم کیلو شیرینی که استاد برا بچه های کوی فرستاده
تو همون دستم
پالتو چون سرما خوردمو شب موقع برگشتن هوا سرد میشه
ولی نپوشیدمش که! گرفته بودمش دستم تا کسی اون شیرینیها رو نبینه
شب شهادت زشته خوب
تازه تبم داشتم همین جوریش گرمم بود
یه کاسه شله زرد
اونم تو ظرف یه بار مصرف که باید با اقدامات ایمنی خاص حمل شه
اونم چه شله زردی کمی داغ و مثل آش شل یه تپه دارچینم روش
تو دست راستم
چادرمم باید جمع کنم
الان حس میکنم دستام کش اومده و یه وجب درازتر شده
با خودم میگم حریص جون اون کاسه شله زردو برنمیداشتی
(خوب گرسنم بود )ولی چون اون دستمم پر بود نشد اونجا بخورم
مجبور شدم با خودم بیارمش کوی
اونم به چه سختی
برا توشه ی آخرتتم همین جوری هستی؟انقدر حریص؟