از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

بنی بشر(۱)

همش دنبال این که برا کاراش از یکی نظر بگیره... 

 که اگه یه وقتی کارش خراب شد بیاد یقه ی طرفو بگیره بگه تو گفتی!.. 

چه سماجتی هم داره اونقدر می گه که دیوونت کنه... 

و بالاخره یه چیزی بگی که از دستش خلاص شی... 

خجالت بکش دیگه بزرگ شدی هنوز یاد نگرفتی خودت تصمیم بگیری... 

بچه موندنم حدی داره والا!

بهشت

یه روزگاری یه روز عصر نشسته بودیم داشتیم میم مثل مادر نگاه می کردیم...اون وسط آدم بزرگا یه بچه ی هشت ساله هم بود...هی می گفت خسته شدم...این چیه نگاه می کنید...این پسر خل و شل چیه دیگه...بس کنید دیگه...هی به جون ما نغ می زد و ما هم هی سرکوبش می کردیم...آخرش که شد...گفت خوب حالا که یعنی چی؟ آخرش چی شد؟....گفتیم هیچی دیگه مامان رفت بهشت...گفت: خره بزن عقب تا حداقل بهشتو ببینم...

اصلاح الگوی مصرف دل(۴)

می گم: بچه جون...مگه عمرتو از سر راه آوردی که وقتتو اعصابتو پول باباتو می زاری پای دوست دختر؟... اونم از نوع خیابونیش... 

می گه: مگه من دل ندارم... 

بمیرم برا اون دل بیچارت که با چه چیزایی باید سروکار داشته باشه...آخه این جوری که دیگه دل برات نمی مونه... عزیزکم...

تنهایی(۴)

می گه تنهام... 

می گم: مگه تو مادر نداری؟ 

پدر نداری؟ 

خواهر نداری؟ 

مگه دانشگاه نمی ری؟.... 

این همه دوست داری؟... 

کلاس بدنسازی می ری.... 

باز تنهایی؟ 

می گه :آره...باز تنهام.... 

ای امان از این تنهایی! 

بهش گفتم: بزار ببینم...نماز می خونی؟ 

گفت:راستشو بگم... 

گفتم:چرا نمی خونی؟ 

گفت:تنبلی می کنم... 

آخه بچه جان یعنی نماز خوندن از بدنسازی سخت تره؟

شب آرزوها

خوب...امشب شب آرزوهاست...جا داره از آقای فرزاد حسنی تشکر کنیم...که وجود چنین شبی ر و به ملت یاداوری کرد... آقای حسنی ممنون

اما چه آرزویی باید کرد؟... 

آرزویی فراتر از از آنکه در زمین خلاصه شود.. 

آرزویی که در چهارچوب لیاقت آدمیت جای گیرد...  

خدا اونقدر بزرگ هست که بشه چند تا آرزو کرد نه فقط یکی... 

اما آدمای این روزگار اونقدر حقیر شدن که...

 هنوز موندن که چه رنگی برن تو خیابون... 

خدایا امشب می شه یه عالم آرزوهای قشنگ و رنگ وا رنگ کرد....  

اما...

خدایا شر این منافقا رو از سر ملت ایران کم کن...برن به درک اسفل السافلین...

ضعیفه(۷

در چهارچوب بسته ی دیوارهای حیاط محدود

نه جایی که بدویی

نه جایی که با دو تا آدم مثل آدم حرف بزنی

نه حتی آدمی که بهش محبت کنی

نه حتی یه کنج یه گوشه یه چه می دونم یه جهنمی

که با خودت خلوت کنی

گریه کنی

کسی باهات کار نداشته باشه

هرجا میری باید یه نگهبان همرات باشه

مامانم میگه: بابات حق داره آخه مردا جنس خودشونو بهتر میشناسن!

زندگی در قفس

زندگی در جهان بسته ی زنانه

چه کسی این جهان را بنا نموده

مردان؟

زنان؟

طبیعت؟

تنهایی(۳)

از یکی پرسیدم وقتی یه نفر می گه تنهام یعنی چی؟

گفت: سوال سختیه! می تونه هزار تا دلیل داشته باشه

گفتم خوب تنهایی یعنی چی؟

گفت وقتی غیر از خدا کسی رو نداشته باشی تنهایی!

گفتم: آدمی که می فهمه که خدا رو داره که دیگه تنها نیست!  

به نظر من وقتی ندونی که خدا هست تنهایی!

از یکی دیگه پرسیدم:گفت تنهایی یعنی پاکی!

من کلا با این کلمه ی وامانده ی " تنهایی" مشکل دارم 

منو یاد یه آغاز با یه فرجام بد میندازه 

الان تمام وجودم به این لغط واکنش منفی نشون میده 

فقط کافیه بشنومش مثل سماور جوش میارم 

تازه این چند وقته به درک ضرب المثل مار از پونه بدش میاد پی بردم 

هر طرفی می چرخم 

یکی رو می بینم که می گه تنهام 

یا یه جمله  در مورد این لغط می گه 

ای بابا 

دست از سرم بردار 

آخه ما که هنوز اونقدر مدرن نشدیم 

که این همه احساس تنهایی کنیم 

فکر می کردم تنهایی از خصایص انسان مدرن 

نه ما جهان سومی ها 

نمی دونم چه خبره؟

انتظار

وقتی از یک کلاس 13 نفری دو نفر خودکشی کنند و بمیرند آدم حق داره منتظر سومیشم باشه آخه از قدیم گفتن تا سه نشه بازی نشه!

وقتی از همون کلاس دو نفر مطلقه میشن یعنی آدم حق نداره منتظر سومیش باشه؟

اونوقت انتظار دارین امید به زندگی این شاگردا چند باشه؟ دو تا که مردن، دو تا هم افسردگی گرفتن شدن مرده متحرک!اون از دانشجویان عاشق پیشه اینم از دانش آموزان سر خورده!

چی باقی می مونه برا تعلیمو تربیت خارج از خانه، خدا می دونه! 

ضعیفه 6

این اعتماد بنفس آقایون منو کشته، به همین مناسبت مراسم یادبودی برای این شهیده ی کشته شده بر اثر زهر تلخ حقیقت در اذهان عمومی برگزار می گردد. 

آخه پسر...فکر کردی کی هستی که بلند شدی رفتی خواستگاری ملکه الیزابت دوم! حالام که نه شنیدی به درو دیوار بدوبیراه می گی و اعصاب همه رو کردی تو قوطی...بعدشم تازه می گه مگه من چم؟ هیچی.نیست پرنس چارلز باید بیاد پیشت لنگ بندازه! دست بردار دیگه.

برم برم به فکر کفن باشم که این تو بمیری ها از اون تو بمیری ها نیست.

ایمان!

این ایمان الکی که نه ما رو رشد میده

نه بدرد دنیا میخوره

نه بدرد آخرت

دو تا دنیا مگه بیشتر داریم

هر دوشو  می کنه جهنم

این همه پول صرف حوزه علمیه میشه

دریغ از یه مشاور مذهبی

که جواب ادمو بده

از سرگردونی حلالو حرام خلاصت کنه

عالیجنابان مراجع هم رفته اند در قم

نمی دانم!

لابد از ترس شیطان

آنجا سنگر گرفته اند

اوه یادم رفت من یه زنم!

گفتگو با نامحرم حرام است

چه کند این زن بیچاره که زن است؟

این وسوسه ی حلال و حرام

یا مرا می کشد

یا به ورطه ی کفر روانه

این جهان(۱)

کاشکی زندگی مثل مسابقه ی ستاره ها بود...با تولد وارد بازی می شی...بعد امتیاز کسب می کنی...یا امتیاز از دست میدی...اگه گناهات به یه مرزی رسید game over میشی...میمیری...میری به جهنم.... 

ولی اگه کارای خوبت بیشتر باشه..از یه حدی که بیشتر شد...بهت نشون بدن...این جات تو بهشت...اینم جاهای بهتر بهشت...می خوای ادامه بدی؟...یا همین جا برات بسه؟...البته این احتمالو نادیده نگیر که درصورت ادامه شاید همینم که داری از دست بدی...بری تو جهنم...

اصلاح الگوی مصرف دل(۳)

حافظ می گه:  

بخط و خال گدایان مده خزینه ی دل   بدست شاه وشی ده که محترم دارد… 

روحت شاد و قرین رحمت الهی

روزگار

عجب روزگاری است...روزگار...بسی ؟؟؟چه بگویم که درخورت باشد روزگار...چون چرخ آسیا می چرخی و می چرخی...و میکنی هر آن چه می خواهی...عجب خوش به حالت است روزگار...خواستن توانستن است را به تمام معنا نقاشی کرده ای...باشد روزگار...ما هم خدایی داریم...

سرود مرگ(۲)

و باز مرگ است که تجلی می کند

با بغضی در گلو

چشمانی اشک آلود

دلی گرفته

نفسی در سینه حبس شده

هم سرایی خواهیم کرد

سرود آخرین سفر را

برای دیگری

برای قسمتی از روح خود

برای یکی از عزیزان

که در غم نبودنش

خواهیم گریست...

او را به خاک می سپاریم...

به خاک...

به خاک..

به خاک...

اصلاح الگوی مصرف دل(۲)

رفته بودم مرغ فروشی، خانمی اومدو گفت : آقا دل دارین؟

آقاهه گفت: نه!

یه خانم دیگه گفت: این دوره زمونه هیچ کی دل نداره!

بقیه خندیدن هه هه هه ها ها ها

گفتم نه بابا این خبرام نیست. ماشالا هزار ماشالا تو هر کوچه پس کوچه ای که بری حراج دل! بدو بیا که تموم شد...حراج حراج دل...مفت و مجان... اینکه می گن آتیش زدم به مالم حقیقتا در این یکی صدق می کنه ها.. اگه هیچ کی دل نداره ...پس این چیه که حراج ؟؟؟

آدمی که دلشو بزار سرخیابون حراج کنه واقعا خودشم آتیش میزنه و خبر نداره....این چه وضعیه که ما داریم...هر کی به هرکی...انقدر تو دلامون آدمای رنگارنگ چپوندیمو درآوردیم...که دیگه دلی نمونده...این بار حرف راستو از بزرگتر بشنو...گوش کردی کوچولو...

چه می کردید؟

اگر برادرتون می رفت با اون دختری که شما دوستش دارین ازدواج می کرد...چه کار می کردین؟ 

مثل قابیل ...آدم می کشتید؟ 

یا ...خلاصه چه می کردید؟

تنهایی(۲)

پیامک 2009!

دوست دارم با یکی حرف بزنم. برم قدم بزنم.یکم فکر کنم. بدوم. نفس بکشم. نمیخام بدونم کی هستی یا چیکارمیکنی فقط میخام وقتای دلتنگی به شمارتون پیامک بزنم لزومی نداره جواب بدید فقط میخام یه شریک داشته باشم که از دلم باخبر باشه همین اگر مخالف هستین یه تک بزنین...

جل الخالق...یعنی آدما اینقدر تنهان؟ یایه چیز دیگست که من نمیدونم؟

تنهایی(۱)

گفت:

وقتی هیچ کس نیست که باهاش حرف بزنی

وقتی اونقدر تنهایی که حاضری به هر قیمتی یه نفر پیدا بشه که تنهاییتو باهاش سهیم بشی

وقتی تنهایی اونقدر آزارت میده که از دنیا هم بیزار میشی

وقتی هزارتا کار مهم و غیر مهم ریخته رو سرت که باید انجام بدی ولی حوصله نداری

وقتی که همه چیز حتی چیزای جدید برات تکراری بنظر میرسه

وقتی که دوست داری با یه نفر دعوا کنی ولی هیچ کس حتی تو خیابون بهت تنه نمی زنه که سرش داد بزنی

وقتی که حتی دیدن خورشید برات انگیزه نیست که صبح از جات بلند شی

وقتی که در عین نامرتبی همه چیز برات مرتب و خوبه

وقتی که دیگه حتی خودتم برا خودت ارزش قائل نیستی

وقتی که حتی خوندن یه کتاب تازه سر حالت نمی یاره

وقتی که حاضر نیستی طعم یه غذای تازه رو بچشی

وقتی که همه ی سکه هات برات بی ارزش شدن

وقتی دوست داری گریه کنی ولی  اشکات باهات قهرن و چشمات خشک

مامانم می گه علتش اینه که شکمت سیر!

ضعیفه(۵)

بهش گفتم: زحمت نکش الکی کالری نسوزون، هرچند شما مردا تو مخ زدن تبحر انکار ناشدنی ای دارید.امــــــــــا من خیلی وقته که استعداد خر شدنمو از دست دادم...

اصلاح الگوی مصرف دل(۱)!

دل چیست و ما با آن چه می کنیم؟

...گل آدم را در تخمیر انداخته که "خلق الانسان من صلصال کالفخار" و در هر ذره ار آن گل، دلی تعبیه می کرد و آن را به نظر عنایت پرورش می داد و حکت با ملایکه می گفت : شما در گل منگرید؛ در دل نگرید....

...گوهر محبت بود که در صدف امانت معرفت تعبیه کرده بودند و بر ملک و ملکوت عرضه داشته، هیچ کس استحقاق خزانگی و خزانه داری آن گوهر نیافته، خزانگی آن را دل آدم لایق بود که به آفتاب نظر پرورده بود...

...پس چون ابلیس گرد جمله ی قالب آدم برآمد، هر چیزی را که بدید از او اثری، بازدانست که چیست اما چون به دل رسید، دل را بر مثال کوشکی یافت در پیش او از سینه میدانی ساخته چون سرای پادشاهان. هرچند کوشید که راهی یابد تا در اندرون دل  دررود، هیچ راه نیافت... 

متن بالا از کتاب مرصاد العباد که در ادبیات فارسی سال سوم دبیرستان اومده.داداشم دیروز داشت می خوند آخه امروز امتحان داره الانم رفته امتحان بده قربونش بشم...بلند بلند هی نوای دل دل سر می داد که با خودم گفتم:این بچه چش؟ مامانم گفت: داره با دوست دخترش حرف میزنه وگرنه آدم معمولی در روز چند بار میگه دل؟ گفتم مامان بسه! داداشم مال این حرفا نیست! داداشم آقاست! 

رفتم سروقتش دیدم بله دارهفارسی می خونه.یهو به خودم گفتم: یعنی اکثر جوونای این دوره این درسو پاس کردنو باز با دلشون این جور رفتار می کنند؟

ضعیفه۴

 خدایا

این همه احساس و عاطفه و محبت را در وجود زن به ودیعه نهادی که چه شود؟

پس چرا زن را آنقدر ضعیف آفریدی که از پس حراست آن ودیعه بر نیاید؟

و این گنج به تاراج رفته را چگونه پاسخگو باشد؟

محبتی که  در روابط نامناسب هرز می رود و گلی نمی شکفاند.

قتل!

چه کسی شیطان را کشت؟

چه کسی را شیطان کشت؟

چه کسی اقدام به کشتن کرد؟ 

قابیل آغاز گر راهی بود که خود نمی دانست روزی به جایی خواهد رسید که هزارتن را می شود یک جا سر به نیست کرد جوری که حتی نیازی به پنهان کردن اجسادشان هم نباشد.

تعریف زن

ناشناخته ترین موجود تاریخ بشریت!

وبلاگ گردی

وقتایی که خسته و بی حوصلم اونقدر که حتی خواب دوست نداره طرفم بیاد میام وبلاگ گردی از چت روم رفتن خیلی بهتره. 

چه چیزایی می شه دید تو این وبلاگا ادمای رنگاوارنگ و جور واجور اما همه عاشق!!! 

ای بابا چقدر دارو دسته ی عشاق پر جمعیت شده و ما غافلیم ولی به همون اندازه تعداد دلای شکسته و رها شده هم رفته بالا.یکی یکی رو گذاشته و رفته هویجوری. 

حالا اینا شدن دل شکسته و غمگین!!! 

نمی دونم دنیایی که توسط این ادما اداره بشه چه شکلی میشه؟؟؟ 

به مناسبت پیشواز هفته ی خوابگاهها!!!!!!!!!!

وقتی برای کنکور درس می خواندم فکر می کردم خوابگاه مثل خوابگاه جودی ابت و دوستانش است.اما وا اسفا از روزی که خوابگاه حقیقی را دیدم.غیر قابل مقایسه بود همه چیزش با هم تفاوت داشتند و دارند.  

موکت های کثیف پاره 

تخت های درب داغان زیوار دررفته. 

 فضای تنگ و تاریک بدون هواکش.  

بدون حتی یک کمد. هشت تا بچه از اقصی نقاط میهن اسلامی با فرهنگ های متفاوت  

 غذای بد. 

 سلف کثیف 

امکانات کلا تعطیل حتی یک میز و صندلی برای مطالعه نبود

 صف طولانی برای سرویس شبه بهداشتی   

سروصدای خیابان مجاور جای باغ حیاط خوابگاه جودی اینا  

سرویس های شلوغ نامنظم 

کارمندان بی تربیت  

هر چند پس از گذشت چند سال الان وضع کمی بهتر شده ولی یکی از اساتید وقتی شنید اتاق ها چهار نفره است آن هم در چه فضای کوچکی گفت:چهار تا گربه هم بندازی تو اون اتاق نمی تونند با هم سر کنند! 

تازه خبر نداره همین لونه زنبوری رم با چه منتی و با گرفتن پول آن بصورن پیش به ما می دهند.بگذریم از اختلافات و مسایل منتظر الوقوع که می توانند اعصابی برای شما باقی نزارند. 

من می خواهم بدان مگر رعایت عدالت و ایجاد شرایط یکسان برای تحصیل برای همه ی افراد از وظایف دولت نیست همه جاکه نتوانسته اید دانشگاه درست کنید البته منهای پیام نور سرکاری از درست کردن چهار تا ساختمان درست و حسابی هم عاجزید؟ 

این همه خرج اداره کردن دانشگاه و استاد و... می شود اما دانشجو آرامش اعصاب و روان ندارد که درس بخواند. 

اگه یه روزی پولدار بشم یه خوابگاه مثل همون که آرزو داشتم می سازم .

شهلا جاهد

شهلا جاهد متهم به قتل لاله

الان محکوم به اعدام با طناب دار

به جرم قاتل بودن

اما نه...

به جرم دوم بودن!!

تلخ اما باید بگم...

این سزای هر کسی که

بی اجازه وارد حریم یکی دیگه می شه...

و در حقیقت خائن!

و چه قبحی داره خیانت.

شهلا باید خوشحال باشه...

این دنیا اگه نه

اون دنیا باید تحمل می کرد...

ضعیفه(۳)

آنقدر دردانه پسر نازپرورده شان آزارش داد که :

گفت : نادان باشد آنکه در انتظار داشتن پسری ضجه بزند.

گفتم: مگر نمی دانید که پسر داشتن  ارزویی است به قدمت تاریخ بشریت.

گفتم: مگر نمی دانید که چه خانه هایی در آتش عطش پسر داشتن سوخته و چه خاندان هایی مقطوع النسل گشته اند چون پسری نداشته اند.

گفتم: مگر نمی دانید چه زنانی بختشان سیه گشت چون پسری بدنیا نیاوردند.

گفتم: مگر از تعداد مردان در عزا نشسته از نداشتن پسر اگاه نیستید؟

گفتم: مگر همیشه اذعان نمی کنید که بهترین خاطراتتان باز می گردد به زمان تولد پسرتان.


گفت: چیزی نگفت.خندید.

با خودم گفتم: این است حاصل زیستن در دنیای پر از جهالت یا اختیارهای جاه طلبانه.

جلال آل احمد.

مدت ها در ارزوی خواندن کتابی در التهاب بودم اما هیچ گاه برای خواندنش گامی برنداشتم تا اینکه سرانجام خود کتاب آمد و رویم را بوسید من هم خواندمش و چه لذتی بردم از آن.همه ی خاطرات سفرم زنده شد و همه حقیقت، حقایقی که شاید شکل شان عوض شده باشد اما همچنان با تمام وجود لمس می شود. و دیگر افسوسم به پایان رسید که چرا من خاطراتم را ننوشتم. از این پس خسی در میقات جلال را به جای دفترچه ی خاطرات خود می نگرم.هر چه(نه البته به تمامی) جلال نوشته است را من در حافظه ی تصویری ام دارم. کتاب جلال را ورق میزنم و خاطرات جان می گیرند و زنده می شوند.روحت شاد.

نوروز۳

نوروز امسال نیز تمام شد سیزده را هم به در کردیم و به خانه بازگشتیم. ما شاد بودیم یا حداقل غمی نبود که بخاطر آن خاطر شریفمان مکدر گردد اما دیگرانی را دیدم که اندوه را بر وجود مقدسم شوراند.چه سخت بود بازدید از کسانی که روبان مشکی زینت بخش سبزه ی عیدشان گشته بود آنها نیز شاد بودند درست مثل دیگران. آنها نیز می خندیدند آنها نیز سر سفره ی هفت سین به انتظار قدوم مبارک بهار نشسته بودند که ناگهان مهمان ناخوانده ای شگوم خانه ی شان شد و اندوه را عیدی عیدشان کرد. کسی منتظرش نبود،مرگ آمد و بی صدا پدر را در آغوش گرفت و رفت. فرزندان ماندند و سفره ی هفت سین و نوروزو جسم بی جان پدر. وقتی همه شاد بودیم آنها گریستند. از مرگ گلایه ای نیست همیشه سرزده می آید عادتش است کسی را خبر نمی کند چرا که هیچکس هیچ گاه در التهاب آمدنش لحظه شماری نمی کند اما با این خاطره ی بدی که روزگار بر فرش خاطرشان نقش زد دیگر هیچ نوروزی برایشان شاد نخواهد بود.

نوروز۲

عید نوروز خلاصه میشه تو همون لحظه ی تحویل سال نو.همون موقع که ساز و دهل می زنند و همه دور سفره نشستن. بعدش همه چی مثل سالای قبل تکرار میشه.همه چیز مثل باقی چیزا تکراری میشه حتی همه ی اون لباسای نویی که برا خریدنشون اون همه وقت صرف کردیم. 

گناه!

چرا ادما باید کاری رو کنند که بعدش عذاب وجدان خفشون کنه و نتونند یه خواب راحت داشته باشند؟  

به قول شاعر چرا عاقل کند کاری که بازارد پشیمانی؟ 

چه حس بدیه ادم پیش خودش خجالت زده بشه.  

در محکمه ی وجود خودش محکوم بشه. 

چقدر وحشتناک که بین خودم و خودم یه شکاف ایجاد بشه به خطرناکی شکاف هسته ای.

کاش ادما می تونستن همدیگرو راحت تر ببخشن.

کاش یهو نمی دونم چی شد که اینو گفتم ها تو زندگی هیچ کس نباشه.

خدا کاش به درگاه تو گناهی مرتکب شده بودم اونوقت دیگه هیچ نگرانی نداشتم مرا می بخشیدی ولی خدا آدم ها مثل تو نمی بخشایند. 

ای خدا چه کاری بود کردم سر عیدی . 

من فقط آنچه را در ذهنم  بود گفتم. 

نخواستم دروغ بگم  

حالا شدم چوب دو سر طلا

کبیسه!

امسال سال کبیسه است و خوش به حال اونایی می شه که ۳۰ اسفند دنیا امدن.می تونند حسابی برا تولدشون مایه بزارن و خلاصه به قول جوونا بترکونن. 

اما مهم نیست ادم چه روزی بدنیا بیاد مهم اینه که عاقبتش چی میشه. 

مهم نیست که جشن تولدمان چقدر با شکوه باشه مهم اینه که بتونیم برا افتخاراتمان نیز جشن بگیریم. 

عید نوروز۱

از نظر من اسفند ماه را نباید جزء عمر آدمی حساب کنند بویژه برای خانم ها.نمی دونم استرس حول حالنا شدن است یا افسردگی ناشی از گذر عمر که این جوری می شیم: همه در بازار! خرید و خرید و خرید... 

اوه مگه چه خبره؟ 

تو خیابان نمی شه راه رفت.انگار همه لخت ماندن مجبورن بخرن که ساتری برای تنشان فراهم آورند!(دلق کهن ساتر تن بس تو را) 

چه پدیده ای برا خودش این عید نوروز.بسی عجیبا غریبا. 

چی بوده حالا چی شده! یک موضوع مناسبی است برای پایان نامه نوشتن.

آدم ها

معلوم نیست این آدم ها از زندگی چه می خواهند  

که اینگونه دست بر گریبان هم برده اند .

 چشم انتظارند تا،کسی سر بجنباند و آنها در زیر سایه ی غفلت وی دست درازی بر اموال او کنند.

در کمین هم نشسته اند تا اگر کسی پایش را متمایل به چپ گذارد رسوای عام و خاصش کنند.

سنگر گرفته اند تا نا آگاهی را بیابند و سرش  زیر آب کنند.

مرگ را حق می دانند برای همسایه.

ناسزا را شعار ملی شان کرده اند وهر روز گوش همگان را با نوای آن صیقل می دهند.

همه را چوپان دروغگو خوانند و خود را محمد امین.

آخ از دست این مردم نادان. 

زندگی شان بسر می آید و 

 آنها هنوز در پی مال و منال دیگری حسرت بر دوش.

دوست

آیا دوستی واقعی به این است که چشم در چشمان هم بدوزیم و دستهایمان را در هم گره کنیم و در حالیکه به یکدیگر قوت قلب می دهیم حرف بزنیم و بشنویم؟نه نه این اصلا درست نیست.دوست لحظه ای و جسمی به چه درد می خورد؟دوستی ای که اگر تلفن نباشد دیگر هیچ سودی به حال هیچ کس ندارد . دوست من آنست که دردهایم را خودش حس کند و شادی را پیش از آنکه در چهره ام نمایان شود به من تبریک گوید نه پس از شنیدن آن محقانه خواستار شیرینی باشد.

انسانهای عصر جدید دوستان خوبی برای یکدیگر نیستند چراکه دلشان وسعت دل انسانهای گذشته را ندارد بسی تنگ و تاریک است.

ضعیفه ۲!

ما(زنان) در جهان مردانی زندگی می کنیم که خود پرورش داده ایم.

به غفلت به مردانی اعتماد می نماییم که همگی ما(زنان) را به وعده ی غذایی پندارند.( که البته غذای تکراری مطبوع نخواهد بود.)

انقدر دنیای مردان پست شده است که حق مادر بودن را نیز از ما(زنان) ربوده اند.

از فرط جوانمردی مردان اکنون کار ما(زنان) به جایی رسیده که گواهی نامه ی پایه یک می گیریم. فردا بیل می زنیم و آجر پرتاب می کنیم.

ما(زنان)خسته شدیم بس که به جان شوهرانمان دعا نمودیم که مبادا ناگهان سایه ی سرمان کم شود و ما در دنیای نامردان مرد نما تنها و بی یاور بمانیم چون بره ای در میان گله ی گرگ.

ما(زنان)به ستوه آمده ایم که برای رفع نیازهایمان چشم به دستان شما باشیم.از اینکه اگر زنده ایم نه به لطف کردگار که به همت شما مردان بوده است اگر لقمه نانی با منت می خوریم نه اینکه روزی ما بوده است نه هرگز. لطف شما مردان کم نشود که چون شود چه بشود.

ما(زنان )هر کاری می کنیم تا از سلطه ی مردان رهایی یابیم حتی خودفروشی.چه تناقضی! چه دور باطلی! برای رهایی از چنگال استعمار گر خود را در چنگالش گرفتار می نماییم.

برای دستیابی به استقلال مردان مجبورمان کردند ما(زنان) با خودشان هم ذات پنداری کنیم بشویم آنچه آنها خواسته اند.همیشه دردسترس،متنوع ،رنگارنگ و البته کم قیمت.درست همانند فست فود.

ما(زنان) را نیز مانند خودشان نامرد کردند.خالی از هرگونه احساس و تهی از حس وفاداری.مانند مردان از یکرنگی در آمدیم و رنگارنگ شدیم هر لحظه به یکرنگ ولی افسوس به آن رنگی که شما مردان خواسته اید.

ما(زنان) مشهور خواهیم شد اگر ماشین سنگین برانیم، مکانیک خوبی باشیم و کلا کارهای مردانه را به خوبی انجام دهیم، نه اینکه مادر خوبی باشیم.هیچ زن خانه داری در دنیای مردان پر توقع نمونه شناخته نخواهدشد.هیچ زنی حق ندارد وقتش را با کودکانش سپری کند.

برای بدست آوردن امنیت و شان و مقام و منزلت در جهان مردانه و صد البته در دنیای زناشویی ما(زنان)مجبوریم کار کنیم هر کاری تا درآمدی داشته باشیم و پولی از خود داشته باشیم وشبه مرد باشیم.بیشتر از مردان کالری بسوزانیم و کمتر دریافت کنیم چون ما(زنان) را مرد نمی خوانند.

ما(زنان)نمی خواستیم که براساس درجه ی سفیدی و بلندی قد و زیبیایی چشم و ابروهزارچیز دیگر که خود بهتر می دانید چون تولیدات کارخانه درجه بندی شویم.اما اکنون می شویم و ظاهرا همه(زنان) در بالا بردن کیفیت و درجه شان و کسب نشان استاندارد مورد پسند مردان بودن گوی سبقت از هم ربوده اند.پولی که به قیمت مرد شدن کسب می کنیم در راه جلب رضایت مردان صرف می کنیم.لعنت به این موجودیتی که هیچ گاه قرار نیست به زندگی کردن منتهی شود.

برای رهایی بهای گزافی پرداخته ایم اما هنوز آن را در آغوش نگرفته ایم.

چنان در دام صیاد افتاده ایم که خود از آن بی خبریم.

خودمان (زن بودن )را چنان به تاراج بردند که گرد و غباری از آن بر جای نمانده.

همچنان در پرانتز زندگی مردان درجا میزنیم.

درگیری

دیگر روزی است سخت، سخت تر از جنگ و عصیان. آنجا که بر سر عشق و نفرت مانده ای. به کدامین راه باید رفت؟ به کدامین سو باید شتافت؟ از خود باید گذشت یا از دیگری؟ عشق چیست و نفرت چگونه خلق می گردد؟در حالیکه نهادمان را پاک پاک، پروردگاری پاک آفریده. چگونه می توان نفرت را در عمق جان جای داد؟

 مادر و پدر،خواهر و برادر کدامین راست می گویند؟ هر دو از نقطه ی کوچک سیاهی قلبشان وارد بازار تنگ و تاریک محبت شده اند. محبت از کجا می آید؟ چرا بازار؟چرا تنگ و تاریک؟

 به اشتباه جبهه می گیرند. میدان جنگ کجاست؟ دشمن کیست؟ اینان با خود چه می کنند؟ زندگی، زیبا نیست؟ برف، زیبا نیست؟

حسرت را فراموش کرده اند؟تیک تاک ساعت  عمرشان را نمی شنوند؟ مرگ را به باد سپرده اند؟

من چه کنم؟در این  بیابان بی نهایت برداشت های غلط.

اضراییل نمی شناسمت. تنها نامت را بر برگ دفترم یدک می کشم به امید...

تو بگو چه می شود کرد؟

زندگی آنقدر سخت نیست.برای چه سنگی را در چاهی فرود آوریم که زندگی مان به آن متصل است؟

تقصیر هر دو است.او که نمی گذرد چون گذشت را بلد نیست و او که جبهه می گیرد چون دلداری را نمی داند.

خوب حرف نمی زنیم.آرامش در صدایمان موج نمی زند.با فروتنی گام بر نمی داریم.

بحر طویل

رهگذر می گذرد، باران می بارد، ودگر بار سحر می آید

مردمان بیدارند، اندکی در خوابند

خواب از خانه ی ما می گذرد، می ماند

همگان در خوابیم، همه ایام همه می خوابیم، زازل تا به ابد

روزها بیداریم، قدر آن نشناسیم، لحظه ها بشماریم

لحظه ها می گذرند پی در پی

ودگر بار زمین می گردد و شبانگاه ز در می آید، روشنی می ماند

ما همه می خوابیم،ما همه خوشحالیم که دگر بار همه می خوابیم....

همگان در خوابند، اندکی بیدارند

و زمین بار دگر می گردد ،آفتاب می آید ،روشنی می بارد

زنگ ها به صدا در می آیند

یاد ایام بخیر، آن زمان ها که خروس ها خواندند:

مردمان بر خیزید، آفتاب آمده است، روشنایی آمد، تیرگی ها رفتند

روز نو امروز است، گاوها منتظرند،مزرعه بیدار است، وقت کار است کنون...

مردمان خاسته اند، مردمان بیدارند، مردمان در کارند،

پدری شال کمر می بندد، وهمه خرد و کلان، سر سفره همه حاضر هستند

مردمان امروز ظاهرا بیدارند، همگی در خوابند، فکر دنیا هستند

همه در خواب همه چیز قشنگ می بینند، و سحرگاه از آن می خواهند

مردمان می دانند که منابع اندک، خواست ها یک دریا،

کس نتاند که شود مالک آن همه چیز قشنگ

مگر انکه دگران نتوانند باشند ، مالک، حتی یک چیز قشنگ

و ار آن پس جنبید،اسلحه دست گرفت، بر سرش می کوبید، به دهان می غرید

دگران همه تان می دانید،مزرعه مال من است، گاوها مال من است، سر سفره بودن، بستن شال به کمر

همگی مال من است، مالکیت امروز متعلق به من است،ملک من است و

شماها اکنون بردگانی هستید

بردگانی بر خاک

بردگانی بی جان

دنیا(شعر)

من شاعر نیستم ولی....  

اشکی که در گلو فروخورده می شود

آهی که در هوا پراکنده می شود

راهی که به آسمان کشیده می شود

فکری که در این لحظه پیدا می شود

نایی که در پیچش گوشم شنیده می شود

فریاد آسمان که بر زمین نعره می زند

باران که بی صدا به پنجره می زند

کوهی بلند بر سر راهم تکیده است

جویی روان به سویی دگر رود

آنجا که باد دود در میان بوته خارزارها

آنجا روم که نباشد کسی میان تهی

سر در دهان کند و گوید تو ای که ای؟

نامت که چیست؟به کجا می روی؟

زان جا که آمدی بهر چه می روی؟

آنجا روم که من باشم و خدا

دیگر نباشد کسی جز من در آن مکان

من گویم و خدا گویم و روم به راه

آن ره که خدا پسنددو بنده اش هست آرزو

در این مکان پر زولوله در این جای خرد

گردند هزاران بشر در این مکان تنگ

آن یک رود و دگری آید به جای او

دنیا همان است که بود بود

(با پوزش از شعرای گرامی)

اعلامیه!

بدینوسیله از همه ی کسانی که لطف نموده و در مورد مطلب پیشین نظر داده اند سپاسگزاری می کنم. 

 

اما از عده ای که حرمت شکنی کرده و احترام خود را نگه نداشته اند می پرسم اگر رودرو هم بود اینگونه نظر می دادید؟در حقیقت اگر در جمعی که شما را می شناسند در مورد این مطلب از شما نظر خاسته می شد حاضر بودید همین حرف های نامناسب دور از ادب و منطق را بازگو کنید؟ 

اگر آری.که واقعا حزن آور و اندوهگین بار است. 

اگر خیر.به دورویی و نابسامانی و اشفتگی وضعیت روانی خود بیندیشید.  

خوب عده ای ازمخالفان انقلاب و اسلام و خدا را شناختم .با تهمت و تمسخر و توهین ودورویی به کجا می خواهید برسید؟آبی از شماها گرم نخواهد شد هراسی نیست.

  

و اما دیگرانی که محترمانه نظر گذاشته اید و یا نظر خود را بیان کرده اید به شخصیت خود احترام گذاشته اید که مایه ی بسی خوش وقتی است. 

 

اگر به همه ی نظرات جواب کافی داده نشده است پوزش می طلبم.عمر در گذر است و زمان قافیه را بر همه تنگ نموده. 

 

کارشناس مسایل ایران و انقلاب نیستم و هم چین ادعایی نمی کنم چرا که اصل بر عدم است و  هر ادعایی نیازمتد اثبات.  

 

بعنوان یک دختر کوچک ایرانی مصرانه از دوستان عزیز خواهش می کنم همه امور را با دقت فراوان انجام دهند همه ی کاهارا.دقیق و تیزبین ومتعهد و مسول باشید .(اکثرابازدیدکنندگان ظاهرا فقط یک قسمت از متن را خوانده و بر اساس فرضیات خود گمانه زنی کردند.هر کسی از ظن خود شد یار من               از درون من نجست اسرار من ) 

 

  

من معتقدم کشور گل و بلبلی نداریم که برای آن چهچهه بزنیم ولی دلیل نمی شود چون سیه روزان بی هنر کلاغ وار قارقار کنیم.  

 

 

  

به آنچه نگاشته ام(نه گمانه زنی ها و گرته برداری های دوستان) اعتقاد دارم.مدخل گفتگو باز است . 

 

 

 

نا شکری(ناسپاسی)

حقیقتش را بخواهید من در چند سایت  ضد خدا و ضد اسلام  و ضد انقلاب عضوم.چه حرفایی می زنند آدم نمی فهمه از کجاشون درآوردند: 

 

 این همه دلیل مبنی بر وجود خدا هست آنها را نمی بینند آنوقت با کلی سفسطه و اراجیف می خواهند بگن خدا نیست.خودشونم می دونند خدا هست وگرنه برای نبودش ادله فراهم نمی کردند.آقاجان خداهست بالا بری پایین بیای پشت ابرا بری زیر زمین . خدا هست هست هست . 

 

اما اسلام .نمی دونم چرا انقدر با اسلام لجند. بر فرض محال که اسلام هم یک دین افتضاح باشه مثل باقی ادیان انسان ساخته چرا بر ضد اونها سایت درست نمی کنید ها؟اگر شما داعیه ی نجات انسان از بند خرافات را دارید چرا باقی خرافات و اراجیف را نمی گویید؟نگید چون ایرانی ها مسلمانند که اصلا قابل پذیرش نیست چون با ادعایتان همخوانی ندارد.علتش این است که اسلام حقیقی هم حقیقت است و هم بسیار متفاوت با دیگران. می ترسید مبادا نقاب از روی آن بیفتد و کاخ سلطنت خودتان نابود شود وگرنه به شما چه دخلی دارد هرکس دوست دارد به هر راهی برود. 

 

واما انقلاب انقلابی که همه ی  مردم ایران آن زمان در آن نقش داشتند می گویم همه چون اگر عده ای هم مخالف بودند باز در به ثمر رسیدن انقلاب نقش داشتند چون ی عده که دررفتن باقی هم مثل ترسوها نشستن تو خونه هاشون اگر واقعا مخالف بودید شما هم می خواستید مثل موافقان یک پرچم بگیرید دستتون هر روز تو خیابون باشین ولی نبودین. 

 

شاه رفت به جهنم به درک اسفل السافلین من نمی دونم کلینتون با یکی رابطه داشت کوس رسواییش عالم را گرفت آنوقت پس از این همه سال بعضی ها سنگ یک آدم بی لیاقت زن باز را به سینه می زنند بی هویتا اگر به خدا و اسلام و مذهب اعتقاد ندارید بهتر بدونید که هر چند روابط نامشروع هر شب بایکی الان مد است اما برای ادم های معمولی .بازیگران عرصه ی قدرت و سیاست نباید اینگونه باشند زشت است. 

 

اگر الان از برخی مسولین نظام ناراضی هستیم دلیل نمیشه مثل عقب مانده های نادان شاه پرستی کنیم.الان انگلیسی ها تو خرج و مخارج خاندان سلطنتی موندن ملکه شده یه مترسک تشریفاتی اونوقت اینا برای بچه ی پهلوی خودشون را به درو دیوار می کوبند .بس کن آقا  الان دارند یک مدل جدید از دموکراسی ارایه می دن تو هی شاه شاه میکنی؟ 

در زمان شاه کسی جرات داشت در ملا عام به خاندان پهلوی بدوبیره بگه ها؟کمتر از اریامهر می گفتی ساواک می بردت اونجا که عرب نی انداخت.اما حالا چی روز روشن در اماکن عمومی در ملا عام به فرد اول مملکت بدوبیره می گن کسی باهاشون کار نداره.ادم انقدر ناشکر. 

 

نمی گم الان مملکت ما شده گل و بلبل ولی هر ادم بی طرفی می تونه بفهمه که وضع از زمان شاه بهتر شده ان چیزی که بدتر شده خود مردم هستند.اگر همان روحیه ی انتقادی ظلم ستیزی همسایه دوستی حفظ می شد الان اینجا نبودیم.به هرکی نگاه می کنم می بینم دوست داره زندگیش باشه مثل محمدرضا شاه که چه عرض کنم بهتر از اون و تعطیلات آخر هفته برن ماه و مریخ و...ولی اصلا راضی نیستند که یک کم سختی بکشند یکم تلاش کنند یکم از خوابشون بزنند یکم زبانشان را دربیارن اعتراض کنند موقش که می شه همه لال یه نفر که حرف بزنه میشه آدم بده همه شدیم مصداق نه بیل بزن نه پایه انگوربخور به سایه!یا به قول کفار سواری مجانی. 

  

 حکایت مردم ایران شده حکایت رحمان رضایی و بداوی(اسم دومی درست یادم نیست) که تو زمین فوتبال در یک بازی بین المللی جلو چشم همهی دوربین های داخلی و خارجی افتادن به جون هم.همه اون روز اون دو تا بیچاره رو سرزنش کردند و ریشخند ولی متاسفانه ان صحنه انعکاسی بود از رفتار تک تک مردم نسبت به همدیگه.الان هرکس یه جوری می خواد دیگران را فیتیله پیچ کنه.افتادیم به جون هم که به کجا برسیم؟ 

 

به جای بدو بیراه گفتن به این واون چشماتون را بازکنید و خودتان را اصلاح کنید.آی ایرانی ها اول خودم بعد تک تک شما 

 (ببخشید که طولانی شد توپم خیلی پر بود)

پارتی بازی

تک تک افراد جامعه ی ما به نوعی از پارتی بازی رنج می برند و اعتراض دارند و یکی از عوامل توجیه عدم موفقیت شده است:پارتی بازی! 

اما همین افراد ناراضی معترض در هر جایگاهی که باشند اعم از کشوری و لشکری یا بازاری یا...حق خود می دانند که با آشنایان خود یا سفارش شدگان به گونه ای متفاوت رفتار کنند. 

حتی اکثریتی همیشه روی این امر حساب باز می کنند که برایشان استثنا قایل شوند حتی در موارد بسیار کوچک.بسیاری از افراد در چارچوب و وقت مقرر وظایف و تکالیف خود را انجام نمی دهند و همیشه خواهان استثنا قایل شدن هستند و حال اگر استثنا قایل نشوی آدم بدی هستی و باید هزار گونه بدوبیراه را تحمل کنی. 

من کاره ای نیستم هیچ پست یا مقامی هم ندارم فقط یک کار کوچک دانشجویی انجام می دهم و چون استثنا قایل نمی شوم آدم بد اخلاق و بدی هستم. 

چرا افراد به خود اجازه می دهند برای ندانم کاری خودشان به دیگری توهین کنند؟آخه چرا؟واقعا چرا؟

اگر آمریکا شده است بهشت همه برای این است که مردمش مقررات پذیر هستند نه مقررات گریز. 

اگر ادعایتان این است که مقررات ما بد است سوال من این است که آیا مقررات تا کنون اجرا شده اند که شما به بدی آن پی برده اید.علمای حقوق معتقدند قانون بد بهتر از بی قانونی است.همین بد را اجرا کنید اگر وضع همه بهتر نشد.

عزیزم!

چند روز پیشتر یه آقایی داشت با تلفن همراهش در یک مکان عمومی صحبت می کرد حالا چی می گفت؟گفتن که چه عرض کنم.داد میزد :آخه عزیزم من که بهت گفته بودم(حالا این جمله را با فریاد بخوانید) 

اگه داری با عزیزت حرف میزنی که دیگه داد زدنت چیه؟ آدم که سر عزیزش داد نمی زنه! 

مشکل این جاست که آقاهه دیده بقیه بهم میگن عزیزم اینم گفته منم بگم بدون هیچ فهمی از اینکه بار معنایی کلمه چیست.هممون همین جور هستیم ها. 

عزیزم یعنی فداکاری یک طرفه بدون هیچ چشمداشتی برای عزیزت.مثل مادرها که تمام وجودشان را نثار قرزندانشان می کنند. 

چند وقت پیش تو yahoo نوشته بود از بس مردم بهم گفتن I love you دیگه این جمله آن بار عاطفی مثبت پر طمطراق را ندارد.این هم از اون سر دنیا.

از چاله به چاه(طرح حذف کنکور)

نمی دانم این طرح حذف کنکور را دیگر از کجایشان دراوردند.یک اپسیلون اگه فکر کنند میفهمن که چه ظلم و جوری در پی خواهد داشت این طرحی که از خودشان دروکردن.دلایل رد این ادیسه ی فضایی: 

میزان اندک استرس چند ساعته را به چندین سال افزایش دادند حالا هر سال همه ی خانواده استرس دارند که بچه امتحان داره. 

راه را بر متنبه شدن می بندند چون برخی یکسال پیش از کنکور متنبه شده و درس خوانده و به دانشگاه می روند اما دیگر نمی شود. 

من نمی دانم مگر همه در شرایط یکسان تحصیل می کنند که نمره ی امتحانشان را ملاک قرار دهیم.شایسته نیست دانش آموز مدرسه ی علامه حلی با دانش آموزی که در یک روستای دور افتاده تحصیل می کند در رقابتی نا برابر در یک ترازو سنجیده شوند.فکر کردن مملکت ما همه جایش گل و بلبل است و همه ی مدارسش نظیر علامه حلی و فرهنگ!اصلا می دانید در مدارس شهرستان چه خبر است؟از معلمی که همیشه به کمی حقوقش اعتراض داشته انتظار دارید مثل معلم های با حقوق بالای مدارس میلیونی پایتخت تدریس کند؟ 

خیلی هم معلم هایشان توجیه شده و هماهنگ هستند که همه چیز را یکسان درس بدهند همیشه سر امتحانات نهایی یا استانی من تازه چند تا مطلب جدید می دیدم. 

سه سال ما امتحان نهایی داشتیم همیشه به نمراتم معترض بودم هیچ وقت آن نمره ها را باور نکردم چرا؟چون به تعداد برگه ی صحیح شده پول پرداخت می شود پس هر که بیشتر تصحیح کرد پول بیشتری می گیرد نه آنکه با دقت تصحیح کند. 

چه تضمینی هست که سر جلسه ی امتحان خود معلم یا کارکنان مدرسه جواب برخی سوالات را به دانش آموزان ندهند؟یا از تقلب های متوالی چشم پوشی نکنند؟ 

شما  ازپس حراست همین ی کنکورش بر نمی یان اونقوت می خواین هر سالی دوبار قرنطینه بازار در بیارین که یه وقت سوالای امتحان نهایی هایتان لو نرود؟اصلا چنین امکانی وجود دارد؟همین جوریش هر سال کوس لو رفتن سوالها شما را بی آبرو می کند خود را بی آبروتر نکنید بی زحمت. 

حالا می رسیم به تامین حراست و حفاظت از برابری افراد در نحوه ی برگه تصحیح کردن.هزاران فرد یکی درمیان سخت گیر آسان گیر سخت گیر متوسط نشستن برگه تصحیح می کنند.اخه بیچاره ها ماشین برگه های کنکور را تصحیح می کند و هر سال چندین نفر معترض هستند وای به روزی که آدمیزاد سراپا تقصیر این کار را کند. 

تنها قشری که کمتر در معرض رشوه و پارتی بازی بود همین معلم ها بودن که از این به بعد راه را برایشان باز کردین و از این پس شاهد کمیته ی رسیدگی به تخلفات افراد تصحیح کننده ی برگه ها و شورای حل اختلاف معلم و دانش آموز و....خواهیم بود. 

اگه آمریکا عراق را تخلیه کرد شما هم می تونین طرح تان را اجرا کنید.

سوغاتی

اگه یه روزی دایی جانتان از فرنگ(آمریکا)باز گردد و برای شما یک عدد شامپو بدن ی دلاری ساخت چبن بیاره چکار می کنید؟یا اگه کاری نمی کنید چه حسی خواهید داشت؟البته به همراه عناصر دیگر مانند آدامس متری؟ 

آخه دایی جان گرامی درست است که ما را جهان سوم خطاب می کنند امادیگه حداقل ساخت آمریکاشو می آوردی !انقدرم بد بوی که... 

آخه آدم باید چه جوری فکر کنه که برداره از اون سر دنیا به این سر دنیا شامپو بدن حمل و نقل کنه؟این دیگه از اون کاراست که پت و مت انجام میدن. 

بابا جان اگه بر فرض شامپو بدن نباشه اینجا صابون که بود اون موقع که رفتی هنوزم هست. 

آخه لا مذهب از نظر تاریخی هم ایرانی ها زودتر از بقیه حمام داشتن.فکر کردی چراغیر ایرانی ها اتکلن را ساختند؟ بس که بوی گند می دادن حموم که نداشتن برن اصلا نمی دونستن چیه!

آخه من دیگه چی بگم.یکی یه چیزی بگه...

آب

آب در فرات موج می زد و  

اشقیا آب را بر حسین(ع) بستند. 

آنوقت  

کشور ما کشوری کم آب است. 

منابع غنی آب در سرزمین کفار. 

گرمایش جهانی و خشکسالی و قحطی فراگیر درانتظار، 

ایرانیان بی مهابا در اصراف، 

چه آید بر سر ما آن روزگار؟ 

نه من دانم نه شما.

درست مصرف کردن را از همین الان یاد بگیرید و  

با سماجت تمام اجرا کنید. 

آب اگه تموم بشه دیگه نیست ها. 

از ما گفتن بود.

غزه

 در روزگاران قدیم آن زمان که هنوزترکیب شیطانی شکاف هسته ای و هم جوشی هسته ای کشف نشده بود.دانشجویی قصد جان پادشاهی را کرد.قصد داشت یک نفر را راهی دیار باقی کند.نمی دانست که نه تنها پادشاه بلکه هزاران نفر را روانه ی گور می کند.با این اقدامش آتشی به خرمن نمی دانم که؟زد که جنگی برخاست خانمان سوز.جهانیان لشکرکشی کرده و کشتند و کشته شدند فقط در سبب ندانم کاری یک دانشجو(دانشجویان محترم ملاحظه بفرمایید چه آتیش هایی از گور شماها بر می خیزد و البته به قدرت خود ایمان بیاورید) 

اکنون پس از سال هاگرگ های دست آموز آمریکایی که البته دانشجو هم نیستند قصد جان صد ها انسان بی گناه را کرده اند که نمی دانند حتی جرمشان چیست؟پادشاه هم نیستند که بتوان گمانه زنی کرد که شاید روزی ستمی روا داشته اند.ولی انگار در جهان پر هیاهوی انسان ها . انسان بودن رنگ باخته است.همه به تعطیلات سال نو رفته اند برای همیشه وسکوت سکوت سکوت تنها کاری که از دستشان بر می آید و اندک آزادگان جهان نیز فقط شعار می دهند . 

نتیجه اینکه : 

دانشجویان گرامی لطفا پادشاهی.ملکه ای؛ شهزاده ای؛کسی که خون سلطنتی در رگ هایش جریان دارد را پیدا کرده و ترور کنید شاید به جهانیان کره ی خاکی برخورد و دوباره لشکرکشی کردند و از این جریان گشایشی به حال ساکنان غزه حاصل شود. 

در سازمان ملل را هم تخته کنید.سازمانی با این همه دبدبه کبکبه که قادر به انجام وظایف خویش نیست(طبق منشور سازمان ملل >این سازمان موظف به حفظ و ایجاد صلح پایدار در جهان می باشد)به چه درد میخورد؟هرچند که از نظر سازمان آمریکایی با سکوت در برابر کشتار انسان های غزه صلح حفظ میشود.

 

آقای حکایتی!(اندر احوالات همراه اول)

 آقای حکایتی اسم قصه گوی ماست    زیر گنبد کبود شهر خوب قصه هاست 

آقای حکایتی :و اما بزرگترها شرح ماجرا بدین قرار است که:

(روباه مکاردر افکار خود:پینوکیو!تنها است الان دوباره گولش میزنم.  )

روباه مکار:سلام بر پینوکیو خوبی عزیزم.میتونم گوشی موبایل طلاکاری شده ی مارکدار خارجیتو ببینم قربانت شوم من؟ 

پینوکیو:وقتت را بیهوده نگذران من آدم شده ام و فریب نخواهم خورد.  

(روباه مکاردر افکار خود:بسی خیال باطل) 

روباه مکار:وای با عرض معذرت آدم شدنت یادم رفته بود.دیدم تنهایی با خود اندیشه کردم که فریبت دهم.

 پینوکیو:گمان مبر که من تنهایم.از وقتی پدرجان ژپتو برام سیم کارت همراه اول  خریده نه تنها من بلکه هیچکس تنها نیست! 

روباه مکار در حالی که از خنده پخش زمین شده است: وای دماغشو رسید به کره ماه.تو آدم بشو نیستی؟نه؟باز دروغ گفتی؟ 

پینوکیوی گریان از تعجب شاخ درآورده:بیا ببین این گوشیم.Nokia فنلاندی اصل است مارکدار اصل خارجی.  

(بیچاره پینوکیو.بیچاره همه ی کسانی که تنهانیستند)

روباه مکار با یک دستگاه تلفن همراه گرانبها خوشحال و شاد و خندان به سمت جمهوری روان گشت تا پولی برای نهارش قراهم کند. 

آقای حکایتی :پس دلیل درازشدن دماغ پینوکیو چه بود؟بزرگان و اندیشمندان اندیشه کنند. 

جواب:چو دانی و پرسی سوالت خطاست.

تفاوت را احساس کنید.

به یاد دارم زمانی را که در جوانی در سر کلاس درس دانشگاه استاد گفت:اگر روزی خدای ناکرده پایتان به دیار کفر رسید و کسی به گوش تان یا به صورتتان ضربه ای نواخت دم برنیاورده و آن طرف دیگر را هم بیاورید تا بزند سپس دستش را هم بوسیده و بروید.آخر آنجا وطن اوست همه از او طرفداری می کنند. 

امـــــــــــــااینک در خوابگاه ما دانشجویان خارجی نیز وجود دارند: 

·        آنها 2 یا 3 نفره هستند ما در هر اتاقی 4 یا5نفره هستیم.بگذریم که به بومیان استان تهران خوابگاه تعلق نمی گیرد.حال یک دختر دانشجوی دماوندی که ساعت8 صبح کلاس دارد صبح چه ساعتی باید از منزل خارج شود؟به ما چه ما که شکر خدا دماوندی نیستیم و نیز بگذریم خوابگاه موقوفه است برای دانشجوی ایرانی.

·        آنها بر روی قالی می زیند ما برروی موکت های عهد عتیق.این میراث فرهنگی چه می کند پس!این همه زیرانداز باستانی حیف است زیر پای بچه شهرستانی ها! 

·        ما چون اوشین در کنار جوی آب و با چنگ رخت را میشوییم ماشین لباسشویی زحمت رخت های آنان را متحمل می شود مبادا پوست لطیف غیر ایرانی آسیب ببیند. 

·        ما با جارورشتی جارو می زنیم آنها با جارو برقی. (چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام)  

·        ما فارسی حرف می زنیم آنها نیز مثل بلبل فارسی حرف می زنند.

·        آنها در اتاق هایشان تلویزیون دارند ما هر بلوکمان یک تلویزیون همیشه خراب در یک اتاق تنگ و تاریک دو نفره. 

  • آنها اردو های ویژه ی ایران گردی دارند ما را فقط هر هفته می برند مهدیه تهران.
  • آنها جلسات ویژه ی منظم با سران بلندپایه دانشگاه دارند ما از ترس مان جرات نزدیک شدن به ساختمان مرکزی(مقر سران)را نداریم.نه که ترسو باشیم ها نه ولی خوب دیگه نمیشه!
  • در برخی مناسبت ها به آنان هدیه های خوشگل زیبا می دهند به اقلی از ما روز دانشجو یک گل گلایول برگشته از بهشت زهرا!
  • وزارت علوم نماینده می فرستد در خوابگاه تا مشکلات آنها را از نزدیک لمس کند ما ول به امان خدا. 
  • آنها با صدای بلند همه چیز گوش می دهند ما نباید جیک بزنیم. 
  • ما تبعه ی ایران هستیم و حق مشارکت سیاسی داریم گه گاه اعتراضی به وضع امکانات می کنیم آنها خارجی هستند و به ایران و ایرانی هزاران بدوبیراه می گویندو ماگوش می کنیم.فقط. 
  • گرچه آنها خارجی هستند اما بیشتر آنها با خانواده و اقوام در ایران زندگی می کنند. 
  • ما ... و آنها گل سر سبد 

حال برای چه ؟سیاست مسالمت آمیز و صلح آمیز روابط خارجی لابدا.هر چند دانشجویان خارجی مدعی هستند این امکانات را سفارتخانه های ما تامین می کنند.اگر هم این گونه باشد خوب است کمی مسولان ایرانی یاد بگیرند.

اکسیژن کجایی که یادت بخیر!

قدیم تر ها وقتی صحبت از خبر می شد همگان منتظر شنیدن یک مطلب تازه و دست اول بودیم.ولی حالا چی: آلودگی تهران از حد استاندارد گذشت! اینم شد خبر! 

کدام استاندارد؟استاندارد جهانی؟یا استاندارد ساخت وطن؟ 

خوب دقیقا کی از خط قرمز رد شد؟کاش یه جایی با سند و مدرک ثبتش کنندشاید گینس رو راضی کردیم بالاخره اسم ایران هم بره تو کتاب رکوردها. 

خسته نشدین هی خبر تکراری می دین به خورد ملت؟۷۰ میلیون نفر بشنوند تهران آلوده است که آخه چی بشه؟ها؟ 

نیان تهران؟آخه مجبورند برا هزار تا درد بی درمان بیان تهران مداوا بشن و برگردن. 

بچه ها شونو نفرستن تهران دانشگاه؟اونم که به لطف مصوبه ی بومی گزینی(در حقیقت استعداد کشی حرفه ای به سبک ایرانی)درش تخته شد. 

می خواین از مهاجرت به تهران پیشگیری کنین؟این یکی رو کور خوندین.انقدر بعضی چیزها مخصوص تهرانی ها شده و بعضی چیزای دیگه فقط تو تهران قابلیت رویت و دیده شدن داره مثلا سر در دانشگاه تهران که این یکی هم شد مخصوص ماهی دودی های پای تخت .هر کی وسعش برسه میاد تهران.چشم همتون درآد.  

در آخر شایسته است یادآوری شود با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمی شود.با گفتن خبر تکراری آلودگی هوا از جاش تکان نمی خورد.مطمئن باشید. 

به عمل کار براید به سخن دانی نیست! 

ادامه دارد