از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

موتور سیکلت

تردد موتورسیکلت ممنوع!

اگه این قانون تصویب شه

کلی تو هزینه های جامعه صرفه جویی می شه

خداییش یه آماری بگیرید

ببینید سالانه موتورسیکلت سواری چند نفرو راهیه بیمارستان می کنه؟

چند نفرو راهیه قبرستون

کلی هم سد معبر برا جمع کردن جنازه ها و زخمی ها

آلودگی صوتیش یه طرف

نا امن کردن خیابونا و پیاده روها طرف دیگه

و کلی آثار مخرب دیگه که خودتون مستحضرید

اصلا ارزش این همه بگیرو ببند رو نداره ها

جمعش کنید بره باباجان

مزار

رفتیم سر مزار

سری زدیم به خفتگان در گور

به شتافتگان به سرای باقی

به اسیران خاک

به ارواح بی جسم

به اجساد بی روح

به مالکان قدیم

به پدران گذشته

به مادران دیروز

به فرزندان ناکام

به مشاهیر روزگار

چه ساده و ساکت

خفته اند همگان

ما هم روزی خواهیم خفت

ساکت و بی دغدغه

جهنم

گفت: خدایا...

من که آخرش میرم تو جهنم...

از خیر برزخو تتمه ی عمر هم گذشتیم...

همین الان بردارو منو ببر...

بزار تو همون جهنم خودت...

بخدا از این جهنمی که آدما برام درست کردن خیلی بهتر... 

گفتم: چقدر ناشکری...

یه چیزایی

می گم بهش باز چت؟پکری؟باز ضد حال زدن بهتون؟

می گه: یه عالمه حرف براش زدم...

در میاد جواب میده: شکمت سیره...وگرنه نمی شینی به این چیزا فکر کنی...

آخه خوب آره دیگه...

شکمم سیره که به این چیزام فکر میکنم...

خود خدا هم از گرسنه ها انتظاری نداره...

ماها که نیازهای اولیه جسمیمون برآورده شده...

نباید درجا بزنیم...

خوب بعدش یه چیزای دیگه هست...نیست؟بد می گم؟

گفتم: از پایان نامت چه خبر؟

بدبختی

فقط کافیه یه روز بری تو دادگاه ...

اونوقته که مستقیم باید بری تیمارستان خودتو معرفی کنی...

سرم در حال ترکیدن...

یه روزی بالاخره صدای ترکیدنشو می شنوید...

خودمم خسته شدم دیگه...انگار هیچی دیگه نیست که بهش فکر کنم...

جز بدبختی اینو اون...

هر کسی یه جوری درگیره...

چه مشکلاتی هم ....اکثرا  ساخته دست انسان...

انسان جان یکم استراحت کن...

خسته نشدی از این همه ساخت و ساز؟

کمیسیون

من نمی دونم چه اجباریه

که برا هر حادثه هواپیمایی که اتفاق می افته

یه کمیسیون پژوهش تشکیل بشه

اول وآخرش که تقصیر خلبانان خدابیامرز...

دیگه این همه هزینه تلف تشکیل کمیسیون بشه که چی؟

ولی آقایان به ظاهر مسول بدانید

 همین که خلبانان را مسئول سقوط تشخیص می دهید

به معنی بی گناهی و عدم مسولیت شماهانیستا

مظلومک بازی در نیارید

اگه ایراد از خلبانان است

خوب چارتا خلبان با سواد بیارین

پنج تا دوره آموزشی بزارین...

خلبان باسواد ندارین؟

بگید مردم یه فکری به حال خودشون کنند...

بهتر از اینکه وسط آسمون غافلگیر شن...

اعتیاد

جناب آقای معتاد ...

کرک می کشید نوش جان...

چرا میای خواستگاری دختر مردم؟

می خوای تو این چاهی که با دست خودت کندی

تنها نمونی؟

آره؟

هیچی ندارم بهت بگم...

چون اگه آدم بودی...

معتاد نمی شدی...

اشتباه

دادگستری دربست...

آقای راننده جواب داد: تازه افتتاح شده؟

گفت: نه من هر روز دارم میرم...

راننده: پس هر روز اشتباه میرید...

انعکاس

انگار آتشی بود که روش آب ریختم... 

دودش که رفت تو چش خودم... هیچی...

خاکسترشم گند زد رو صفحه ی زندگیم...

ترد میل

نمی دونم... 

هر چقدرم که هر روز تلاش کنیو بدوی... 

باز آخرش آدم ارضا نمی شه... 

اون حس مفید بودن بهش دست نمی ده...  

انگار داری رو ترد میل می دویی...

چرا؟ 

بهانه بنی اسراییلی

آقاهه می بینه خانومش از هر جهت بهش سر...می خواد عیب دربیاره رو به خانوم کرده و می گن: شما یک نواخت می رقصید... 

مگه زن گرفتید که براتون برقصن؟ 

می گه: رقصیدن هم جزو هنر هایی است که یک خانوم خوب(و لابد پدیده) باید بلد باشن... 

هنر؟؟؟ 

اگه رقصیدن هنر...بهتر بدونید که هنر یه امر ذاتیه...هر کسی استعداد هنرمند شدنو نداره...هر کس در حد توان خودش... نه همه سیبی به دو نصف جنیفر لوپز

اگه هنر نباشه و اکتسابی باشه...بفرمایید تراولا رو از جیب مبارک دربیارید تا خانونمتون برن کلاس رقص...بلکم از یکنواختی در بیان...آقا... تازه خیلی بلدی بفرما آموزش بده...

می فرماین: در منزل پدری چه می کردند پس...؟؟؟ 

گفتم:اطلاعیه بدید...تا پدر و مادرا بفهمن که آموزش رقص غیر یکنواختو جزو اصول تربیتی شون اضافه کنند...البته الان دیگه نوع حرفه ایش اضافه شده... آیندگان نگران نباشند... 

از م تا ک

من نمی دونم چرا بعضی ها اصرار دارن که از تکنولوژی استفاده نفرمایند... 

یه ساعت ما را علاف فرمودن... 

هزارتا اتاق رفتم...تا برگه گواهی پیدا نشدو... 

در عرض چند ثانیه کوتاه یکی دیگه پرینت گرفتن... 

تموم نشدا... 

تازه خانم منشی رییس که از خود رییس. رییس تر... 

فرمودن:گواهی پیش من بوده...ولی بهتون نمی دم... 

بدجنس... 

حالا علتو ببینید: 

 تو تقاضایی که داده بودم یه م ناقابلو اشتباها ک تایپ کرده بودم... 

آخه عقل کل اون غلط گیرو برا چی اختراع کردن... 

هیچی دیگه دو قورت و نیمشونم باقی بود که دانشجو که حواس نداره... 

فقط ادعا داره... 

برو بینم بابا! 

همین کارا رو می کنید که جوونای مردم میرن معتاد می شن! 

فکر کرده کجا داره کار می کنه؟ 

سازمان ملل؟؟؟ 

والا سازمان مللم که بری از این خبرا نیست... 

خوب حالا یه منشیه سادست... 

رییس جمهور می شدچی می شد؟!

ضرب المثل ها(۲)

حیا رفت که غیرت مرد...

متانت

خانوم محترم ...آره باشمام...

مگه شما مسئول سرگرم کردن آقایون هستی...

که این جوری میای سربه سرشون میزاری و هرهرو کرکرتون به راهه...

نگاه کن تو آینه به خودت...

شدی چی؟ ملیجک دربار آقایون...

برو یکم خجالت بکش...

یه خورده ای هم متین باشی بد نیست..

تقاضا

یه کوچولو بعضی وقتا مراعات دیگران رو کنید بد نیستا...

همچین اتفاق خاصی نمی افته...

انصاف

آی آقا...با شمام...

دستاتو کردی تو جیبت...سینه کفتری...

کنار خانومت رژه میری...

که چی؟

فکر کردی خیلی مردی...

اون بچه رو از بغل خانومت بگیر...ببینم...

بی انصاف...

سرود مرگ(۵)

رفته بودیم مراسم ختم

من که نمی رفتم

کشان کشان ما را هم بردند

آخه جلو فامیل زشته 

خودتون که می دونید

تو مراسم مکررا برا شادی روح میت فاتحه و صلوات می فرستادن

مکررا شنیده می شد برا شادی روح مرحوم(فامیلی مرحومو می گفتن)

با شنیدن این حرف مو به تنم سیخ می شد  

اونم مکررا

آخه نام خانوادگی میت با نام خانوادگی بنده یکی بود

با خودم می گفتم یه روزی هم برا من فاتحه می فرستنا

که یهو یاد سنگ قبر عمه بابام افتادم

آخه اسم و فامیلش دقیقا شبیه اسم و فامیل خواهرم

یعنی الان یه سنگ قبر با اسم و فامیل خواهرم تو قبرستون کار گذاشته شده

که یه روزی دو تا می شه

به همین سادگی

به همین خوشمزگی

پودر کیک آماده مرگ

می شه بسه!

وای که برم بپرم تو حوض اسید.....

آخه همه جام داره میسوزه...

بزار یه دفعه بسوزمو خلاص...

شاید اسممو تو گینس ثبت کنند ...

ما که سوختیم رفت...

حداقل این سوختن یه نفعی به حال بازماندگان داشته باشه...

آخه آدم انقدر پست و حقیر باشه...

بیاد پشت سر دیگران فلسفه ببافه و دسیسه بچینه...

به شما چه که کی داره چه جوری زندگی می کنه...

به شما چه که کی داره پولاشو چه جوری خرج می کنه...

به شما چه که یکی انگشتشو کرده تو دماغش...

دوست نداری نگاه نکن...

تو اگه راست می گیو جدی جدی حالت بهم می خوره...روتو کن اونور...

کتکت که نزدن نگاه کنی...

خیلی چیزا اصلا به شماها ارتباطی نداره ها...

انقدر در امور دیگران مداخله نکنید...

انقدر هرزه چنه نباشید...

بسه دیگه...

بسه...

دو روز برا خودتون زندگی کنید....

ازدواج(۶)

آقاهه رفته بود خواستگاری...

از دختر خانوم خوششون نیومد...

گفتن چشه؟

گفت سبیل داره!!!

من که رفتم دندونپزشکی فکمو جا بندازه...

این یکی رو که شنیدم از تعجب دهنم اونقدر باز موند که آخرش دررفت...

عقل کل...خوشت نیومده....

مثل بقیه حضرات بگو پدیده می خواستم...

ملوسک می خوام...چرا حرف بیخود میزنی...

 حاج آقا شما تحصیل کرده ای مثلا!!!

مامان می گه: ملاکای ازدواج عوض شده...

خودتو نکش...

آخه مامان...ترقیات عالم رو به بالاست....ما از بالا به پایین می ترقیم....

خستگی

من خسته شدم دیگه...حالم بهم می خوره پامو از خونه بزارم بیرون...

تو خیابون که راه میری...باید چار چشمی به پایی که یه وقت به اقایی نخوری...آخه برا آقایون که مهم نیست به شما بخورن...

در برخی مواقع هم باید جا خالی بدی چون بعضی ها ظاهرا نیروی جاذبه و صد البته علاقه شدید دارن که به جنس مخالف برخورد داشته باشند...نمی دونم شاید آهن ربایی... چیزی... تو تنشونه که اینجوری هستن...

تو تاکسی که نمی شه اصلا نشست...آخرش درومدم به آقاهه گفتم: بفرمایید تو بغل من بشینید...اون جوری سختتونه...چندین بارم که نرسیده به مقصد پیاده شدم...به آدم اشعه ماوراء بنفش خورشید اصابت کنه سرطان بگیره بمیره بهتر از این که بشینه و یکی روش مرض بریزه و صداشم در نیاد...اه

بعضی هام که ماشالا نمی دونم خشکی چشم نمی گیرن....اونجوری زل میزنن به آدم...

بعضی هام که چایی نخورده پسر خاله شدن ...ادب داشته باش آقا...داری با یه خانوم حرف میزنی... نه با برو بچ رفقا...

این بعضی ها رو که دیگه واقعا شهرداری باید بیاد جزء زباله های شهری جمعشون کنه ببره....آخه انقدر علافن که راه می افتن دنبال آدم!!! بعد هر از چند گاهی میان خودشون بهت می زننو.... ی پوسخند نگم چی میزننو باز از سر....

بعضی هام که انگار خدا بهشون زبون داده که هی حرف بار خانوما کنند...من نمی دونم تا دیروز به سرو وضع و قیافه آدم کار داشتن....حالا...آخه بچه پررو با طرز راه رفتن من چی کار داری؟؟...اصلا دوست دارم تو خیابون پشتک بزنم....به شما چه ارتباطی می تونه داشته باشه؟ها؟مگه رو سر شما راه میرم یا خیابون ارث بابات؟...خودتون که هر غلطی بخواین تو خیابون می کنید...از....تا....

اینم شد وضع...

آدم آرامش روانی نداشته باشه...همش استرس که الان یه چیزی میشه و باید از خودت دفاع کنی...مدام باید گارد بگیری...

مامان می گه اینا همه از سر بیکاریه...اگه یه کاری داشته باشن که نمی یان مردم آزاری...نه مامان جان اینا زن آزارن با مرم آزارا تفاوت عمده دارن...

اینا فقط یه کوچولو از تجاوز به حریم خانوماست که هر روز اتفاق می افته...گشت ارشاد گذاشتنم فایده نداره که...فرهنگ جامعه باید درست شه...خیلی وقتا خانوما هیچی نمی گن...چون اغلب آدما می گن دختره خودش خراب... آخه درخت از خودش کرم میزاره...ولی باور کنید تاریخ مصرف این ضرب المثل تموم شده...الان جامعه به هر مردی مجوز داده که هر بلایی که خواست سر هر زنی در بیاره... نه جدا باید برم یه سگ محافظ برا خودم دست و پا کنم...ولی آخه سگم در بعضی موارد کاربرد نداره...

اصلاح الگوی مصرف عمر

بهش می گم...روزاتو چه جوری می گذرونی...

می گه میرم تو خیابون لایی می کشم...ترانه گوش می دم..می خورم...می خوابم...با دوستام بیرون می رم..تیپ می زنم...ابرو بر می دارم...زنجیر می ندازم...همش تو بازارم که تیپم به روز باشه...

عجب عمر با خیر و برکتی داری ...حاج آقا...به پا چشت نزنن

بهش می گم بابات تا کی باید خرجتو بده...

می گه تا 27 سالگی...الان باید خوش بگذرونم...بعدش می رم سر کار...

آخه اگه الان این کارا رو نکنم...عقده ای میشم...فردا نمی زارم بچمم این کارا رو کنه!!؟

آخه بیچاره...با این شخصیت همه جور کاملت...کی میاد زنت بشه...که تازه بچه هم داشته باشی!

آب

بهش می گم: هیچیت که شبیه دخترا نبود...

چارتا لاخه مو داشتی...

باز دیوونگیت گل کرد و رفتی اونا رم زدی...

می گه:آخه دلت میاد...

این همه آدم هستن که آب ندارن بخورن...

یه عده هم آب آلوده می خورن...

اونوقت من بیام این همه آبو صرف شستن مو کنم....

تو یکی روت می شه فردا تو روی این آدما نگاه کنی....

 شهید درد بشریت شدیها...

یکم به خودت برس... بشر!!!

دعا

می گفت استادم گفته: از وقتی رفتم خارج دعا کردن یادم رفته! 

گفتم چطور مگه؟ 

گفت: دیدی ما قصد انجام هر کاری را که بنماییم... 

قبل از هر چیز باید دست به دعا بشیم... 

که خدایا کمک کن فلانی باهامون راه بیاد...یا خدایا فلان کارمند رودتر از مرخصی برگرده...یاهواپیما نیفته... یا هزارتا چیز دیگه...

نیست هیچی قاعده قانون نداره... 

همش دست به دعاییم که این جوری نشه...اونجوری بشه...  

اما خارج که اینجوری نیست...

گفتم: آها...بله... از اون جهت...

هشدار

نه اینجوری نمی شه... 

باید پاشیم بریم سازمان ملل... زیراب این همراه اولو بزنیم... 

شورشو دیگه درآوردن... 

این چه وضشه...  

همین اقدامات را می کنید... 

فردا می زارنش پای نقض حقوق بشر... 

لشکر کشی می کنند به مملکت... 

درسته آخه... 

گوشتو می زارین در دسترس گربه!

ازدواج ۵

این یکی رو داشته باشید چه امری فرمودن آقا... 

بروید جایی خواستگاری که حق ولایی رو قبول داشته باشه؟ 

جان! 

چی؟ 

ما هی با خودمون فکر می کنیم...سیاست و به ازدواج چه؟ 

هی نمی فهمیم... 

گفتیم لابدا از باب تفاهم و هم کفو بودنو این جور چیزا این جوری امر فرمودن...  

فکر کن... 

منظور ایشون این بوده :

حق ولایت مرد بر خانمش!  

نه ولایت فقیه(آنچه که ما می پنداشتیم)

داشته باشید... 

مگه می خوای برده بگیری حاج آقا!

حریم

من آدم خوبی نیستم...  

فقط کافیه فکر کنم...یا حس کنم... 

که یکی به حریمم تجاوز کرده... 

اونوقت که داد میزنم... 

به خیلی چیزها هم فکر نمی کنم... 

اینکه کجام؟ 

اینکه دارم با کی حرف میزنم؟ 

اینکه عاقبتش چی می شه؟ 

و اینکه های دیگه... 

این دیگه...  

حریم آدما حرمت داره...

به حریم کسی تجاوز نکنید...  

چون اگه اون یه نفر من باشم... 

یه مقداری بد می شه...

ازدواج(۴)

بالاخره آقا تصمیم گرفتن دست از سر دنیای تجرد بردارن... 

همه فامیل آستین بالا زده و یا علی گویان بدنبال یه  خانم خوب برا شازده پسر... 

البته قبلش حضرت سلطان فرموده بودن... 

یه پدیده می خوان... !!!

داشته باشید... 

یه پدیده... 

گفتم: همتون سر کارید...تشریف ببرن ایالات متحده با ملکه زیبایی مزدوج شون دیگه... 

وگرنه پدیده از کجا بیاریم...برا حاج آقا

خواستن

نشسته وسط اتاق هوار میزنه ای خدا... 

بش می گم باباجان درست حضرت موسی گفتن: هیچ اداب و ترتیبی مجو...هر چه می خواهد دل تنگت بگو... 

اما اون برا اون چوپان بی سواد ساده بود... 

شما خدای ناکرده فرد بالغ...عاقل...تحصیل کرده مملکت اسلامی هستید... 

این چه وضع درخواست کردن... 

پاشو یه دو رکعتی نماز حاجت بخون...یه چهار تا صلوات بفرست...ذکر بگو... 

این همه آداب و ترتیب برا استجابت دعا تو مفاتیح هست...  

می گه یعنی پیش خدا اونقدر اعتبار ندارم....؟؟؟ 

گفتم ببخشید در روز چند ساعت برا خدا وقت می زارین؟؟؟ 

بهم می گه:تو همه جیزو سخت می گیری... 

باشه...

روزه

جمعه به اتفاق برو بچ روزه گرفتیم... 

خلاصه ماه رجبم داره تموم میشه... 

گفتیم یه کاری کرده باشیم... 

فردا حسرت بر دل نمانیم...  

از ساعت سه و نیم بعد از ظهر در تکاپو بودیم برا افطار... 

یه ربع قبل اذانم که نشسته بودیم سر سفره... 

یکی در زدو اومد تو... 

کلی خندید...  

گفتم البته ما در درگاه خداوند احساس شرمساری می کنیم... 

که این چنین برده ی جسمیم و از روح غافل... 

شما نمی خواد بخندی...دندونات می ریزه... 

گفت: فلانی جان من...یه بارم شده بشین سر سجاده به انتظار اذان برا نماز ببین چی می شه... 

شکمووووووووووووووو.... 

انداختمش بیرون...

ازدواج(۳)

آقاهه رفته بود خواستگاری... 

با دختر خانوم حرف زدن... 

بازم حرف زدن... 

تا به توافق رسیدن... 

آقاهه گفت: شما ۷۰٪ از ویژگی های همسر مورد علاقه منو دارید... 

خانومه گفت: اون ۳۰٪ باقیش چیه؟ 

آقاهه با وقاهت تمام جواب می ده: شما اون ملوسکی که من می خواستم نیستی!!! 

آخه من چی بگم؟... 

 چاقالو...خودت چی هستی مگه...آینه بدم خدمتتون... بی شرم...

دوست(۲)

می گم چت؟ 

می گه فلانی آدم نیست! 

گفتم: چرا؟ تا دیروز که هلاکش بودی... 

از اون بهتر هیچ آدمی نبود... 

براش می مردی... 

عاشقش بودی... 

هی منت می زاشتی که من با فلانی دوستم... 

شما رو می خوام چی کار... 

حالا یهو چی شده که دوست فرشته صفتتون... 

از مرحله آدمیت هم تنزل پیدا کردن به ...نمی دونم چی؟؟؟ 

می گه:آخه محبت منو نمی فهمه... 

بلد نیست بهم محبت کنه...  

نمی فهمه که من فقط اونو دارم...

گفتم: پاشو جمع کن بینیم... 

محبت! ...

همین که باهات حرف میزنه کلاتو بنداز هوا... 

می  گه: همتون مثل همید... 

باید حتما برم خودکشی کنم...  

تا حالیش بشه...

ولی اون حالیش نمی شه... 

مثل سنگ... 

تهی از محبت... 

عاری از وفا... 

به سنگ این همه التماس کرده بودم... 

تا حالا سبز شده بود... 

اما اون جی.... 

گفتم: بسه...وارد مقوله غیبت نشو دیگه... 

می گه: نخیرم...وقتی به آدم ظلم  بشه هر چی بگی  غیبت نیست...

ضرب المثل ها(۱)

طرف ادعای حقوق بشرش می شد...زورش می اومد شیر آبو محکم ببنده...تاچیکه نکنه...

بنی بشر(۲)

اولش که اومده بود ...

فقط دو تا ناسزا بلد بود: 

بی ادب 

برات خیلی متاسفم...  

تازه اگه بشه اینارم ناسزا نامید...

جدیدا خیلی پررویی رو هم یاد گرفته... 

آخه بشر اینقدر پاستوریزه ...

ازدواج(۲)

اگه خانوما  از درآمد آقایون بپرسن... 

داد آقایون میره هوا...  

که خانوما پر توقعن...

اما وقتی آقایون همش از قیافه خانوم می پرسن... 

صدای هیچ کی در نمیاد... 

چقدر شما آقایون کم توقعید... 

آخه بیچاره... 

هیچی بابا... 

  

ازدواج(۱)

دوست دارم در مورد ازدواج هم بنویسم... 

عجب مقوله ای است برای خودش... 

اگر درست تصمیم نگیری... 

گند زدی به زندگیت تا آخر عمر... 

هیچ راه برگشتی هم نداری... 

بخصوص اگه زن باشی... 

دیگه کارت تمومه... 

جامعه با فرهنگ ایرانی... 

خوردت می کنه... 

 لهت می کنه...

 قورتت می ده... 

خوب خانومای عزیز... 

غذای ما آمادست... 

کوبیده با گوشت آدمیزاد... 

با اسانس احساس سرکوب شده و... 

دسر بدبختی...

سپاس

باز هم شکایات و شکوایه ها به مدیران خوب بلاگ اسکای مثل همیشه بی پاسخ نماند و اینبار با نصب کد تصویری (مثال: 7416) در بخش نظرات جلوی هرگونه پخش و گسترش SPAM های تبلیغاتی را گرفتند. من از همین جا، از زحمات و کوشش های مدیران محترم و مجرب BlogSky نهایت قدردانی و تشکر را دارم و امیدوارم که این تعامل میان کاربران و مدیران تا همیشه ادامه داشته باشد.(برگرفته از وبلاگ پاورقی های من)

چشم پزشکی(۲)

دوباره در چشم پزشکی...

یه آقایی اومده بودن که تا دیروزش مثل همه ی آدما می دیده و به قول خودش رانندگی هم می کرده...

اما یهو دیگه نمی بینه...

آقای دکتر معاینه فرموده و گفتن: چشمها سالم...مغزتون ایراد داره...یا یه لخته خون...یا خونریزی مغزی...زود برید پیش دکتر مغز و اعصاب...

آره اینم دار دنیا...می گن هیچ کی از یه لحظه ی دیگش خبر نداره برا همینه ها...

دیدار!

می گه دوست دارم ببینمت! 

می گم: مگه من دایناسورم...که دیدنی باشم... 

شایدم فکر کردی ارزش باستانی و قدمت تاریخی دارم...ها؟ 

نه بابا من هم یه آدم معمولیم...خیلی خیلی معمولی... 

با یه تفاوت های بزرگی که هر آدمی داره...

برادر مانتو پوش!

 رفته بود پیش یه آقای دکتری... 

پزشک نه ها... دکترای مهندسی... 

می گفت: این چرا این جوری می کنه؟؟؟ 

در که چهار طاق باز... 

سرشم بلند نمی کنه به من نگاه کنه... 

هر چی ازش می پرسم تند تند جواب می ده...  

که یعنی آره زودتر برو...

انگار که چی؟... 

مگه من چی کارش کردم؟... 

مگه من چی کارش دارم... 

خوبه حالا برادر وار رفتم پیشش... 

نه کرمی نه آرایشی...نه عطر آنچنانی...

ما که ماشالا هزار ماشالا برادر مانتو پوش شهرت داریم... 

این چرا این جوری می کنه؟؟؟ 

گفتم: نه لازم شد بیام ببینمش!

در چشم پزشکی

رفته بودم چشم پزشکی...آقای دکتر عینکمو که بیست و چهار ساعت رو چشام گرفت و گذاشت زیر دستگاه...  

گفت: خانم کوچولو چقدرم که عینکتو تمیز نگه می داری....البته در جریان که هستید طعنه زدند...  پاک کردنو تمیز نگه داشتم این آنتی رفلکس ها خیلی سخته...

با خودم گفت: با این رنگ کثافتی که آدما زدن به دنیا...چیزی باقی نمونده که ارزش دیدن داشته باشه ...که تمیز دیدنشم ارزش داشته باشه...

فنا

دارم میمیرم... 

دارم زیر پای عقلم خورد می شم... 

یه چیزی بود که احساس گذاشتو در رفت... 

عقلو خوب شناخته بود... 

ولی فکرکنم وقتی بر گرده... 

دیگه کالبدی نموده که براش بز برقصونه... 

احساس جان موقع برگشتن... 

سر رات... 

یه جارو خاک اندازم بردار بیار... 

چون اونقدر له شدم ... 

که هیچ جوره نمی تونی جمعم کنی... 

ایمان من...

عشق

دیروز تو تاکسی بودم....

 آقای راننده برخلاف قوانین و مقررات در حین رانندگی گوش جسم را به نوایی درهم برهم سپرده بود... با این مضمون که از اول دلت باهام نبود و گذاشتی رفتی و... تنها موندم و... .از این خضعبلات...

شانس آوردم که اون دوروبر دیوار نبود وگرنه سرمو زده بودم ...نه زدن که چه عرض کنم...کوبیده بودم... به دیوار و خلاص...

هر کوره دهاتی که میری ....نوای عشقی آتشین بر آسمان است...

بابا جان عشق میوه ی معرفت...نه هزار جور...دیگه نگم چی...

سرود مرگ(۴)

آیا راست است ؟ .. آیا ممکن است ؟ آنقدر جوان، آنجا در شاه عبدالعظیم ما بین هزاران مردة دیگر ، میان خاک سرد نمناک خوابیده کفن به تنش چسبیده ! دیگر نه اول بهار را می بیند و نه آخر پائیز را و نه روزهای خفة غمگین مانند امروز را آیا روشنائی چشم او و آهنگ صدایش به کلی خاموش شد ! او که آنقدر خندان بود و حرف های بامزه میزد.(صادق هدایت) "

سرود مرگ۳

وباز مرگ در نزده وارد شد...

مهندس بود ...عمران...

خدمت به نظامش را دی ماه به سرانجام رسانیده بود....

و اینک در آغوش خاک آرمیده است...

و  جوان مرگ نام گرفته ... 

و یا شاید جوان ناکام....

لاغر مردنی

شنیدم که بهش می گفت: تا چند وقت دیگه ناپدید می شی...

یکی دیگه بهش پیشنهاد می داد که بره خودشو برا واحد اسکلت شناسی معرفی کنه...استخدام رو شاخش...

آخه تو چرا اینقدر لاغری...skinny...پوست و استخون...البته ببخشید که ما به جرم توده بدنی شما هم کار داریم...sorry

می گه:آخه غذا از گلوم پایین نمی ره...وقتی یاد یه چیزایی می افتم...وقتی مجبورم به یه چیزایی فکر کنم....بزار کسایی که زیر تابوت مارو می گیرن راحت باشن...

گفتم: مارو مورا وقتی تو گور بیان سراغت فحشت می دنا....

گفت: با اونا می شه یه جورایی کنار اومد...این آدمیزاد که به هیچ صراطی مستقیم نیست...

احساس

احساسم سکوت اختیار کرده است...

همه حساب عقل و احساس را از هم تفکیک کرده و...

و کفه ی عقل را سنگین تر می پندارند...

اما من به احساسم بیشتر از عقلم ایمان دارم...

واحسرتا.... 

 احساسم سکوت کرده است...

خفته است...

گویی مرا ترک کرده و به عقل واگذار...

کسی بیاید و این عقل را از من برباید...

آن را با خرده ای احساس معاوضه خواهم نمود...

غذا سوخت

غذا سوخت و

غر و لند آن بر دهان مبارک همسر مهربان خشکید

اما خجلت آن بر چهره ی بانوی خانه همچنان باقی

آخه آقای محترم

یعنی موقعیت استراتژیک شکم  اونقدر زیاد

که بخاطر شکم

حاضری همسرتو

سایه سرتو

شرمگین ببینی

کارد بخوره تو اون شکم

ضعیفه(۸)

گفت : کاش خدا زنان را همانند مردان قوی می آفرید عضلانی  با ماهیچه های قوی که دیگر هیچ مردی جرات نکند بر روی هیچ کسی دست بلند کند.

تا دیگر هیچ زنی بازیچه ی امیال هیچ مردی نگردد...

تا هر زنی بتواند به عنوان یک زن زندگی کند....

تا هیچ زنی سرخورده و کتک خورده در جستجوی مرگ آه نکشد....

تا هیچ پیام بازرگانی پخش نشود که درآن به پاس زحمات مادری رب گوجه فرنگی خریداری شود یا زنی را نگران لکه های گل لباس کودکان نشان دهد....

تا دیگر هیچ زنی مجبور نباشد از حقش بگذرد فقط به این دلیل که مرد نیست.... 

گفتم: مطمئنی با قوی شدن زنان اونم از نظرجسمی این همه مشکل حل می شد؟؟؟ 

گفت:...حالا...ممکن است...شاید...احتمالا...نمی دونم...دست بردار تو هم....

گمشدگان(لاست)

پارسال که تب لاست دوست گرامیمان را بد جوری می سوزاند و بس که رفته بود در مغازه پرسیده بود آقا سری جدید لاست اومد یا نه دیگه روش نمی شد بره و هر روز یکی از ماها رو برمی داشت می برد که بپرسیم...من هی نصیحتش می کردم بچه جون لاست چیه دیگه بدرد دنیات می خوره یا آخرتت...خلاصه نمی دانستیم لاست چیست....  

تا چند وقت پیش که در تماسی تلفنی دوستان خبر دادند که معتاد شده اند! ای دل غافل...اعتیاد لاست این دوستان را هم بی خانمان کرد...باز ما شروع کردیم نصیحت که ای عقب افتاده ها تب لاست برا سال قبل بود...لاست که برا شماها پایان نامه نمیشه...(غافل از آنکه این لاست بدتر از آدامس موزی کش میاید و میاید و قرار است هم باز بیاید)...دیدم نه این یکی هام خیلی لاستی شدن....  

حال که خودمان در گرو معتادان به لاست درآمده ایم...نمی دانیم چگونه وقتی بیابیم تا کارهای خودمان را به سرانجام برسانیم...به قول یکی از عزیزان خوبه که کرکی حشیشی تریاکی شیشه ای چیزی گیر نیاوردیم وگرنه با این ظرفیت کم تا حالا هممون حتما معتاد شده بودیم...

ای امان(۱)

رفته بودم توی یه سایتی دیدم جزو لینکاش یه لینک داره: کمک به خرید جهیزیه برای دختران دم بخت. منم که اعصاب درست و حسابی ندارم....باز اعصابم ریخت بهم...من نمی دونم کدوم خدا خیر نداده ای اومد و مد کرد برا خودش که دختر باید جهیزیه بده...حالا هم به جای اینکه گاماس گاماس برن تا این رسم بی معنیو براندازی کنند هی تو آتیشش هیزم میزارن اونم الوار الوار...شما اگه قصدت خیر لینک بزار : کمک برای تهیه اسباب اولیه زندگی برای زوج های جوان...اصلا پول جمع کن برو آپارتمان بساز این جوری که فایدش بیشتر...خونه باشه...رو پلاس هم بتوان در کنار هم زیستن نمود...ای امان.