از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

گلوگاه

انقدر حرف تو گلوم گیر کرده  که همش یاد گربه شرک می افتم سرفه میزد ی توپ مویی از گلوش درمی امد

اما این حرفا پیچیدن دور حلقمو درنمیان

الان یاد ادارات دولتی افتادم که

نصف کارمنداشون امتحان دارن و مرخصی هستن

نصف بقیه هم یکی در میون اچ وان ان وان گرفتن استعلاجی هستن

همین اداره اربعین  با نصف نیرو کار میکرد چون نصف دیگه رفته بودن پیاده روی

همین اداره ی کارمند داره که هیچ وقت نیست یا خودش مریض یا زنش

نیست کارش اصلا تخصصی نیست هیچکس دیگه حاضر نمیشه کارشو انجام بده

ی شرکتی از ماه رمضان هی زنگ میزنند بیا با ما همکاری کن

حالا که رفتم میگن ی چک پانصد میلیون تومانی بده برا ضمانت

خل تشریف دارنا

الان فقط بدرد ی کار میخورم

برم عراق یا سوریه بعنوان سپر گوشتی ازم استفاده کنند

دوست دارم تا صبح چرت و پرت بنویسم

تا مشغول باشم فقط و به چیزهای بد بد فکر نکنم

دوست دارم نان پختن توی تنور را یاد بگیرم

نان بپزم

خوردن نان داغ سر تنور مثل خوردن میوه در باغ است

صفایی دارد برای خودش

قرار بود پورشه بخرم

اما با این تدبیرهای سیستماتیک اکازیون دولت

هرچی درمیاوریم

خرج مایحتاج اولیه میکنیم

خدا سلامتی بدهد به ما

چون ما اصلا مراقب سلامتی خودمان نیستیم

راستی آزمایی کنیم ببینیم کی بیشتر دروغ گفته؟

حاج محمود یا حاج حسن یا من یا شما؟

در نبرد زندگی شهید نشیم یوقتی

کاشکی میشد برم سر کوچه افکار مزاحمو خالی کنم تو سطل زباله و بیام بگیرم بخوابم

مالیخولیایی شدم شاید از فوران سودا




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد