از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

از انچه ناراضیم

همه انچه که نباید اینگونه باشد

خانواده

پدرسرکار است

دخترخواب است

مادر مشغول تماشای دخترش 

به لطافت و ظرافت افرینشش مینگرد

و نازی خوابی که در ان غرق است

و شیرینی لبخندی که هرروز وقتی بیدار میشود تقدیم میکند

و لپهای اویزانش که اب رفته است

می اندیشد 

به یک مدافع حرم

که چگونه از این همه لذتهای وابسته کننده میگذرد و میرود

و به یک داعشی

یک سرباز امریکایی

که از انطرف اقیانوس می اید تا همه ی این لذتهارا برباید

نفس را از پدر بچه

خواب ارام را از چشم بچه

 ارامش را از مادربچه

حتما اینها نه پدر هستند نه برادر و نه پسر و

 نه هیچ کس هیچ کسی

اینها بی کس و کارند

محبت ندیده اند و از کنار کسی بودن لذت نبرده اند


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد